پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٤)
acorns the testicles US, 1975 • “I loaned you part of the down payment!” reminded Harold and shrieked as the spray hit him in the acorns[. ] — Josep ...
a pimp who procures and profits from high - price prostitutes US, 1972 • — Robert A. Wilson, Playboy’s Book of Forbidden Words, p. 13, 1972
absofuckinglutely
aboot used as a humorous attempt to duplicate a Canadian saying “about” US, 1995 • This is not aboot deals. This is aboot dignity. This is aboot free ...
ABC’s took off the a b c’s and her stockings. — Hal Ellson, Duke, p. 11, 1949
able Grable a sexually attractive girl US Yank, p. 18, 24 March 1945
able Grable a sexually attractive girl US Yank, p. 18, 24 March 1945
able Grable a sexually attractive girl US Yank, p. 18, 24 March 1945
able Grable a sexually attractive girl US Yank, p. 18, 24 March 1945
crestfallen
سرافکنده
crestfallen
بی آشیانه
خانه به خانه
بی آشیانه
بی آشیانه
بی آشیانه
خانه به خانه
بی آشیانه
خانه به خانه
خانه به خانه
not hear reason Well, I had a small lot of ivory the chief of that village near my house gave me. You see I used to shoot game for them. Well, he w ...
To speak plainly, . . . . . . . . . . . . . .
bepatched
از روی شرمندگی
shamefacedly
harlequinade
تلخ وش. [ ت َ وَ ] ( ص مرکب ) تلخ گونه. تلخ مانند. و کنایه از شراب از جهت تلخیی که در آن است : آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند اشهی لنا و احلی من ...
تلخ وش. [ ت َ وَ ] ( ص مرکب ) تلخ گونه. تلخ مانند. و کنایه از شراب از جهت تلخیی که در آن است : آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند اشهی لنا و احلی من ...
تلخ وش. [ ت َ وَ ] ( ص مرکب ) تلخ گونه. تلخ مانند. و کنایه از شراب از جهت تلخیی که در آن است : آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند اشهی لنا و احلی من ...
تلخ وش. [ ت َ وَ ] ( ص مرکب ) تلخ گونه. تلخ مانند. و کنایه از شراب از جهت تلخیی که در آن است : آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند اشهی لنا و احلی من ...
شهد و شرنگ ؛ شیرین و تلخ. از قبیل تقابل است. ( یادداشت مؤلف ) . رجوع به شهد و ترکیبات آن شود : که در مذاق زمانه یکی است شهد و شرنگ. ظهیر.
شهد فائق ؛ عسل خالص. ( ناظم الاطباء ) : عصاره تاکی به قدرتش شهد فائق شده. ( گلستان ) .
شهد فائق ؛ عسل خالص. ( ناظم الاطباء ) : عصاره تاکی به قدرتش شهد فائق شده. ( گلستان ) .
شهد و شرنگ ؛ شیرین و تلخ. از قبیل تقابل است. ( یادداشت مؤلف ) . رجوع به شهد و ترکیبات آن شود : که در مذاق زمانه یکی است شهد و شرنگ. ظهیر.
سرکه با شهد داشتن ؛ غم و شادی با هم داشتن. عزت و ذلت با هم داشتن : درستش شد که این دوران بدعهد بقم با نیل دارد سرکه با شهد. نظامی. - شهد بر زهر پا ...
شهدپرور. [ ش َ پ َرْ وَ ] ( ن مف مرکب ) پرورده به عسل. هر چیز پرورده شده در عسل. || هر چیز خوشمزه و لذیذ. ( ناظم الاطباء ) .
شهدپرور. [ ش َ پ َرْ وَ ] ( ن مف مرکب ) پرورده به عسل. هر چیز پرورده شده در عسل. || هر چیز خوشمزه و لذیذ. ( ناظم الاطباء ) .
شهداد
شهداد
تشرف یافته
back - breaking
ignorance is bliss
ignorance is bliss
suck my dick
pussy magnet
pussy magnet
pussy magnet
pole - smoker
pole - smoker