پیشنهادهای ژ (٣٠٩)
من فکر می کنم واژه پار در پارسال و پریروز هم ارز با همان pre انگلیسی و دیگر زبان های اروپایی به چم "پیش" باشند
نیکو، بدیع، نوآورانه وام واژه ای از زبان سغدی در پارسی
مدرک هم بیارید برای این ادعاهاتون! فک نکنید ما فلجیم و نمیتونیم واژه بدزدیم!
مثل این میمونه که من بیام بگم اولدوز ترکی از هوردیس فارسی میاد هور یعنی خورشید و دیس یعنی شکل مانند تندیس و سردیس ۹۹درصد واژگان جهان را می توان با و ...
آخه عربی کجا و کی همچین ریشه ای رو از ترکی گرفته؟ باید یه همسایگی میانشون بوده باشه! مثلا موقعی که قرآن داشت نازل میشد دقیقا چه همسایگی ای میان عرب ه ...
آخور در اصل آبخوره هنوزم خیلی جاها آبخور رو بکار میبندن همچنین واژه آبشخور رو هم داریم تو فارسی محمدزاده صدیق هم استاد نیست اون یه فاشیست بود که نفر ...
دوقلو واژه پارسی نیست و در ریشه دوغلو است از ریشه دوغماق به چم زایش برابر پارسی آن همزاد است این واژه از جمله خطاهای زبانی هست که در هر زبانی عادی اس ...
بخشش یا بخشایش؟ در پارسی ما دو ستاک جداگانه داریم ۱. بخشودن/بخشای ( بر وزن آزمودن آزمای و ستودن ستای ) به چم عطا کردن و صله دادن و هدیه دادن و البته ...
در فارسی افغانستان گویا به برادر و رفیق لالا می گویند
شرق جایی که خورشید بلند میشود نامی که یونانی ها به سرزمینی که امروزه ترکیه نام داره داده بودند.
عینک
شهرآئینی شهرنشینی تمدن در ترکی آذربایجانی به فرهنگ میگن مدنیت
تو شهر ما به انسان هَوَل و بی بند و بار غُلمه میگن به نظر میاد عربی باشه و با غُلام در پیوند
وقتی میگن آلمانی ها تورکن ناخود آگاه سخنرانی طلب دانوش با صدای هیتلر تو مخم پلی میشه جالبه به یونانی ها و رومانیایی ها میگه هندی و ادعای زبان شناسیشم ...
تو کرمون به این خوراک بسیار مقوی قووتو می گویند منسوب به قوت و نیرو
پانترکیسم بر دو گونه است گونه نخست آن کمالیستی است کمالیست ها به شدت نژادپرستند و همه را مهاجر می خوانند و خودشان را نژاد برتر و اصیل این فلات اما در ...
دیدید پانترک ها چقد افسانه بافی میکنن برای کوبیدن دیگران و برتر نشون دادن خودشون؟ اینها صدبرابر خطرناک تر از پانترک های عادی ( کمالیست ها ) ها هستن. ...
فلسفه یک واژه عربی با ریشه یونانی است برابر پارسی آن فرزان و فرزانه و فرزانستن یا فردانستن است
یزدگرد در پارسی میانه یزدکرت بوده گویا به چم آفریده و کار یزدان یا خدا البته گِرد به معنی دژ هم داریم مانند بروجرد و دارابگرد و سوسنگرد و همچنین گُرد ...
در زبان ترکی به پرچم بایراق میگویند خوبه هنوز تو فارسی ما چمیدن به معنی خرامیدن و رقصیدن رو داریم که شما دزدهای سرگردنه میاید اینجا میگید پرچم یعنی م ...
وام واژه ترکی در پارسی برابرهایش ۱. درفش=از درفشیدن می آید که خود ریخت دیگری از ستاک درخشیدن است، در یزد هم هنوز گاهی از دُرُفشردن بهره میبرند . درف ...
در زبان های ایرانی شمالی غربی به چم روز است مانند کردی و لکی و. . .
شاید براتون جالب باشه واژه ننگ واژه ای است که چمش ۱۸۰درجه با چم کهنش تفاوت دارد در گذشته ننگ به چم افتخار و بی ننگی به چم سرافکندگی بوده ولی با حذف ...
مرداد یعنی مرگ و نیستی و اصلا نام برازنده ای نیست درست آن اَمرداد است به چم نامیرایی و همیشگی ا/ان پیشوند منفی ساز پارسی است کندن و آکندن رمیدن و آر ...
حتی تو زبان سانسکریت هم واژه خر رو داریم نکنه به اون هم وام دادید؟ سانسکریتی که کمترین وام واژه رو پذیرفته و احتمالا کلاسیک ترین زبان هندواروپایی هست ...
مَرغ نام کهن و اوستایی شعر مَرو است یکی از ۴شهر مهم خراسان بزرگ که امروزه در کشور ترکمنستان نهاده شده. مَرغ آب نام رودی است این شهر بر کرانه آن نهاد ...
مجنون مانند دیوان قید ( مانند روزانه و شبانه و سالانه و مردانه و زنانه و. . )
رُخشانه یا رَخشانه از رخشیدن و درخشیدن و میاید اشراف زاده سغدی ای که به ازدواج اسکندر مقدونی در آمد و ولیعهد وی را بزایید. در زبان های یونانی و دیگر ...
از ستاک شایستن با کنون بن شای میشایست=شایسته بود، لایق بود می شاید=شایسته است، لایق است کنون بن پسوند فاعلی ساز آن شای به علاوه آن شده شایان مانند گر ...
انگار از ستاک انگاشتن میاد به معنی تصور کردن و به نظر رسیدن انگاره=تصور انگاشتن=تصور کردن انگار=می انگارد=به نظر می رسد. . . به شکل این است. . . چند ...
هِشتن و نِهشتن هِشتن با کنون بن هل ( با ریخت جعلی هلیدن ) به معنی وضع کردن و قرار دادن است. زمانی که پیشوند فعلی نِ میگیرد ( با نَ منفی ساز نباید ا ...
میهن گرایی میهن پرستی افراطی از ریشه nateدر زبان لاتین و فرانسه میاد nativeمیشه بومی nation ملت national ملی nationality ملیت nationalismملی گرایی
در پارسی میانه و لری بختیاری مزگ، در کردی مژگ و در پارسی نو مغز است
داف به هیچ وجه معنای مثبتی ندارد شایسته و برازنده نیست که دختر و زن ایرانی با چنین عنوان زشتی خوانده بشوند. قرار نیست هرچی از فرنگ به فرهنگ ما در می ...
فلان ضمیر مبهم عربی است به نگر می رسد برابرهای فارسی آن بهمان و بیسار و بیستار باشند
اَوژندن گویشی دیگر از همان مصدر اَوگندن یا افکندن است. در ادب فارسی به عنوان پسوند بیشتر به کار رفته شیراَوژن در شاهنامه جنگ اَوژن در گلستان سعدی مر ...
پروستن به چم محاصره کردن است این ستاک در پارسی نوی امروزی بی کاربرد شده ولی در پارسی میانه بوده و امروز نیز واژه پرونده که هم خانواده آن است مورد به ...
انوشه روان روح جاودان و نابود نشدنی یکی از مشهور ترین شاهان ساسانیان ملقب به دادگر
آزرم دخت آزرم به چم شرم و حیا و بزرگوار و احترام دخت هم یعنی دختر دختر سنگین رنگین و باحیا
به نگرم فروغ از ستاک فروغتن بیاید که خود ریخت دیگری از ستاک افروختن یا افروزیدن به چم روشن کردن است ( البته ناگفته نماند که افروختن خود از ریشه روختن ...
در ترکی آذربایجانی به فرهنگ میگن مدنیت ( عربی ) در ترکی استانبولی به فرهنگ میگن کولتور ( اروپایی ) بعد دوستان اومدن اینجا بگن فارسی برای فرهنگ واژه ...
پیشنهاد برای اشاره به "سطح زمین" از واژه زمین بهره ببریم ( زمین یعنی جای سرد، از زم میاد با زمستان هم همخانواده است ) برای اشاره به سیاره از واژه اِ ...
ایرانشهر بر چهار بخت بود ۱. شمالش اپاختر ( ستاره بالایی/ستاره قطبی ) ۲. شرقش خراسان ( جایی که خورشید بلند میشود ) ۳. جنوبش نیمروز ۴. غربش خوربران ( ...
ایرانشهر بر چهار بخت بود ۱. شمالش اپاختر ( ستاره بالایی/ستاره قطبی ) ۲. شرقش خراسان ( جایی که خورشید بلند میشود ) ۳. جنوبش نیمروز ۴. غربش خوربران ( ...
ایرانشهر بر چهار بخت بود ۱. شمالش اپاختر ( ستاره بالایی/ستاره قطبی ) ۲. شرقش خراسان ( جایی که خورشید بلند میشود ) ۳. جنوبش نیمروز ۴. غربش خوربران ( ...
ایرانشهر بر چهار بخت بود ۱. شمالش اپاختر ( ستاره بالایی/ستاره قطبی ) ۲. شرقش خراسان ( جایی که خورشید بلند میشود ) ۳. جنوبش نیمروز ۴. غربش خوربران ( ...
ایرانشهر بر چهار بخت بود ۱. شمالش اپاختر ( ستاره بالایی/ستاره قطبی ) ۲. شرقش خراسان ( جایی که خورشید بلند میشود ) ۳. جنوبش نیمروز ۴. غربش خوربران ( ...
ایرانشهر بر چهار بخت بود ۱. شمالش اپاختر ( ستاره بالایی/ستاره قطبی ) ۲. شرقش خراسان ( جایی که خورشید بلند میشود ) ۳. جنوبش نیمروز ۴. غربش خوربران ( ...
ایرانشهر بر چهار بخت بود ۱. شمالش اپاختر ( ستاره بالایی/ستاره قطبی ) ۲. شرقش خراسان ( جایی که خورشید بلند میشود ) ۳. جنوبش نیمروز ۴. غربش خوربران ( ...
ایرانشهر بر چهار بخت بود ۱. شمالش اپاختر ( ستاره بالایی/ستاره قطبی ) ۲. شرقش خراسان ( جایی که خورشید بلند میشود ) ۳. جنوبش نیمروز ۴. غربش خوربران ( ...