پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٨٨٣)

بازدید
١٣,٦٧٨
پیشنهاد
٠

روزه ی بی نمازی: [عامیانه ، کنایه ] عروس بی جهاز و قور مربی پیاز : همه چیز ناقص است.

پیشنهاد
٠

روزگار کسی را سیاه کردن: [عامیانه ، کنایه ] او را بدبخت کردن.

پیشنهاد
٠

ذکر خیر کسی را کردن: [عامیانه ، کنایه ] از خوبی های کسی یاد کردن.

پیشنهاد
٠

دیوار موش دارد موش گوش دارد: [ عامیانه ، ضرب المثل] موقع راز گفتن نیست.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دهن بین بودن: [عامیانه ، کنایه ] زود باور بودن.

پیشنهاد
١

دهنش چفت و بست ندارد: [عامیانه ، کنایه ] بی جهت هر ناسزایی گفتن.

پیشنهاد
٠

دمش را گذاشت روی کولش و رفت: [ عامیانه ، ضرب المثل] ناامید شد و شکست خورد.

پیشنهاد
٠

دندان را تیز کردن: [عامیانه ، کنایه ] طمع زیادی به چیزی داشتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دم در آوردن: [عامیانه ، کنایه ] پر رو شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دم بخت بودن: [ عامیانه ، اصطلاح] دختری که موقع شوهر کردن او فرا رسیده باشد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دم بخت بودن: [ عامیانه ، اصطلاح] دختری که موقع شوهر کردن او فرا رسیده باشد.

پیشنهاد
٠

دماغی چاق داشتن: [عامیانه ، کنایه ] سالم و تندرست بودن : ثروتمند بودن.

پیشنهاد
٠

دماغ کسی را به خاک مالیدن: [عامیانه ، کنایه ] او را سخت تنیه کردن.

پیشنهاد
٢

دم به تله دادن: [عامیانه ، کنایه ] گیر افتادن.

پیشنهاد
٢

دلش مثل سیر و سرکه می جوشد: [ عامیانه ، ضرب المثل] تشویش و اضطراب دارد.

پیشنهاد
٠

روده بزرگ روده گوچک را خورده است: [ عامیانه ، ضرب المثل] بسیار گرسنه بودن.

پیشنهاد
٠

دستش چسبناک است: [ عامیانه ، اصطلاح] دزد است.

پیشنهاد
٠

دستش نمک ندارد: [ عامیانه ، اصطلاح] به هر کس خوبی یا کمک کند آن شخص منظور ندارد.

پیشنهاد
٠

دست راست و چپ را نشناختن: [عامیانه ، کنایه ] بسیار کودن و ابله بودن.

پیشنهاد
٠

دست دست را می شناسد: [ عامیانه ، ضرب المثل] امانتی را که از کسی گرفتند باید به همان شخص پس داد.

پیشنهاد
١

ت به دهان رسیدن: [عامیانه ، کنایه ] مختصر ثروتی داشتن و امورات خود را پیش بردن.

پیشنهاد
٠

دست به یخه شدن: [ عامیانه ، اصطلاح] با هم درگیر شدن.

پیشنهاد
٣

دست به سر کردن: [عامیانه ، کنایه ] کسی را با حیله و نیرنگ از خود دور کردن.

پیشنهاد
٠

دست از سر کچل کسی برادشتن: [عامیانه ، کنایه ] کنایه از رها کردن کسی.

پیشنهاد
٠

دزد آمد و هیچ نبرد: [ عامیانه ، ضرب المثل] همه چیز جای خودش است

پیشنهاد
٠

دزد نگرفته پادشاه است: [ عامیانه ، ضرب المثل] کسی را به دلیل ندیدن نمی توان مقصر دانست.

پیشنهاد
٠

در دیزی باز است حیای گربه کجا رفت: [ عامیانه ، ضرب المثل] از نبودن مانع نباید سوء استفاده نمود.

پیشنهاد
٠

در مثل مناقشه نیست: [ عامیانه ، ضرب المثل] منظور از مثل یاد شده شخص مخاطب نیست.

پیشنهاد
٠

درد را کی میکشد که می زاید: [ عامیانه ، ضرب المثل] زحمت شاکی می شکد که کار انجام می دهد. ما در ترکی ضرب المثلی داریم می گوید : ما ما هر نئچه اولساد ...

پیشنهاد
١

در حوضی که ماهی نیست قورباغه سپهسالار است: [ عامیانه ، ضرب المثل] در جایی که آدم شایسته ای نیست هر ناشایستی لایق شود.

پیشنهاد
٠

- درد خروار آید و منقال رود: [ عامیانه ، ضرب المثل] مشکل و سختی که یکباره آمد کم کم رفع می شود.

پیشنهاد
١

درخت گردو به این بزرگی درخت خربزه الله اکبر: [ عامیانه ، ضرب المثل] به مناسبت مقایسه ی غلط گویند.

پیشنهاد
٠

در جنگ نان وحلوا تقسیم نمی کنند: [ عامیانه ، ضرب المثل] طبیعت جنگ ، جنگیدن است.

پیشنهاد
٠

دختر تر تیزک است: [عامیانه ، کنایه ] کنایه به زود رشد بودن دختر.

پیشنهاد
٠

داغ شکم از داغ عزیزان کمتر نیست: [ عامیانه ، ضرب المثل] کودک یا کسی که از نخوردن غذا بی تابی می کند.

پیشنهاد
١

دانا هم داند وهم پرسد ، نادان نداند ونپرسد: [ عامیانه ، ضرب المثل] تواضع وفروتنی افراد دانا.

پیشنهاد
٠

خون کسی را توی شیشه کردن: [عامیانه ، کنایه ] کسی را بسیار اذیت کردن ، بسیار گران فروشی کردن.

پیشنهاد
٣

داشتم داشتم صاحب نیست دارم دارم صاحب است: [ عامیانه ، ضرب المثل] از گذشته نگو الان چیکاره ای.

پیشنهاد
١

خودش می برد وخودش می دوزد: [ عامیانه ، ضرب المثل] همه کاره خودش است.

پیشنهاد
٠

خود را نخودهر آشی کردن : [عامیانه ، کنایه ] مداخله کردن در هر کاری.

پیشنهاد
١

خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو: [ عامیانه ، ضرب المثل] خود را به جمعیت واجتماع تطبیق دادن.

پیشنهاد
٢

خود را به کوچه ی علی چپ زدن: [عامیانه ، کنایه ] نادانی نکردن به منظور اجتناب ودوری از کار.

پیشنهاد

خواب زن چپ است: [ عامیانه ، ضرب المثل] تعبیر خواب زن معکوس است.

پیشنهاد
٢

خر همیشه خرما نمی ریند : [ عامیانه ، ضرب المثل] همیشه نمی توان در انتظار همان پیش آمد خوب بود – همیشه فرصت خوب به دست نمی آید.

پیشنهاد
١

خروس بی محل بودن: [عامیانه ، کنایه ] وقت و زمان را تشخیص ندادن.

پیشنهاد
١

خر همان خر است اما پالانش عوض شده : [ عامیانه ، ضرب المثل] لباس یا مقام جدید در شخصیت فرد تاثیر ندارد.

پیشنهاد
٠

خر کوزه پر از شنبه تا پنج شنبه گچ آوردن وجمعه سنگ کشیدن : [ عامیانه ، ضرب المثل] کار همیشگی بدون استراحت.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

خر مقدس بودن : [ عامیانه ، ضرب المثل] کسی که از نفهمی در تقدس افراط کند.

پیشنهاد
١

خر رفت و الاغ برگشت : [ عامیانه ، ضرب المثل] همان طورکه بود هست - بهتر نشد.

پیشنهاد
٠

خرس را به رقص آوردیم دمش را به دست آوردیم : [ عامیانه ، ضرب المثل] کسی را وادار به انجام کاری کردن واز آن نتیجه گرفتن.