پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٤٦٦)

بازدید
١٠,٩٣٨
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

زیر بغلی: [عامیانه، اصطلاح] نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند .

پیشنهاد
١

زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن .

پیشنهاد
٠

زیر بته عمل آمدن : [عامیانه، کنایه ] بی پدر و مادر بودن، بی فرهنگ بودن.

پیشنهاد
١

زیر بال کسی را گرفتن: [عامیانه، کنایه ] به کسی کمک کردن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیر آرنجی : [عامیانه، اصطلاح] بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

زیر بار رفتن: [عامیانه، کنایه ] قانع شدن، تحمل کردن.

پیشنهاد
٠

زیر اخیه رفتن: [عامیانه، کنایه ] به نفع کسی به کاری تن دادن.

پیشنهاد
٠

زیر اخیه کشیدن: زیر فشار گذاشتن.

پیشنهاد
١

زیر اخیه گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن، زیر فشار گذاشتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

زیر آبکی : [عامیانه، اصطلاح] شنای زیر آب، پنهانی .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیر آبی : [عامیانه، اصطلاح] نگا. زیرآبکی.

پیشنهاد
١

زیر ابرو برداشتن : [عامیانه، اصطلاح] آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو.

پیشنهاد
٠

زیر آب کردن سر کسی : [عامیانه، کنایه ] کسی را بی سر و صدا کشتن.

پیشنهاد
٢

زیر آب کسی را زدن: [عامیانه، کنایه ] با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن.

پیشنهاد
١

زیپو کسی را زدن: [عامیانه، کنایه ] از کار برکنار کردن، معزول کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیج نشستن: [عامیانه، اصطلاح] خانه نشین شدن، انزوا گزیدن، از دوستان بریدن.

پیشنهاد
٠

زیپ دهن را کشیدن: [عامیانه، کنایه ] حرف نزدن، دهان را بستن.

پیشنهاد
٢

زیادی حرف زدن : [عامیانه، اصطلاح] سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن، وراجی کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیادی کردن : [عامیانه، اصطلاح] زاید بودن، غیر لازم بودن.

پیشنهاد
٠

زیاده روی کردن : [عامیانه، کنایه ] اسراف کردن، افراط کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زه زدن: [عامیانه، اصطلاح] بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج، از زیر کار شانه خالی کردن، منصرف شدن.

پیشنهاد
١

زهره ی کسی آب شدن: [عامیانه، کنایه ] سخت ترسیدن.

پیشنهاد
٠

زهره ی کسی را آب کردن: [عامیانه، کنایه ] سخت ترساندن.

پیشنهاد
٠

زهره و زنبل کسی را ترکاندن: [عامیانه، کنایه ] سخت ترساندن.

پیشنهاد
٠

زهره ترک کردن: [عامیانه، کنایه ] سخت ترساندن، از وحشت به حال مرگ انداختن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

زهره دان : [عامیانه، اصطلاح] کیسه ی صفرا.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زهره کردن: [عامیانه، اصطلاح] بسیار ترساندن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

زهرماری: [عامیانه، اصطلاح] خوردنی یا نوشیدنی تلخ، کار سخت و دشوار.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زهره آب شدن : [عامیانه، کنایه ] سخت وحشت کردن، از وحشت به حال مرگ افتادن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

زهره ترک شدن : [عامیانه، کنایه ] نگا. زهره آب شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

زهرمار سلطان: [عامیانه، اصطلاح] ترش رو، اخمو.

پیشنهاد
٠

زهرمار کردن چیزی : [عامیانه، کنایه ] مانع از لذت بردن از چیزی شدن.

پیشنهاد
١

زهرمار کردن غذا : [عامیانه، کنایه ] مانع از خوردن با لذت شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

زهرمار خان: [عامیانه، اصطلاح] ترش رو، اخمو.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

زهرمار خوردن : [عامیانه، کنایه ] کوفت کردن، خوردن به تحقیر.

پیشنهاد
١

زهر چشم از کسی گرفتن: [عامیانه، کنایه ] ترساندن، چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زهر ریختن : [عامیانه، کنایه ] در حق کسی بدی کردن، انتقام گرفتن، اصل بد خود را نشان دادن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زهرآب ریختن: [عامیانه، کنایه ] ادرار کردن، شاشیدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زور گفتن : [عامیانه، اصطلاح] حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کرد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زور شنیدن: [عامیانه، اصطلاح] نحمل جور و ظلم کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زوراب زدن: [عامیانه، کنایه ] برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زور آوردن: [عامیانه، کنایه ] زیر فشار گذاشتن، در تنگنا قرار دادن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زود بودن : [عامیانه، اصطلاح] فرانرسیدن هنگام کاری.

پیشنهاد
٠

زوال در آوردن : [عامیانه، کنایه ] نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

زود باش ! : [عامیانه، اصطلاح] شتاب کن! عجله کن!.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زوار در رفتن : [عامیانه، کنایه ] بند و بست چیزی خراب شدن، از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

زوار در رفته : [عامیانه، کنایه ] پیر و فرسوده، به درد نخور، اسقاط.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زن و بچه دار: [عامیانه، اصطلاح] کسی که زن و فرزند دارد.

پیشنهاد
٠

زنگوله پای تابوت: [عامیانه، ضرب المثل ] فرزند مرد یا زن پیر.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

زن مرده : [عامیانه، اصطلاح] مردی که زنش درگذشته است.