حسین کتابدار - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fine tune: مثال؛ I need to fine - tune my guit ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wall pilates: Wall Pilates یک نوع تمرین پیلاتس اس ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pistol squat: حرکت اسکوات پیستول ( Pistol Squat ) ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

welfare check: welfare check یکی از خدماتی است که ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

liquid sunshine: 🔸 معادل فارسی: باران با حس مثبت ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

uncontent: 🔸 معادل فارسی: ناراضی / ناخشنود / ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hip someone to the game: 🔸 معادل فارسی: کسی رو آگاه کردن ب ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

school someone: 🔸 معادل فارسی: کسی رو درس دادن / ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

run someone through: 🔸 معادل فارسی: ( ۱ ) مرحله به مر ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

walk someone through: 🔸 معادل فارسی: مرحله به مرحله راه ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

snooze fest: 🔸 معادل فارسی: خواب آور / ضدحال / ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

overstuff: 🔸 معادل فارسی: بیش ازحد پر کردن / ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rainy spell: 🔸 معادل فارسی: دوره ی بارانی / چن ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

scotch mist: 🔸 معادل فارسی: مه اسکاتلندی / رطو ...

٢ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

neuroatypical: اصطلاح نوروتیپیکال ( Neurotypical ) ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rarer than hen’s teeth: 🔸 معادل فارسی: نایاب تر از نایاب ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

nihility: نای هیلیتی _______________________ ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

scratch that itch: 🔸 معادل فارسی: رفع هوس / ارضای نی ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fill the bill: 🔸 معادل فارسی: مناسب بودن / نیاز ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sow the seeds: 🔸 معادل فارسی: بذر چیزی را کاشتن ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

posse up: پاسی آپ 🔸 معادل فارسی: دور هم جم ...

٢ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

weather the adversity: 🔸 معادل فارسی: از سختی عبور کردن ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mental filter: *فیلتر ذهنی ( Mental Filter ) * یکی ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

should statements: *بیان ها یا گزاره هایباید یا Should ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

all or nothing thinking: *تفکر همه یا هیچ چیز ( All - or - N ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hit makers: 🔸 معادل فارسی: سازندگان آثار پرفر ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

prosy: boring or not showing any imaginati ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

affable: This term describes someone who is ...

٢ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٢ ماه پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

faux: آنجا ایستاده بود، پوشیده شده با برف ...

٢ ماه پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stake: بدعت گذاران را به عنوان مجازات، در ...

٢ ماه پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

devour: افراد بزرگ تر، قدرتمندتر یا موفق تر ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rainbow flag: ### 🔸 معادل فارسی: پرچم رنگین کما ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cherry select: ### 🔸 معادل فارسی: گزینش گلچین شد ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put finger on scale of justice: ### 🔸 معادل فارسی: دست بردن در عد ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

out and proud: ### 🔸 معادل فارسی: آشکار و با افت ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

give one the willies: ### 🔸 معادل فارسی: ترسوندن / حس ب ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

نهاب: سامانه نهاب ( نظام هویت سنجی الکترو ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

سپام: سامانه سپام ( سامانه پیام رسانی الک ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have a bad bone in one's body: اصطلاح "have a bad bone in one's bo ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get a grasp on: ### 🔸 معادل فارسی: درک کردن / فهم ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tear a strip off: ### 🔸 معادل فارسی: دعوا کردن شدید ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

turn oneself in: 🔸 معادل فارسی: خود را تسلیم کردن / ...

٢ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in between: "In between" refers to being in the ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

polarise: to cause something, especially some ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

stock answer: ### 🔸 معادل فارسی: پاسخ کلیشه ای ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get on your plate: ### 🔸 معادل فارسی: بیفته گردنت / ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mental health condition: ### 🔸 معادل فارسی: اختلال روانی / ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

e cigarette: حتماً Hossein جان! واژه ی **“e - ci ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

true to oneself: ### 🔸 معادل فارسی: وفادار به خود ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

genuine to the core: ### 🔸 معادل فارسی: اصیل تا مغز اس ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ncmec: NCMEC ( National Center for Missing ...

٢ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mane master: ### 🔸 معادل فارسی پیشنهادی: سلطا ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

push weight: ### 🔸 معادل فارسی: وزنه زدن / قدر ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

feel oneself: حتماً Hossein جان! اصطلاح **“feel o ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

what’s the scoop: ### 🔸 معادل فارسی: چه خبر تازه ای ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

how’s it hanging: ### 🔸 معادل فارسی: چه خبر؟ / اوضا ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sunrise munch: ### 🔸 معادل فارسی پیشنهادی: لقمه ...

٢ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

break oneself in: ### 🔸 معادل فارسی: خودت رو جا بند ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

find one's groove: ### 🔸 معادل فارسی: افتادن تو ریتم ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

alternative development: ### 🔸 معادل فارسی: توسعه ی جایگزی ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go down yonder: ### 🔸 معادل فارسی: برو اون پایین ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

grub grab: 🔸 معادل فارسی: هجوم برای غذا / گر ...

٢ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

smoke someone: 🔸 معادل فارسی: نابود کردن کسی / ش ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

on fire with: 🔸 معادل فارسی: سرشار از… / شعله و ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

transportative: 🔸 معادل فارسی: انتقال دهنده / جاب ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

no lube: 🔸 معادل فارسی: بدون روان کننده / ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

scrapple: اسکْرَپِل ________________________ ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put one's cape away: 🔸 معادل فارسی: کنار گذاشتن نقش قه ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

month material: 🔸 معادل فارسی: مناسب برای رابطه ی ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sugar overload: 🔸 معادل فارسی: زیاده روی در مصرف ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hand me out: 🔸 معادل فارسی: کمک بلاعوض / صدقه ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

dwb: 🔸 معادل فارسی: رانندگی در حالی که ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

dwb is coast to coast: تبعیض نژادی در رانندگی از شرق تا غر ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

water ice: 🔸 معادل فارسی: یخ در بهشت / یخ دس ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hold down the hood: 🔸 معادل فارسی: پشت محل وایسادن / ...

٢ ماه پیش

ترجمه با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

reliance: او اگر چه به سن بلوغ رسیده، اما بنظ ...

٢ ماه پیش

ترجمه با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hold up: گردنت، سرتو نگه می داره

٢ ماه پیش

ترجمه با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hold up: هر کی سوال داره، دستشو ببره بالا

٢ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

deep cover: This term refers to a spy or agent ...

٢ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

vengeance: مثال؛ I will have my vengeance agai ...

٢ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bat belt: 🔸 معادل فارسی: کمربند بتمن ( استع ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get no shelf life: 🔸 معادل فارسی: عمر مفید نداره / ز ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

clean someone out: 🔸 معادل فارسی: پول کسی رو بالا کش ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

diaby: دای بی / دی بی 🔸 معادل فارسی: نوز ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get the drop on someone: 🔸 معادل فارسی: غافلگیر کردن کسی / ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

clean title: 🔸 معادل فارسی: سند پاک / مالکیت ب ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

for lease: 🔸 معادل فارسی: برای اجاره / قابل ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

t1d: 🔸 معادل فارسی: دیابت نوع ۱ در زب ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

not a drop: 🔸 معادل فارسی: حتی یه قطره / هیچ ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

shade room: 🔸 معادل فارسی: اتاق شایعه / فضای ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep someone legit: 🔸 معادل فارسی: آدمو سر راه نگه دا ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

buzz and bounce: 🔸 معادل فارسی: هیجان و رفتن / سرخ ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

scrutinize: to examine something very carefully ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

commish: 🔸 معادل فارسی: کمیسر / رئیس / مسئ ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

aite: /aɪt/ آیت _______________________ ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it’s all on the up and up: 🔸 معادل فارسی: همه چیز درست و قان ...

٢ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٢ ماه پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

durability: اما پایداری اش و اراده اش برای بقا ...

٢ ماه پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

certainly: باران به موقع قطعاً باعث رشد یا به ...

٢ ماه پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

devour: عمه من در هر هفته با ولع و اشتیاق ز ...

٢ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rancid: Rancid describes a strong, unpleasa ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

party with the bottle: 🔸 معادل فارسی: با مشروب جشن گرفت ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get lit: 🔸 معادل فارسی: مست شدن / پارتی کر ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

drop off cash: 🔸 معادل فارسی: پول نقد رساندن / پ ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

booze up: 🔸 معادل فارسی: مشروب خوری کردن / ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get sloshed: 🔸 معادل فارسی: مست و پاتیل شدن / ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cool grand: 🔸 معادل فارسی: هزار دلار / یه هزا ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take up the road: 🔸 معادل فارسی: راه رو گرفتن / کل ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have a few: 🔸 معادل فارسی: چندتا نوشیدنی خورد ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

niccy: نیکسی ____________________________ ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get smart with someone: 🔸 معادل فارسی: زبان درازی کردن / ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cancerette: کنسرِت ___________________________ ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one hunnit: وان هانِت 🔸 معادل فارسی: صددرصد / ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

no sugarcoating it: 🔸 معادل فارسی: بی پرده گفتن / رک ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

junk in the trunk: 🔸 معادل فارسی: باسن بزرگ / پشت بر ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get around: 1 - سفر کردن یا جابه جا شدن، معمولا ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stake: In the context of investment, “stak ...

٢ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

blunting: 🔸 معادل فارسی: کندشدگی / کاهش شدت ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

نورپاتی دیابتی: نوروپاتی دیابتی یک عارضه شایع و جدی ...

٢ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

break sobriety: 🔸 معادل فارسی: شکستن پاکی / نقض د ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sedative effect: 🔸 معادل فارسی: اثر آرام بخش / تأث ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put in reverse: 🔸 معادل فارسی: دنده عقب گذاشتن / ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

draw anger from: 🔸 معادل فارسی: باعث خشم کسی شدن / ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put in a cast: 🔸 معادل فارسی: گچ گرفتن / در گچ ق ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pharmacological effect: 🔸 معادل فارسی: اثر دارویی / اثر ف ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

naloxone: 🔸 معادل فارسی: نالوکسان ( نام دار ...

٢ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

done for: 1 - to be about to die or suffer v ...

٢ ماه پیش

پرسش با حداقل ٢,٥٠٠ بازدید

-

بپرس

-

تفاوت دو واژه incident و accident چ ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

outorganize: 🔸 معادل فارسی: بهتر سازمان دهی کر ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

add to the pot: ### 🔸 معادل فارسی: پول گذاشتن وسط ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

decade plus: ### 🔸 معادل فارسی: بیش از یک دهه ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give a fur ever home: ### 🔸 معادل فارسی: خانه ی دائمی ب ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cyberspot: **🔸 تعریف کلی:** اصطلاح **CyberSp ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

storm the barricade: 🔸 معادل فارسی: حمله به سنگر / یور ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ice up: ### 🔸 معادل فارسی: یخ زدن / یخ گر ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

heads on a swivel: 🔸 معادل فارسی: سرها رو بچرخونید / ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep the show on the road: 🔸 معادل فارسی: کار رو پیش ببر / ن ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

urland: یو - آر - لَند ( با تاکید روی هجای ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

toothless tiger: ### 🔸 تعریف ها: 1. ** ( سیاسی – ا ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ditch out on: 🔸 معادل فارسی: زیر قول زدن / جا ز ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

turn down the heat: 🔸 معادل فارسی: آرام کردن اوضاع / ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get whipped up: 🔸 معادل فارسی: هیجان زده شدن / به ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

torch up: 🔸 معادل فارسی: آتش زدن / شعله ور ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keytruda qlex: کی ترو دا کِلِکس - - - ### 🔸 م ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fall out: ** این عبارت اغلب برای توصیف اختلاف ...

٢ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٢ ماه پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

presence: او حتی به خود زحمت نداد که حضور او ...

٢ ماه پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

presence: نوزادان در برابر اشکال عظیمی که تنه ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

delapidated: **دِلَپیدِیتید** _________________ ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

delapidate: دی - لَ - پِ - دِیت 🔸 **معادل فارس ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sweet sorrow: 🔸 **معادل فارسی**: اندوه شیرین / ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

underacknowledge: 🔸 معادل فارسی: کم توجهی کردن / به ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cracked up: 🔸 **معادل فارسی**: - ادعاشده / پ ...

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

condition dogs: 🔸 معادل فارسی: شرطی کردن سگ ها / ...

٣ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bite off more than someone can chew: 🔸 معادل فارسی: بیش از توان خود مس ...

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take on too much: 🔸 معادل فارسی: بیش از حد مسئولیت ...

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get in over one’s head: 🔸 معادل فارسی: درگیر چیزی فراتر ا ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pain: This word is used to describe a sit ...

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

مگس پران چشم: مَگَس پَران چشم ( Eye Floaters ) به ...

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pageantry and pomp: 🔸 معادل فارسی: شکوه و جلال تشریفا ...

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

serve the suspect: 🔸 معادل فارسی: ابلاغ حکم به مظنون ...

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

arrest affidavit: اَرِست اَفیدِیوِت ________________ ...

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hold staff: 🔸 معادل فارسی: گروگان گرفتن کارکن ...

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

solid gain: ح 🔸 معادل فارسی: افزایش قابل توجه ...

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

serve a warrant: 🔸 معادل فارسی: ابلاغ حکم قضایی / ...

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

k shaped economy: اقتصاد یا بهبود اقتصادی به شکل K - ...

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lurk in: 🔸 معادل فارسی: پنهان بودن در / کم ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

decile: 🔸 معادل فارسی: دهک / یک دهم جمعیت ...

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

سندروم پای بی قرار: سندروم پای بی قرار ( Restless Legs ...

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

arson attack: 🔸 معادل فارسی: حمله ی آتش افروزی ...

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

chug along: 🔸 معادل فارسی: به آرامی ادامه داد ...

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

سندروم گیلن باره: سندروم گیلن باره ( Guillain - Barr� ...

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

public admonishment: 🔸 معادل فارسی: **توبیخ عمومی** / ...

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ugly speech: 🔸 معادل فارسی: گفتار زشت / سخن زن ...

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

gross speech: 🔸 معادل فارسی: گفتار زننده / حرف ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

authoritarianism: آثاریتیِریِنیزِم - - - 🔸 **معا ...

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

democracy forward: 🔸 معادل فارسی: بنیاد پیشبرد دموک ...

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

resume parsing: 🔸 معادل فارسی: استخراج اطلاعات رز ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rough patch: This phrase is used to describe a d ...

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cancel someone: Cancel someone / Cancel anyone 🔸 م ...

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hiring data: 🔸 معادل فارسی: داده های استخدامی ...

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

civil debate: 🔸 معادل فارسی: مناظره ی محترمانه ...

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

power of the purse: 🔸 معادل فارسی: اختیار مالی / قدرت ...

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

no heckling: 🔸 معادل فارسی: مزاحمت ممنوع / وسط ...

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cascade of activity: 🔸 معادل فارسی: رگبار فعالیت ها / ...

٣ ماه پیش

مدال‌های حسین کتابدار