پیشنهادهای ژ (٣٠٩)
در گویش های استان اصفهان و زبان راژی ( برای خودم در شهر نایین ) تُریدن به معنی قل خوردن است. ستاک خوبیه و باید در فارسی رسمی هم بیشتر به کار بسته بشه
مصرف کردن نوشیدن ( برای شراب یا مثلا غم و اندوه، می گساری، اندوه گذاری و. . . )
از اونجایی که معنی اصلی ستاک ستودن وصف کردن است ( در ستایش خداوند هم در واقع صفات نیک ورا وصف میکنیم ) پیشنهاد میشه برای برابر سازی برای واژه صفت از ...
ستودن رو امروزه بیشتر در معنی تحسین به کار می بندیم ولی معنای اصلی اون "وصف کردن" است. وقتی خدای را می ستاییم در واقع داریم صفات نیک اون رو وصف میکن ...
آقای مدیاتک گرامی فکر کنم ایت الله رضایی از فجازی فقط چارتا وبلاگ پانترک دیگه و این سایت رو میشناسه ما که واژه بیمار و بیمارستان و پزشک رو تو گنجور ز ...
تو هم کشتی مارو از بس گفتی ترکی التصاقیه هندواروپایی تحلیلی لامصب ترکی مگه پیشوند داره؟ بعد چطور ممکنه فارسی پیشوند نداشته باشه ولی پسوند چرا!؟! لاتی ...
دوش یعنی دیدن. . . وای خدا. . . دوش یعنی دیشب جناب دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند ( حافظ ) دیشب دیدم که فرشتگان در میخانه زدند در کارگه کوزه گری ...
کنون بن این ستاک نهنب است نهفتن یا نهنبیدن یا نهمبیدن
ترکی استانبولی core: ۱. به بیمار ( بیم آر ) میگن خسته از خستن فارسی ۲. به بیمارستان میگن خسته خانه از فارسی به پزشک میگن حکیم از عربی به پرستار میگن ...
هزارسال پیش ما سرآمد پزشکی جهان بودیم هزارسال پیش ما زکریای رازی و ابن سینا رو داشتیم هزارسال پیش شاعران ما برای ما از بیمارستان و پزشکی سرودن بعد می ...
واژگان پیرامون پزشکی در زبان فارسی کاربرد واژه بیمار در ادب فارسی ( بیم آر، کسی که ترس داره ) نبینی بدان شهر بیمار کس یکی بوستان بهشتست و بس ( فردوس ...
خسته نشدی اینقد دروغ گفتی؟ چرا یکم انگشت فرسایی نمیکنی که پیش از دیدگاه گذاری یه جست و جوی ساده در ادب فارسی بکنی ببینی واژه استفاده شده یا نه بعد چر ...
کاربرد ستاک خستن ( مجروح و زخمی شدن/کردن ) در ادب فارسی ( به عنوان فعل ) همی سوخت باغ و همی خست روی همی ریخت اشک و همی کند موی ( فردوسی ) منم آن زن ...
یاس و یاسمن و. . . ریشه در زبان سانسکریت دارند که از اونجا به فارسی باستان/میانه وارد و سپس به زبان های اروپایی ره گشودند. یاءس به معنی ناامید از ی ...
به زبان ساده پسوندی که پر و پیمانی را برساند شیوه بکارگیری: نام یا صفت یا بن مضارع ناک آشوبناک ( آشفتن آشوب ) آتشناک ترسناک ( ترسیدن ترس ) آموزناک ...
خلاندن به معنی فرو کردن هست ریخت ریشه ای اون خلیدن هست که خلاندن ریخت گذرای اونه
اصلاح در دو خط اول پیام پیشین منظورم ایلامیان باستان بود
آگین یکی از ریخت های کنون بن آکندن است می آکندم می آگینم بیشتر پسوند های فارسی بن کنون های ستاک ها هستند
ترا پیشوندیست هم ارز با ترانس در انگلیسی که معنی جابجایی رو میرساند ترزبانی ( ترجمه، جابجایی از یک زبان به زبان دیگر ) تراویدن ( ترا آبیدن؟ جابجا ش ...
پژ یا پاژ همان واژ در فارسی امروزی ماست پژمردن=واژمردن گلی که واژگون شده و حالت مرده یافته می توان از این پیشوند فعلی برای گسترش ستاک های آمیغی ( مرک ...
بیشتر لرها و فارسیان جنوب کشور از نسل لرها هستند زبان لرها بی گمان هندواروپایی نبوده ولی به هرروی ایلامی ها نیاکان ما هستند و ژنشون ژن ماست ( ژن هندو ...
بیشتر پسوندهای فارسی بن مضارع ستاک های خودش هستن. ( البته شمار کمی هستن که چنین نیستن یا کمینه چندان روشن نیست ) خوده وند از بند میاد از ستاک بستن ( ...
آخه بیسواد نادون اگر این زبان هیچوقت فارسی نبوده چرا مولوی به زبان خودش گفته پارسی؟! تازه نگفته فارسی! گفته پارسی!!! مسلمانان مسلمانان زبان پارسی گوی ...
ترکچه ی بیسواد تو میخوای زبان خودمو به خودم یاد بدی مرتیکه؟! خستن معنی خواستن میده🤣🤡🤡🤡 احمق تو فارسی خسته یعنی زخمی و خستن یعنی زخمی کردن یا زخمی ...
خداییش این دعوا ها راه به جایی نمی بره چرا این دعوا هایی که الان هست تا ۱۰۰سال پیش میان لر و قشقایی نبود؟ به هرحال اقوام از هم دیگه وام میگیرن دیگه!
در فارسی میانه به ریخت خواردن بوده هنوز هم میگیم گیاه خوار یا گوشت خوار یا. . .
عجب! شما که روی آر فارسی هم گیر داده بودید! میگفتید گفتار و جستار و نوشتار و. . . در فارسی آر رو از ترکی گرفتن! حالا میگید آر فارسیه و نده ترکی؟ از ک ...
بهنام رضایی از کجا میگید کردی اینارو نداره؟ نکنه کردی هم همینجوری آموختید که عربی رو؟ ( اشتغال و قبول و فرار تورکی! ) فارسی: زنده ( زی انده ) سورانی ...
ما تو گویش یزدی به سفت و محکم میگیم شخ احتمالن با این واژه شغه و مصدر شغیدن در پیوند باشه
تو لهجه یزدی هم شخ داریم به معنی سفت و محکم
شغال
بودن/بُو Budan/bov کنون بن ستاک بود، باش نیست هرچند که معنا همان است. من می بودم ( گذشته ) من می بُوَم ( کنون ) مصدر شینی آن هم بُوِش است. Bovesh ...
در لری به معنی داد زدن از برای خبر کردن و آگاه کردنه تو فارسی کرنیدن بی کاربرد شده ولی واژه کرنا ( بر وزن جویا، کوشا، میرا و. . . ( کنون بن آ ) ) به ...
از مصدر کافتن به معنی فرورفتگی فکر کنم در کردی به معنی غار باشه که به عربی هم رفته شده کهف در انگلیسی هم cave است
زیرا مخفف از این ( اید در پارسی میانه ) رای است فردوسی هم چندجا ازیرا گفته
واژه بودا به ریخت بت به پارسی ره یافته به خاطر تندیس های بودا که به ویژه در افغانستان امروزی بسیار فراوان بودند. البته که نماد آنها بت بودای بامیان ...
به گفته دکتر کزازی یکی از ریشه شناسی هایی که می توان برای واژه بت آورد، این است که گویه ای از واژه بودا باشد ایرانیان از راه از زمان شاهنشاهی کوشانی ...
بخت از بختن ( بخش کردن ) به معنی قسمت یارو هم که دیگر همه میدونن کسی که قسمت و بخت و اقبال باهاش یاره نام پسرانه و همچنین گروه بزرگی از مردمان لر ( ل ...
ادب المرء خیر من ذهبه ( امام علی ( ع ) ) ادب ریشه سومری دارد و از آنجا به زبان های سامی از جمله عربی و زبان های ایرانی در آمده. در عربی از آن ادب و ...
من ترانویسی کارنامه اردشیر بابکان رو خوندم همشو نمیگم ۱۰۰درصد ولی بیش از ۵۰درصدش به آسانی برای یک پارسی گوی معمولی فهمیدنی است. البته نوشته هایی مان ...
جناب دژبان گرامی آقای رضایی سراسر به چرت بودن گفتارشان باور دارند شما چنان چه خوده شاهان ساسانی را زنده کنید و آنهارا به سخن گفتن وا دارید اگر ۸۰درصد ...
مَرزیدن=مالش دادن مُرزیدن=آمیزش جنسی
مستیدن نادرست است ما در پارسی میانه ستاک مستن رو داشتیم با کنون بن مد می مستم می مدم
در زبان عربی عراق به معنی گوشه و کناره است در پهلوی ساسانی اراک یا عراق به معنی سرزمین پست بوده برادرجان آخه ساکنین اونجا نخست سومری ها سپس سامیان ( ...
واختن با بن کنونی واج یا واژ یا واز مصدری یادگار پهلوی اشکانی است که این ستاک هنوز در زبان هایی همچون راژی و لری و. . . کاربرد دارد. به معنی گفت و گ ...
دگرگونی گذار فاز ترمودینامیکی مایه ها ( مواد ) در پارسی ذوب=گداختن/گدازش انجماد=افسردن/افسرش تبخیر=نژمیدن/نژمش میعان=ژالیدن/ژالش تصعید=افراختن/افرازش ...
۶دگرگونی گذار فاز ترمودینامیکی مایه ها ( مواد ) در پارسی ذوب=گداختن/گدازش انجماد=افسردن/افسرش تبخیر=نژمیدن/نژمش میعان=ژالیدن/ژالش تصعید=افراختن/افراز ...
دگرگونی گذار فاز ترمودینامیکی مایه ها ( مواد ) در پارسی ذوب=گداختن/گدازش انجماد=افسردن/افسرش تبخیر=نژمیدن/نژمش میعان=ژالیدن/ژالش تصعید=افراختن/افرازش ...
دگرگونی گذار فاز ترمودینامیکی مایه ها ( مواد ) در پارسی ذوب=گداختن/گدازش انجماد=افسردن/افسرش تبخیر=نژمیدن/نژمش میعان=ژالیدن/ژالش تصعید=افراختن/افرازش ...
آقا این دعوا ها واسه چیه تصادفی زده و یه واژه میان دو زبان مشترک شده سالار ترکی از سالماق میاد ظاهرن یعنی برانداختن ( براندازنده ) سالار فارسی از سا ...