پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣٠)

- دوستر داشتن ؛ بیشتر دوست داشتن. گرامی تر داشتن از. عزیزتر شمردن از : در باب تجمل و غلامان و. . . زیادتها فرمودی که او را دوستر داشتی. ( تاریخ بیهقی ...

خرزین

خرزین

خرزین

خرازه. [ خ َ زَ / زِ ] ( اِ ) خرزه. آلت تناسل. نره. ( از برهان قاطع ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) . رجوع به خرزه در این لغت نامه شود : هیزان ز ...

خرازه. [ خ َ زَ / زِ ] ( اِ ) خرزه. آلت تناسل. نره. ( از برهان قاطع ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) . رجوع به خرزه در این لغت نامه شود : هیزان ز ...

خرازه. [ خ َ زَ / زِ ] ( اِ ) خرزه. آلت تناسل. نره. ( از برهان قاطع ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) . رجوع به خرزه در این لغت نامه شود : هیزان ز ...

خرازه. [ خ َ زَ / زِ ] ( اِ ) خرزه. آلت تناسل. نره. ( از برهان قاطع ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) . رجوع به خرزه در این لغت نامه شود : هیزان ز ...

خرازه. [ خ َ زَ / زِ ] ( اِ ) خرزه. آلت تناسل. نره. ( از برهان قاطع ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) . رجوع به خرزه در این لغت نامه شود : هیزان ز ...

خرازه. [ خ َ زَ / زِ ] ( اِ ) خرزه. آلت تناسل. نره. ( از برهان قاطع ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) . رجوع به خرزه در این لغت نامه شود : هیزان ز ...

خرازه. [ خ َ زَ / زِ ] ( اِ ) خرزه. آلت تناسل. نره. ( از برهان قاطع ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) . رجوع به خرزه در این لغت نامه شود : هیزان ز ...

نر و لاس شدن ؛ جفت گیری کردن.

Collective Guilt

One's opium addiction His opium addiction continued unchecked; in 1816 Coleridge confessed to Byron his daily habit of swallowing enormous doses of ...

One's opium addiction His opium addiction continued unchecked; in 1816 Coleridge confessed to Byron his daily habit of swallowing enormous doses of ...

One's opium addiction His opium addiction continued unchecked; in 1816 Coleridge confessed to Byron his daily habit of swallowing enormous doses of ...

تپاله بینی. [ ت َ ل َ / ل ِ ] ( ص مرکب ) که بینی او پهن و بزرگ باشد: قزوینی تپاله بینی.

تپاله بینی. [ ت َ ل َ / ل ِ ] ( ص مرکب ) که بینی او پهن و بزرگ باشد: قزوینی تپاله بینی.

تپاله گاو. [ ت َ ل َ / ل ِ ی ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سرگین گاو. رجوع به سرگین گاو و تپاله شود. || مجازاً نمونه چیزی بی اثر و خاصیت را گویند. ...

خرزی. [ خ َ ] ( ص نسبی ، اِ ) خرده فروش. ( برهان قاطع ) . خراز. ( از ناظم الاطباء ) . پلچی فروش. ( یادداشت بخط مؤلف ) : خزمک. مهره ای بوده که کودکان ...

بینانسلی

ضیافت خور. [ ف َ خوَرْ / خُرْ ] ( نف مرکب ) کسی که بمهمانی رود. میهمان. - امثال : ضیافت خور خوش آمدگوی باشد. ( جامع التمثیل ) .

ضیافت خور. [ ف َ خوَرْ / خُرْ ] ( نف مرکب ) کسی که بمهمانی رود. میهمان. - امثال : ضیافت خور خوش آمدگوی باشد. ( جامع التمثیل ) .

The marriage - feast O sweeter than the marriage - feast, 'Tis sweeter far to me, To walk together to the kirk With a goodly company!—

The marriage - feast O sweeter than the marriage - feast, 'Tis sweeter far to me, To walk together to the kirk With a goodly company!—

The marriage - feast O sweeter than the marriage - feast, 'Tis sweeter far to me, To walk together to the kirk With a goodly company!—

The marriage - feast O sweeter than the marriage - feast, 'Tis sweeter far to me, To walk together to the kirk With a goodly company!—

خشخاش کردن. [ خ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ریزه ریزه کردن. ( از برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) . ریزریز کردن. بسیار خرد کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : برگر ...

خشخاش کردن. [ خ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ریزه ریزه کردن. ( از برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) . ریزریز کردن. بسیار خرد کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : برگر ...

شیره خشخاش ؛ تریاک. ( از ناظم الاطباء ) .

شیره خشخاش ؛ تریاک. ( از ناظم الاطباء ) .

شیره خشخاش ؛ تریاک. ( از ناظم الاطباء ) .

garden - bower

garden - bower

garden - bower

garden - bower

forthwith

forthwith

forthwith

be in league with

be in league with

God works in mysterious ways

ناشادمان. ( ص مرکب ) ناشاد. ناشادکام. ناشادان. غمین. غمگین. ملول. رنجور. ناخشنود. افسرده. مقابل شادمان. که شادمان و خشنود و راضی نیست : بدو گفت خسرو ...

عامرین، عامرون

عامَر

عامر