پیشنهادهای محمود اقبالی (٣,٢٣٣)
واژه ی �نِزار� ( در فارسی ) را صرفاً عربی بداند و نتیجه بگیرد که �نزار� در فارسی اصلاً ریشه ندارد. این ادعا درست نیست و نیاز به واکاوی دارد. - - ...
این ادعا که �واژه استاد عربی است� کاملاً جعلی و غیرعلمی است. اجازه بدهید با منابع معتبر ریشه شناسی بررسی کنیم: - - - 🔹 ۱. ریشه واژه �اُستاد� در ...
این نوع متن ها که در فضای مجازی پخش می شوند معمولاً بدون منبع و بر اساس حدس های سطحی ساخته می شوند و بیشتر هدفشان تحریف زبان شناسی و تاریخ است. من بر ...
مشاع. [ م ُ ] ( ع ص ) بخش ناکرده : سهم مشاع ؛ بهره بخش ناکرده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . مشترک و تقسیم ناکرده شده. و اکثر استعمال آن در زمین ...
مشایم. [ م َ ی ِ ] ( ع اِ ) مشیم. ج ِ مَشیمة. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) . و رجوع به مشیمة شود. منبع. لغت نامه دهخدا
مشایعت. [ م ُ ی َ / ی ِ ع َ ] ( از ع ، اِمص ) با کسی یاری کردن. || چند قدم همراه کسی رفتن برای رخصت. ( غیاث ) . همراهی با مسافر تا او را به منزل رسان ...
مشایخ. [ م َ ی ِ ] ( ع اِ ) پیران. این جمع شیخ است خلاف القیاس. . . و نیز. . . مشایخ جمع مشیخه است و مشیخه جمع شیخ ، پس از این ثابت شد که مشایخ جمعال ...
( مشاطة ) مشاطة. [ م ِ طَ ] ( ع اِمص ) صنعت شانه کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . شغل و صنعت شانه کردن. ( ناظم الاطباء ) . حرفه ماشطه ( زن شانه کن ...
مشاور. [ م َ وِ ] ( ع اِ ) ج ِ مَشارة، به معنی یک کرد زمین. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) . ج ِ مشارة و مشور. ( ناظم الاطباء ) . مشاویر. ( منتهی ال ...
مشارک. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) انباز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . انباز. شریک و مشترک. ( ناظم الاطباء ) . انباز. شریک. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . شریک. ( ...
مشارکت. [ م ُ رَ / رِ ک َ ] ( از ع ، اِمص ) مأخوذ از عربی شراکت و انبازی و حصه داری وبهره برداری. ( ناظم الاطباء ) . شرکت : و در این تن سه قوه است ی ...
مشاهیر. [ م َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ مشهور. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( دهار ) ( ناظم الاطباء ) . و مجازاً به معنی بزرگان و ناموران. ( غیاث ) ( آنندراج ) . مر ...
مشاجره. [ م ُ ج َ رَ ] ( از ع ، اِمص ) منازعه و مناقشه. ( ناظم الاطباء ) . مخاصمه. نزاع. اختلاف. ستیزه. مشاجرت : و آن ایراد قصه بود که چه رفته است و ...
ظهور. [ ظُ ] ( ع اِ ) ج ِ ظَهر. ظهور. [ ظُ ] ( ع مص ) آشکار شدن. آشکارا شدن. پدید آمدن. پدیدار شدن. ظاهر شدن : مرد. . . توبه کرد که پیش از ظهور حجتی ...
مشابر. [ م َ ب ِ ] ( ع اِ ) گرهای گز که جهت پیمایش ربع و نصف و مانند آن داغ و نشان کنند و به اعتبار آن جامه و جز آن را فروشند. ( منتهی الارب ) . رخنه ...
( مشابکة ) مشابکة. [ م ُ ب َ ک َ ] ( ع اِمص ) تخالط و آمیختگی با یکدیگر. مشابکت : امور آن حضرت بمشارکت و مشابکت و موافقت و مطابقت ایشان در نباهت قدر ...
واژه قراول صد درصد ترکی به فارسی نگهبان، پاسدار، دیدبان قراول. [ ق َ وُ ] ( ترکی ، اِ ) پیشرو لشکر. ( ناظم الاطباء ) . || فوجی که پیشاپیش رود و از س ...
غرقاب. [ غ َ ] ( اِ مرکب ) غرق آب. آب عمیق را گویند که نقیض پایاب است. ( برهان قاطع ) . غرقاب به قلب اضافت به معنی آب عمیق. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ...
منقول. [ م َ] ( ع ص ) نقل کرده شده و جابجاکرده شده. ( ناظم الاطباء ) . جابجاگردیده. از جایی به جایی برده شده. || نقل شده و حکایت شده و خبرداده شده و ...
ثبت. [ ث َ ] ( ع مص ، ص ، اِ ) قرار دادن. برجای بودن. ثبوت. استواری. پایداری. || حجت. دلیل. برهان. بینة. سلطان. || نوشتن. || مهر توقیع. || مرد معتمد. ...
جرات. [ ج ِرْ را ] ( ع اِ ) ج ِ جَرَّة. ( یادداشت مؤلف ) . رجوع به جرة شود. جرأت. [ ج ُ ءَ ] ( ع مص ، اِ مص ) جرئت دلیری نمودن. ( ناظم الاطباء ) . ...
مقطر. [ م ُ ق َطْ طَ ] ( ع ص ) قطره قطره چکانیده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ) . قطره قطره چکیده و قطره قطره چکانیده. ( ناظم الاطباء ) : پر فایده و نعمت ...
مقطوف. [ م َ ] ( ع ص ) چیده شده و گویند ثمر مقطوف. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || ( در اصطلاح عروض ) اجزای عروضی که بدان قطف راه یافته باش ...
مقطوع. [ م َ ] ( ع ص ) بریده و قطعشده و منقطعگشته و جداشده و سواگشته و منفصل شده و گسیخته شده. ( ناظم الاطباء ) . - قیمت مقطوع ؛ که جای چانه و کم ک ...
مقطع. [ م َ طَ ] ( ع مص ) بریدن. قطع. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . به معنی قطع کردن نیز آمده و در این صورت مصدر میمی ...
متشابه. [ م ُ ت َ ب ِه ْ ] ( ع ص ) ماننده. ( منتهی الارب ) . مانندشونده و مانند. ( آنندراج ) . شبیه و مانند. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . ...
ماوقع. [ وَ ق َ ] ( ع اِ مرکب ) اتفاق و حادثه و سانحه. ( ناظم الاطباء ) . رویداد. ماجری. گزارش. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . منبع. لغت نامه دهخدا
طاعت. [ ع َ ] ( ع اِمص ) بندگی. ( منتهی الارب ) . فرمان بردن. ( آنندراج ) . فرمانبرداری. ( مهذب الاسماء ) . اطاعت. انقیاد. عبودیت. طوع. اِقَه. طواعیة ...
طاعون. ( ع اِ ) مرگامرگی. ج ، طواعین. ( منتهی الارب ) . شآمت و مرگ عام. ( لطایف ) . || وبا. ( دهار ) . داءالشوکة که مرضی است الیافی عام و کشنده. || د ...
ملاقات. [ م ُ ] ( ع اِمص ) مأخوذ از تازی ، دیدن و دیدارو رویارویی و مقابله و دوچارشدگی. ( ناظم الاطباء ) . ملاقاة : این احمد رافع را با عبدالجبارخوج ...
راکد. [ ک ِ ] ( ع ص ) ثابت و برجای از هر چیزی. ( از تاج العروس ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . آرام گرفته. ( کنزاللغات ) . ساکن ، مق ...
واژه الوس. [ اُ ] ( ص ) بمعنی سفید، و در پهلوی الوس یا اروس برابر است با واژه اوستایی ائوروش که بهمین معنی است. در سانسکریت اروس بمعنی سرخ فام آمده ا ...
قدم به قدم با منابع معتبر و علمی توضیح دهم و ادعای �خیلی = تورکی� را رد کنیم. - - - 1️⃣ ریشه شناسی �خیل� و �خیلی� در فارسی الف ) خیل فارسی با ...
بیایید این موضوع را با دقت تاریخی و مستند بررسی کنیم تا بتوانیم ادعاهای جعلی دربارهٔ هویت فارابی را پاسخ دهیم. - - - 🧾 منابع تاریخی معتبر دربا ...
استناد به منابع معتبر زبان شناسی توضیح بدم - - - ۱. ریشه ی �آش و لاش� در فارسی لغت نامه دهخدا: �آش و لاش� به معنی پاره پاره، متلاشی، درهم و برهم ...
این ادعا که واژه ی �یونجه� ترکى است، از نظر زبان شناسی تاریخی قابل نقد و رد مستند است. بیایید با استفاده از منابع معتبر، ریشه شناسی و مسیر تطور این و ...
این ادعاها را دقیق بررسی کنیم و با استناد به منابع معتبر پاسخ بدهیم. - - - ادعای اول: �بنجل واژه ای تورکی است که از بن جیل ساخته شده و به معنی ...
واژه �زاگرس� به معنای �کوه بزرگ� بر اساس پیشوند اوستایی �زا� و واژه اوستایی �گر� یا �گَر� کاملاً معتبر و با شواهد زبانی و جغرافیایی موجود در متون اوس ...
ادعاها که ریشه واژه هایی مانند �میر� در اصل فارسی و اوستایی چگونه است و ارتباط آن با پیشوندها یا القاب عربی مثل �امیر� و �سید� نادرست یا حداقل تحریف ...
این ادعا جعلی و غیرعلمیه و با زبان شناسی تاریخی جور درنمیاد. - - - ۱. واژه �پلاس� در منابع فارسی 🔹 دهخدا: �پلاس = جامهٔ خشن و کرباس مانند، گل ...
هجران. [ هَِ ] ( ع اِمص ) جدایی. مفارقت. دوری. دوری از دوستان و یاران. ( ناظم الاطباء ) . هجر. فراق. افتراق. ضد وصال. فرقت : آتش هر جانْت ْ را هیزم م ...
رقم. [ رَ ] ( ع اِ ) نوعی از نگار خطدار یا نوعی از دیبا یا از چادرها. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) . قسمی مخطط از وشی یا خز یا ...
حش. [ ح َش ش / ح ُش ش ] ( ع مص ) حَش ِ ولد دربطن ؛ خشک شدن جنین در شکم مادر. ( یادداشت مؤلف ) . حش. [ ح َش ش ] ( ع مص ) حش نار؛ برافروختن آتش را. | ...
( اکیداً ) اکیداً. [ اَ دَن ْ ] ( ع ق ) بطور استواری و بطور استحکام. ( ناظم الاطباء ) . بطور اکید و استوار: اکیداً ممنوع. منبع. لغت نامه دهخدا
اکیده. [ اَ دَ ] ( ع ص ) اکیدة. مؤنث اکید. به معنی استوار و محکم : اوامر اکیده. ( از یادداشت مؤلف ) . رجوع به اکید شود. منبع. لغت نامه دهخدا
اکیدر. [ اُ ک َ دِ ] ( اِخ ) لقب حاکم دومةالجندل. ( منتهی الارب ) . اکیدربن عبدالملک کندی نام پادشاه دومةالجندل مسیحی بود که بامر حضرت پیغمبر ( ص ) خ ...
اکید. [ اَ ] ( ع ص ) محکم و استوار. ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ) . وثیق. استوار: سفارش اکید، دستور اکید. ( یادداش ...
حجت. [ ح ُج ْ ج َ ] ( ع اِ ) نمودار. دلیل. بینة. برهان. سلطان. امثولة. ثبت. آوند. ( ؟ ) آنچه بدان دعوی ثابت شود. مادل به علی صحة الدعوی. و قیل الحجة ...
قوللر. [ ل َ ] ( ترکی ، اِ ) غلام. ( تذکرة الملوک ) . قسمی از سه قسم سپاه جدید که شاه عباس بوجود آورده بود و در تذکرة الملوک به �غلامان سر کار خاصه ش ...
قولنج. [ ق َ ل َ / قو ل َ / ل ِ ] ( معرب ، اِ ) مرضی است دردناک معده راکه با آن خروج فضولات بدن و باد، سخت و مشکل میشود. این کلمه معرب است. ( از اقرب ...