پیشنهادهای sayeh (٤٦)
یک معنای initiated ، �شروع شده� است اما این موضوع نباید باعث ایجاد این تصور نادرست شود که در نقش صفت معنای مبتدی دارد، بر عکس، به معنای خبره، اهل فن، ...
گام زدن - با قدم شمردن - با قدم متر کردن ( پیاده روی به منظور اندازه گیری اندازه ی فاصله ای با قدم های عادی ) pace sth out
به معنای دقیق کلمه
تازه we have barely begun to comprehend تازه شروع به فهمیدن کرده ایم
( رادیو و تلویزیون ) برفک، نویز
در کانتکست تلویزیون به معنای کانال کانال کردن، تعویض کانال ها به سرعت، کانال ها را بالا و پایین کردن است. ( اصطلاح عامیانه ) I'm channel - zapping ...
واضح a focused television image یک تصویر تلویزیونی واضح
بادزنگ - زنگوله بادی
یک اصطلاح انگلیسی به این معناست: واقعا متعصب، سرسخت، یا کاملاً وفادار کسی که از ته دل و به شدت به چیزی اعتقاد داره یا طرفدار پر و پا قرص است
در دسترس بودن . they are simply out there, ready to use آنها به سادگی در دسترس هستند، آماده ی استفاده.
نبرد چریکی، جنگ چریکی
duality اسمه برای همین دوگانگی ترجمه ی صحیحیه. اگر کلمه ای باشه که در نقش صفت هست، می تونه دوگانی ترجمه بشه. مثلا: dualistic system نظام دوگانی carte ...
آشکارساز نوری
کهن - نوشتار ( واژه ی دریدایی )
از دیرباز
زوال
مربوط به رنگ مایه، رنگ مایه ای tonal range: گستره ی رنگ مایه
نقطه ی گذار - ایستگاه میانی - نقطه ی توقف موقتی
این کلمه همیشه به معنای فاجعه یا بحران نیست. لحظه ی سرنوشت ساز، تحول بزرگ، رخداد انقلابی، لحظه ی تعیین کننده، . . . هم می توانند معانی صحیحی باشند.
استادانه
روز افزون
موج شکن، دیوار ساحلی همان sea wall
روند - مسیر
زیر سوال بردن
چشم سوم - چشم غیب بین
زحمت کشیدن ( نه به زحمت افتادن که بار منفی داره و حامل معنای ضمنی شکست خوردن یا متوقف شدنه )
( در عکاسی ) نوردهی کردن، عکاسی کردن exposed the image : عکس را گرفت، عکس را نوردهی کرد
فوکوس تفکیکی، فوکوس انتخابی
اشاره کردن
متأثر کردن
حضور در زمان حال - حال حاضر بودن
ادغام
مرتبط با، در ارتباط با، ناظر بر، مربوط به، تأثیرگذار بر
ذهنیت
کلیدی paramount concern دغدغه ی کلیدی
به چالش کشیدن
روایی a historical accounting: یک روایت تاریخی
به پرسش کشیدن، زیر سوال بردن
میل آنی
سراسرنما
طراحی و اجرا ( بیشتر برای توصیف اقدامات هنری، سیاسی، اجتماعی ) ، برپایی، ایجاد کردن، سازمان دهی کردن
to have managed [ to infinitive] موفق شدن در انجام کاری، توانستن به انجام کاری
کاوش