پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤١٧)
شمریر. [ ش َ ] ( ع اِ ) به لغت اهالی مراکش ، کلاه. ( ناظم الاطباء ) .
معلم. [ م ُ ع َل ْ ل َ ] ( ع ص ) تعلیم داده شده و آداب آموزانیده شده و اکثر استعمال این لفظ در حیوانات است چون سگ معلم و بوزنه معلم و طوطی معلم و علی ...
معلم. [ م ُ ع َل ْ ل َ ] ( ع ص ) تعلیم داده شده و آداب آموزانیده شده و اکثر استعمال این لفظ در حیوانات است چون سگ معلم و بوزنه معلم و طوطی معلم و علی ...
میرزادیگری بنویس
( کاشف به عمل آمدن ) معنی اصطلاح - > کاشف به عمل آمدن [ در اثر تحقیق یا به تصادف ] معلوم شدن مثال: - کاشف به عمل آمد که شاعری است صاحب نام و از اهل ...
( کاشف به عمل آمدن ) معنی اصطلاح - > کاشف به عمل آمدن [ در اثر تحقیق یا به تصادف ] معلوم شدن مثال: - کاشف به عمل آمد که شاعری است صاحب نام و از اهل ...
کارستان. [ رِ ] ( اِ مرکب ) کارسان. حکایت. تاریخ. ترجمه. شرح حال : هزاراسب را از آن [ از نامه گشتاسب ] خشم آمد و نامه کرد بگشتاسب در جواب او، و اندر ...
کارستان. [ رِ ] ( اِ مرکب ) کارسان. حکایت. تاریخ. ترجمه. شرح حال : هزاراسب را از آن [ از نامه گشتاسب ] خشم آمد و نامه کرد بگشتاسب در جواب او، و اندر ...
کارستان. [ رِ ] ( اِ مرکب ) کارسان. حکایت. تاریخ. ترجمه. شرح حال : هزاراسب را از آن [ از نامه گشتاسب ] خشم آمد و نامه کرد بگشتاسب در جواب او، و اندر ...
معنی اصطلاح - > کاتولیک تر از پاپ کسی که بیش از اشخاص اصلی [ ریاکارانه ] به چیزی پابندی / تعصب نشان دهد مثال: حالا دیگه خانم برای ما فمینیست شده و تا ...
معنی اصطلاح - > کاتولیک تر از پاپ کسی که بیش از اشخاص اصلی [ ریاکارانه ] به چیزی پابندی / تعصب نشان دهد مثال: حالا دیگه خانم برای ما فمینیست شده و تا ...
معنی اصطلاح - > کاتولیک تر از پاپ کسی که بیش از اشخاص اصلی [ ریاکارانه ] به چیزی پابندی / تعصب نشان دهد مثال: حالا دیگه خانم برای ما فمینیست شده و تا ...
معنی اصطلاح - > کاتولیک تر از پاپ کسی که بیش از اشخاص اصلی [ ریاکارانه ] به چیزی پابندی / تعصب نشان دهد مثال: حالا دیگه خانم برای ما فمینیست شده و تا ...
معنی اصطلاح - > کاتولیک تر از پاپ کسی که بیش از اشخاص اصلی [ ریاکارانه ] به چیزی پابندی / تعصب نشان دهد مثال: حالا دیگه خانم برای ما فمینیست شده و تا ...
خرابات. [ خ َ ] ( اِ ) شرابخانه. بوزخانه. ( از برهان قاطع ) . میخانه. ( شرفنامه منیری ) ( از غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( مأخوذ از زمخشری ) . میکده : ...
Linewatch
Linewatch
عامل الحدود
عامل الحدود
عامل الحدود
عامل الحدود
عامل الحدود
پیغمبر مصری ؛ یوسف بن یعقوب علیهما السلام. پیغامبر چهی یا چاهی. ( یادداشت مؤلف ) : هم ساده گلی هم شکری هم نمکی بر برگ گل سرخ چکیده نمکی پیغمبر مصریی ...
پیغمبر مصری ؛ یوسف بن یعقوب علیهما السلام. پیغامبر چهی یا چاهی. ( یادداشت مؤلف ) : هم ساده گلی هم شکری هم نمکی بر برگ گل سرخ چکیده نمکی پیغمبر مصریی ...
پیغمبر مصری ؛ یوسف بن یعقوب علیهما السلام. پیغامبر چهی یا چاهی. ( یادداشت مؤلف ) : هم ساده گلی هم شکری هم نمکی بر برگ گل سرخ چکیده نمکی پیغمبر مصریی ...
پیغمبر مصری ؛ یوسف بن یعقوب علیهما السلام. پیغامبر چهی یا چاهی. ( یادداشت مؤلف ) : هم ساده گلی هم شکری هم نمکی بر برگ گل سرخ چکیده نمکی پیغمبر مصریی ...
ترکی کردن: جور و ظلم و خشونت کردن ( ( می نبینید آن سفیهانی که تُرکی کرده اند همچو چشم تنگِ ترکان گورِ ایشان تنگ و تار ) ) ( تازیانه های سلوک، نقد ...
روسپید. [ س ِ ] ( ص مرکب ) کسی که سرافراز باشد بخوبی کاری که کرده است. روسفید : شبی دارم سیاه از صبح نومید درین شب روسپیدم کن چو خورشید. نظامی. دو ...
زنچک. [ زَ چ َ ] ( اِ مرکب ) قحبه. زن فاحشه. ( آنندراج ) . زن فاحشه و روسپی. زن ناپارسا و ناپاک. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به ماده بعد شود. زنچه. [ ز ...
زنچک. [ زَ چ َ ] ( اِ مرکب ) قحبه. زن فاحشه. ( آنندراج ) . زن فاحشه و روسپی. زن ناپارسا و ناپاک. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به ماده بعد شود. زنچه. [ ز ...
مادرغر ؛ مادرجنده : آن زن و مادرغر از این یافه ها گفت سراسر هذیان و هدر. سوزنی ( دیوان ص 122 نسخه خطی کتابخانه لغت نامه ) . زخم تبر هجو من ای مادرغ ...
مادرغر ؛ مادرجنده : آن زن و مادرغر از این یافه ها گفت سراسر هذیان و هدر. سوزنی ( دیوان ص 122 نسخه خطی کتابخانه لغت نامه ) . زخم تبر هجو من ای مادرغ ...
مادراندر. [ دَاَ دَ ] ( اِ مرکب ) به معنی زن پدر که مادر غیرحقیقی باشد. مادندر مخفف آن. ( آنندراج ) . زن پدر. ( ناظم الاطباء ) . مادرندر. مایندر. زن ...
مادراندر. [ دَاَ دَ ] ( اِ مرکب ) به معنی زن پدر که مادر غیرحقیقی باشد. مادندر مخفف آن. ( آنندراج ) . زن پدر. ( ناظم الاطباء ) . مادرندر. مایندر. زن ...
مادراندر. [ دَاَ دَ ] ( اِ مرکب ) به معنی زن پدر که مادر غیرحقیقی باشد. مادندر مخفف آن. ( آنندراج ) . زن پدر. ( ناظم الاطباء ) . مادرندر. مایندر. زن ...
مادرغر ؛ مادرجنده : آن زن و مادرغر از این یافه ها گفت سراسر هذیان و هدر. سوزنی ( دیوان ص 122 نسخه خطی کتابخانه لغت نامه ) . زخم تبر هجو من ای مادرغ ...
مادراندر. [ دَاَ دَ ] ( اِ مرکب ) به معنی زن پدر که مادر غیرحقیقی باشد. مادندر مخفف آن. ( آنندراج ) . زن پدر. ( ناظم الاطباء ) . مادرندر. مایندر. زن ...
مادراندر. [ دَاَ دَ ] ( اِ مرکب ) به معنی زن پدر که مادر غیرحقیقی باشد. مادندر مخفف آن. ( آنندراج ) . زن پدر. ( ناظم الاطباء ) . مادرندر. مایندر. زن ...
مادرغر ؛ مادرجنده : آن زن و مادرغر از این یافه ها گفت سراسر هذیان و هدر. سوزنی ( دیوان ص 122 نسخه خطی کتابخانه لغت نامه ) . زخم تبر هجو من ای مادرغ ...
مادرغر ؛ مادرجنده : آن زن و مادرغر از این یافه ها گفت سراسر هذیان و هدر. سوزنی ( دیوان ص 122 نسخه خطی کتابخانه لغت نامه ) . زخم تبر هجو من ای مادرغ ...
مادرغر ؛ مادرجنده : آن زن و مادرغر از این یافه ها گفت سراسر هذیان و هدر. سوزنی ( دیوان ص 122 نسخه خطی کتابخانه لغت نامه ) . زخم تبر هجو من ای مادرغ ...
به زرکرده ؛ به زراندوده : المذهّب ؛ به زرکرده. ( مهذب الاسماء ) . - || ساخته از زر : صد اشتر ز گنج و درم کرد بار[ قیصر روم ] ز دینار پنجه ز بهر نثا ...
به زرکرده ؛ به زراندوده : المذهّب ؛ به زرکرده. ( مهذب الاسماء ) . - || ساخته از زر : صد اشتر ز گنج و درم کرد بار[ قیصر روم ] ز دینار پنجه ز بهر نثا ...
به زرکرده ؛ به زراندوده : المذهّب ؛ به زرکرده. ( مهذب الاسماء ) . - || ساخته از زر : صد اشتر ز گنج و درم کرد بار[ قیصر روم ] ز دینار پنجه ز بهر نثا ...
به زرکرده ؛ به زراندوده : المذهّب ؛ به زرکرده. ( مهذب الاسماء ) . - || ساخته از زر : صد اشتر ز گنج و درم کرد بار[ قیصر روم ] ز دینار پنجه ز بهر نثا ...
به زرکرده ؛ به زراندوده : المذهّب ؛ به زرکرده. ( مهذب الاسماء ) . - || ساخته از زر : صد اشتر ز گنج و درم کرد بار[ قیصر روم ] ز دینار پنجه ز بهر نثا ...
باجی خیرم ده . کنایه ای تعبیری از �ولم کن �. �دست از سرم بردار�.
خیرخانه.
خیرخانه.
باجی خیرم ده . کنایه ای تعبیری از �ولم کن �. �دست از سرم بردار�.