پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٢٣٠)

بازدید
٤,٦٦١
تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خواری پسندی. [ خوا / خا پ َ س َ ] ( حامص مرکب ) پستی. دون صفتی. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خواری پسندی. [ خوا / خا پ َ س َ ] ( حامص مرکب ) پستی. دون صفتی. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خواری پسندی. [ خوا / خا پ َ س َ ] ( حامص مرکب ) پستی. دون صفتی. ( یادداشت مؤلف ) .

پیشنهاد
٠

خواری پسندی. [ خوا / خا پ َ س َ ] ( حامص مرکب ) پستی. دون صفتی. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خواری پسندی. [ خوا / خا پ َ س َ ] ( حامص مرکب ) پستی. دون صفتی. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خواری پسند. [ خوا / خا پ َ س َ ] ( نف مرکب ) قبول کننده خواری. کنایه از مردم پست و دون.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خواری پسند. [ خوا / خا پ َ س َ ] ( نف مرکب ) قبول کننده خواری. کنایه از مردم پست و دون.

پیشنهاد
٠

خواری پسند. [ خوا / خا پ َ س َ ] ( نف مرکب ) قبول کننده خواری. کنایه از مردم پست و دون.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خواری بردن. [ خوا / خا ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) تحمل خواری کردن. قبول پستی کردن. ( یادداشت مؤلف ) : یکی را چو من دل بدست کسی گرو بود و می برد خواری بسی. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خواردین. [ خوا / خا ] ( ص مرکب ) آنکه دین او خوار و پست است. فحش گونه ای است ، نظیر: لامذهب ، بدمذهب : و مزدک خواردین لعنةاﷲ در روزگار او پدید آمد. ( ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خواردین. [ خوا / خا ] ( ص مرکب ) آنکه دین او خوار و پست است. فحش گونه ای است ، نظیر: لامذهب ، بدمذهب : و مزدک خواردین لعنةاﷲ در روزگار او پدید آمد. ( ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خواردین. [ خوا / خا ] ( ص مرکب ) آنکه دین او خوار و پست است. فحش گونه ای است ، نظیر: لامذهب ، بدمذهب : و مزدک خواردین لعنةاﷲ در روزگار او پدید آمد. ( ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خواردین. [ خوا / خا ] ( ص مرکب ) آنکه دین او خوار و پست است. فحش گونه ای است ، نظیر: لامذهب ، بدمذهب : و مزدک خواردین لعنةاﷲ در روزگار او پدید آمد. ( ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوار داشتن. [ خوا / خا ت َ ] ( مص مرکب ) تحقیر کردن. بچیزی نشمردن. پست کردن. بچیزی نگرفتن. ( یادداشت بخط مؤلف ) . استخفاف. اذلال. ( منتهی الارب ) . ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوارزار. [ خوا / خا ] ( ص مرکب ) خوار و زار. نزار. بدبخت. ( یادداشت بخط مؤلف ) . ضَرِع. ضَروع. ( منتهی الارب ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوارداشت. [ خوا / خا ] ( مص مرکب ) استخفاف. استحقار. توهین. تذلیل. تحقیر. تخفیف. اهانت. ( یادداشت بخط مؤلف ) : از خوارداشت منگر در ذات هیچ چیزی کآنج ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوارداشت. [ خوا / خا ] ( مص مرکب ) استخفاف. استحقار. توهین. تذلیل. تحقیر. تخفیف. اهانت. ( یادداشت بخط مؤلف ) : از خوارداشت منگر در ذات هیچ چیزی کآنج ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوارزار. [ خوا / خا ] ( ص مرکب ) خوار و زار. نزار. بدبخت. ( یادداشت بخط مؤلف ) . ضَرِع. ضَروع. ( منتهی الارب ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوارمایه. [ خوا / خا ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) اندک مایه. حقیر. خرد. ناچیز. مقابل گرانمایه. ( یادداشت بخط مؤلف ) : زبان بگشاد بر دشنام دایه همی گفت ای ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حتی الباب ؛ تا پیش در. تا آستان در. الی الباب ، پذیرائی میزبان از میهمان تا آستانه در سزد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

lay somebody to rest

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

lay somebody to rest

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

lay somebody to rest

پیشنهاد
٠

lay somebody to rest

پیشنهاد
٠

lay somebody to rest

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

lay somebody to rest

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

lay somebody to rest

پیشنهاد
٠

behind a veil of mystery Political maneuverings at the Sublime Porte, the gate to the Grand Vizier's offices from which the Ottoman government took ...

پیشنهاد
٠

behind a veil of mystery Political maneuverings at the Sublime Porte, the gate to the Grand Vizier's offices from which the Ottoman government took ...

پیشنهاد
٠

behind a veil of mystery Political maneuverings at the Sublime Porte, the gate to the Grand Vizier's offices from which the Ottoman government took ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Political maneuverings at the Sublime Porte, the gate to the Grand Vizier's offices from which the Ottoman government took its name, were conducted b ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Political maneuverings at the Sublime Porte, the gate to the Grand Vizier's offices from which the Ottoman government took its name, were conducted b ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Political maneuverings at the Sublime Porte, the gate to the Grand Vizier's offices from which the Ottoman government took its name, were conducted b ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( as ) bald as a billiard ball

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( as ) bald as a baby's backside

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زغاو. [ زَ] ( ص ، اِ ) زن فاحشه و قحبه را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) . زن قحبه. جنده. ( ناظم الاطباء ) . || قحبه خانه را نیز گفته اند. ژغاو. رجوع ب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زغاو. [ زَ] ( ص ، اِ ) زن فاحشه و قحبه را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) . زن قحبه. جنده. ( ناظم الاطباء ) . || قحبه خانه را نیز گفته اند. ژغاو. رجوع ب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زغاو. [ زَ] ( ص ، اِ ) زن فاحشه و قحبه را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) . زن قحبه. جنده. ( ناظم الاطباء ) . || قحبه خانه را نیز گفته اند. ژغاو. رجوع ب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زغاو. [ زَ] ( ص ، اِ ) زن فاحشه و قحبه را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) . زن قحبه. جنده. ( ناظم الاطباء ) . || قحبه خانه را نیز گفته اند. ژغاو. رجوع ب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زغاو. [ زَ] ( ص ، اِ ) زن فاحشه و قحبه را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) . زن قحبه. جنده. ( ناظم الاطباء ) . || قحبه خانه را نیز گفته اند. ژغاو. رجوع ب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زغاو. [ زَ] ( ص ، اِ ) زن فاحشه و قحبه را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) . زن قحبه. جنده. ( ناظم الاطباء ) . || قحبه خانه را نیز گفته اند. ژغاو. رجوع ب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به تناوب

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

alternatingly

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عشق باز در هندوستان ، اصطلاحاً کبوترباز را گویند، چنانکه شیخ ابوالفضل در جواب نامه عبداﷲخان ازبک نوشته است : و فرستادن کبوتران پری پرواز و آمدن حبیب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عشق باز در هندوستان ، اصطلاحاً کبوترباز را گویند، چنانکه شیخ ابوالفضل در جواب نامه عبداﷲخان ازبک نوشته است : و فرستادن کبوتران پری پرواز و آمدن حبیب ...

پیشنهاد
٠

here’s mud in your eye spoken old - fashioned used for expressing good wishes when having an alcoholic drink with someone SYN cheers British English

پیشنهاد
٠

here’s mud in your eye spoken old - fashioned used for expressing good wishes when having an alcoholic drink with someone SYN cheers British English

پیشنهاد
٠

here’s mud in your eye spoken old - fashioned used for expressing good wishes when having an alcoholic drink with someone SYN cheers British English

پیشنهاد
٠

here’s mud in your eye spoken old - fashioned used for expressing good wishes when having an alcoholic drink with someone SYN cheers British English

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

here’s mud in your eye spoken old - fashioned used for expressing good wishes when having an alcoholic drink with someone SYN cheers British English