پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٤)
نظر کردن: تا عاقلان در اعجاز کتاب نظر کنند. ( سندبادنامه ص 3 ) . دگر باره چو شیرین دیده برکرد در آن تمثال روحانی نظر کرد. نظامی.
نظر کردن: تا عاقلان در اعجاز کتاب نظر کنند. ( سندبادنامه ص 3 ) . دگر باره چو شیرین دیده برکرد در آن تمثال روحانی نظر کرد. نظامی.
نظر کردن: تا عاقلان در اعجاز کتاب نظر کنند. ( سندبادنامه ص 3 ) . دگر باره چو شیرین دیده برکرد در آن تمثال روحانی نظر کرد. نظامی.
نظر کردن: تا عاقلان در اعجاز کتاب نظر کنند. ( سندبادنامه ص 3 ) . دگر باره چو شیرین دیده برکرد در آن تمثال روحانی نظر کرد. نظامی.
نظر کردن: تا عاقلان در اعجاز کتاب نظر کنند. ( سندبادنامه ص 3 ) . دگر باره چو شیرین دیده برکرد در آن تمثال روحانی نظر کرد. نظامی.
نظر کردن: تا عاقلان در اعجاز کتاب نظر کنند. ( سندبادنامه ص 3 ) . دگر باره چو شیرین دیده برکرد در آن تمثال روحانی نظر کرد. نظامی.
نظر کردن: تا عاقلان در اعجاز کتاب نظر کنند. ( سندبادنامه ص 3 ) . دگر باره چو شیرین دیده برکرد در آن تمثال روحانی نظر کرد. نظامی.
نظر کردن || عنایت کردن. توجه کردن. مورد توجه و عنایت قرار دادن. تفقد کردن : چون از آن فراغت حاصل افتاد نظرها کنیم اهل خراسان را و این شهر به زیادت ن ...
نظر کردن || عنایت کردن. توجه کردن. مورد توجه و عنایت قرار دادن. تفقد کردن : چون از آن فراغت حاصل افتاد نظرها کنیم اهل خراسان را و این شهر به زیادت ن ...
نظر کردن || عنایت کردن. توجه کردن. مورد توجه و عنایت قرار دادن. تفقد کردن : چون از آن فراغت حاصل افتاد نظرها کنیم اهل خراسان را و این شهر به زیادت ن ...
نظر کردن || عنایت کردن. توجه کردن. مورد توجه و عنایت قرار دادن. تفقد کردن : چون از آن فراغت حاصل افتاد نظرها کنیم اهل خراسان را و این شهر به زیادت ن ...
- نظر کردن در چیزی ؛ بدان پرداختن. به آن توجه و عنایت کردن : داد تن دادی بده جان را به دانش داد زود یافت از تو تن نظر در کار جانت کن نظر. ناصرخسرو. ...
- نظر کردن در چیزی ؛ بدان پرداختن. به آن توجه و عنایت کردن : داد تن دادی بده جان را به دانش داد زود یافت از تو تن نظر در کار جانت کن نظر. ناصرخسرو. ...
- نظر کردن در چیزی ؛ بدان پرداختن. به آن توجه و عنایت کردن : داد تن دادی بده جان را به دانش داد زود یافت از تو تن نظر در کار جانت کن نظر. ناصرخسرو. ...
- نظر کردن در چیزی ؛ بدان پرداختن. به آن توجه و عنایت کردن : داد تن دادی بده جان را به دانش داد زود یافت از تو تن نظر در کار جانت کن نظر. ناصرخسرو. ...
- نظر کردن در چیزی ؛ بدان پرداختن. به آن توجه و عنایت کردن : داد تن دادی بده جان را به دانش داد زود یافت از تو تن نظر در کار جانت کن نظر. ناصرخسرو. ...
نظر کردن
نظر کردن
نظر کردن
نظر کردن
سر کسی داد زدن
در شک بودن
در شک بودن
دانا بودن بر . . . . . . .
دانا بودن بر . . . . . . . .
اسف خوردن
اسف خوردن
اسف خوردن
اسف خوردن
مجلس شیوخ در حقیقت مجلس سنا به �مجلس شیوخ� معروف بود زیرا هر فردی که واجد شرایط مذکور نبود نمی توانست به مجلس سنا راه یابد و گفته می شود گه گاهی هم ...
در حقیقت مجلس سنا به �مجلس شیوخ� معروف بود زیرا هر فردی که واجد شرایط مذکور نبود نمی توانست به مجلس سنا راه یابد و گفته می شود گه گاهی هم برای اینکه ...
مجلس شیوخ در حقیقت مجلس سنا به �مجلس شیوخ� معروف بود زیرا هر فردی که واجد شرایط مذکور نبود نمی توانست به مجلس سنا راه یابد و گفته می شود گه گاهی هم ...
مجلس شیوخ در حقیقت مجلس سنا به �مجلس شیوخ� معروف بود زیرا هر فردی که واجد شرایط مذکور نبود نمی توانست به مجلس سنا راه یابد و گفته می شود گه گاهی هم ...
آنچنان که
آنچنان که . . . .
آنچنان که . . . . . . . . .
آنچنان که . . . . . . .
احضار ، خوانده شدن
احضار شدن
خوانده شدن
خوانده شدن
سایه پادشاه از سر . . . . . . . کم مباد
سایه کسی از ( سر ) کسی کم مباد سایه کسی از زمین کم مباد
سایه کسی از ( سر ) کسی کم مباد سایه کسی از زمین کم مباد
سایه کسی از ( سر ) کسی کم مباد سایه کسی از زمین کم مباد
سایه کسی از ( سر ) کسی کم مباد سایه کسی از زمین کم مباد
سایه کسی از ( سر ) کسی کم مباد سایه کسی از زمین کم مباد
بیماری جان تو بر من باد
مشابه جملهٔ امروزین ( درد و بلات بخوره سر من )
چون