پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٤٦٦)

بازدید
١٠,٩٣٨
پیشنهاد
٢

در ره سیل و رود خانه ساختن : کنایه از کار بیهوده و عبث انجام دادن. ( ( جان و اسباب در رهش در باز برره سیل و رود خانه مساز ) ) ( حدیقه، ۱۶۷ ) ( ف ...

پیشنهاد
٢

بر دورای ایستادن : کنایه از دو دل بودن. ( ( گر کند عیب از دو بیرون نیست یا بود یا نه بر دورای مایست ) ) ( حدیقه، ۵۷۲ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثن ...

پیشنهاد
٢

بر درعار و ذل قعود کردن : کنایه از ننگ و عار بر خود روا داشتن و پسندیدن باشد . ( ( جان بداد و یکی سجود نکرد بر در عار و ذل قعود نکرد ) ) ( حدیقه، ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

برخاستن دل : به هیجان آمدن آن. ( ( دلیل خازن ز بیم شه برخاست جام جستن گرفت از چپ و راست ) ) ( حدیقه، ۵۵۳ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنای ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

برج ماهی : برج حوت. برج دوازدهم از بروج دوازده گانه معادل اسفند ماه. ( ( شرف زهره برج ماهی دان بعد از این جملگی تباهی دان ) ) ( حدیقه، ۷۱۰ ) ( ف ...

پیشنهاد
١

بر انگشت پیچیدن : یاد داشتن، چه هر چیز که بر انگشت پیچیده می شود هر وقت در نظر می باشد گویا خویشتن را یاد میدهد. ( ( تا نپیچند خلق بر انگشت که یکی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

و کلمه ( عمارت ) ( بر خلاف کلمه ( خراب ) که به معنای از اثر انداختن چیزی است ) ، به معنای آباد کردن چیزی است تا اثر مطلوب را دارا شود، مثلا می گویند: ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

راغب گفته : کلمه ( انشأ ) به معنای ایجاد و تربیت چیزی است و بیشتر در جانداران ( که تربیت بیشتری لازم دارند ) استعمال می شود، در قرآن کریم فرموده : ( ...

پیشنهاد
١

: این بیت اشارت است به قصه ای که گویند یکی از بزرگان موسیجه مرده ای دید دمی بر او دمید مرده زنده شد و پریدن گرفت مردم بدو معتقد شدند و بر وی هجوم آور ...

پیشنهاد
١

به درخت فرو کردن : دار زدن، از درخت آویزان کردن. ( ( کاربر مرد بد بگیرد سخت پس مرو را فرو کند به درخت ) ) ( حدیقه، ۵۴۷ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به خیز آمدن : برخاستن بر انگیخته شدن . ( ( همت شاه چون به خیز آمد از شبش روز رستخیز آمد ) ) ( حدیقه، ۵۲۳ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنای ...

پیشنهاد
١

به خود برآشفتن : درهم شدن و به خشم در آمدن. ( ( گفت ویحک سخن خطا گفتی همچو نادان به خود برآشفتی ) ) ( حدیقه، ۴۶۹ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بخت جای: جایگاه بخت و اقبال . ( ( در جهانی که بخت جای من است این جهان جمله زیر پای من است ) ) ( حدیقه، ۳۴ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

رخت بر گرفتن : بخت یافتن، به دولت و اقبال رسیدن. ( ( تویی تو چو رخت بر گیرد رخت و تخت تو بخت برگیرد ) ) ( حدیقه، ۱۱۰ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مث ...

پیشنهاد
١

به خاک در نشستن : بر خاک نشستن، بیچاره شدن . ( ( شاکر از فعل شان شده ضحاک پیش هاروت در نشسته به خاک ) ) ( حدیقه، ۲۹۰ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مث ...

پیشنهاد
١

در زبان و فرهنگ ترکی گرداندن چیزی به دور سر چیز دیگر یعنی فدا کردن آن . به عنوان مثال اگر پولی را دور سر کسی بگردانند در اصل آن پول را فدای او کرده ا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

انباشته شدن: در زبان ترکی به انباشته شدن "قالانماق" گفته می شود . حسین منزوی خطاب به دخترش غزل ، چنین گفته است : ( ( ائلمین غم لری بس دیر منه، سن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

شنلیک:در زبان ترکی به جشن شادمانی "شنلیک" گفته می شود . حسین منزوی گفته: شنلیک غمه چؤنور، توی یاسا دؤنور هله ده آپاریر "سارا "نی "آراز " ترجمه:[ما ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

خان آیواز یا خان ایواز : از شخصیت های مثبت داستان حماسی کور اوغلو می باشد . حسین منزوی گفته: هله گون لر "کچل حمزه "لرین دیر ایتیب" دمیرچی اوغلو "یا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

کچل حمزه: از شخصیت های منفی داستان حماسی کور اوغلو می باشد . حسین منزوی گفته: هله گون لر "کچل حمزه "لرین دیر ایتیب" دمیرچی اوغلو "یاتیب" خان ایواز ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دمیرچی اوغلو از شخصیت های مثبت داستان حماسی کور اوغلو می باشد . حسین منزوی گفته: هله گون لر "کچل حمزه "لرین دیر ایتیب" دمیرچی اوغلو "یاتیب" خان ایو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

در زبان ترکی به این نوع از خار "چال تیکان " گفته می شود . حسین منزوی گفته: ( ( هانسی نرگس؟ هانسی یاس؟هانسی سوسن؟ بو تورپاق دا، چال تیکان دا، گول آ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

در زبان ترکی به نکوهش و سرزنش "قینماخ" گفته می شود . حسین منزوی گفته: طبیعت دن اؤترو اوره گیم گئچر گؤزل لیگی قانان، منی قیناماز ترجمه: دلم از شوق ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

آیاز: در زبان ترکی آیاز گئجه به شب سرد و صاف زمستانی گفته می شود که زمین یخ زده و پوشیده از برف سفید بوده و آسمان صاف و بی ابر باشد. . مرحوم حسین منز ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بحر روحانی: مقام ذات و صفات بی نهایت حق است که تمام کائنات امواج بحر نامتناهی اویند. بالاخره مقام وحدت بحر است و مقام کثرت امواج بحراند. ( ( روح چو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بحر اخضر : دریای سبز، دریایی است به جانب شرقی آن چین و به غرب آن یمن و به شمال آن هند و به جنوب آن دریای محیط. طولش ۲۰۰۰ فرسنگ، جزایر آن آباد بسیار د ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به جوال کردن: کنایه از فریب دادن. ( ( زهی بتی که به خوبی خویش هزار عاشق چو من جوال کند ) ) ( حدیقه، ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دک ...

پیشنهاد
١

به پای درآوردن : به پا آوردن، بر پا آوردن، کنایه از نجات دادن . ( ( ملک افتاده را به پای آورد ملت رفته باز جای آورد ) ) ( حدیقه، ۲۳۱ ) ( فرهنگ ل ...

پیشنهاد
١

به بازی شمردن: عبث و بیهوده شمردن، بیهوده دانستن. ( ( آنکه او منصف است و زیرک سار نشمارد به بازی این گفتار ) ) ( حدیقه، ۷۱۷ ) ( فرهنگ لغات و تعب ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به برگ بودن: ساز و سامان فراهم بودن . ( ( زین به بشکرند ساکنان اثیر زین ببرگند خازنان سعیر ) ) ( حدیقه، ۲۳۲ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های س ...

پیشنهاد
٠

به بالای کسی بافته نبودن : سزاوار و درخور او نبودن . ( ( این مثابت به هرزه بافته نیست وین به بالای غیر بافته نیست ) ) ( حدیقه، ۶۰۵ ) ( فرهنگ لغا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

به باد دادن : کنایه از نیست و نابود کردن، از بین بردن. ( ( هر که را توبه زین شراب دهند بوی و رنگش به باد و آب دهند ) ) ( حدیقه، ۶۰۵ ) ( فرهنگ لغا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

به آب سپردن : در آب انداختن و بیهوده و بی فایده ساختن، کنایه از نیست و نابود کردن است . ( ( گرچه خود را به آب بسپارد مرهبا را هوا نگه دارد ) ) ( ح ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به آب دادن : در آب انداختن و بیهوده ساختن، کنایه از نیست و نابود کردن . ( ( هر چه صورت دهد به آبش ده ناله زار در دل خویش نه ) ) ( حدیقه، ۱۸۳ ) ( ...

پیشنهاد
١

آب بردن و تشنه باز آوردن : کنایه از مکار و محیل بودن است . ( ( صدهزاران چو تو به آب برد تشنه بازآورد که غم نخورد ) ) ( حدیقه، ۴۷۰ ) ( فرهنگ لغات ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به آب افکندن : کنایه از از بین بردن و رجوع شود به "به آب دادن" . ( ( هم در آن لحظه اش به آب افکند گفت شه خوب ناید اندر بند ) ) ( حدیقه، ۵۸۴ ) ( ...

پیشنهاد
١

بام و دیوار خز: بام و دیوار خزنده، از بام و دیوار بالا رونده، دزد . ( ( از پی یک دو لقمه ی شور بام و دیوار خز چو گربه و مور ) ) ( حدیقه، ) ( فره ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بام فلک :کنایه از آسمان است . ( ( پای کی برنهی به بام فلک باده کی در کشی زجام ملک ) ) ( حدیقه ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دکتر محم ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بام عالم: کنایه از آسمان، کنایه از فلک عرش. ( ( تودری کاخ و بام عالم را تو سری تخم و نسل آدم را ) ) ( حدیقه، ۲۱۲ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بام چرخ اعظم: فلک عرش. ( ( شرع او را فلک مسلم کرد خانه بر بام چرخ اعظم کرد ) ) ( حدیقه، ۱۸۹ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دکتر محمد ...

پیشنهاد
١

کلاغ سر لانه خودش قارقار نمی کند:[ ضرب المثل ] نفرین به خویشان و نزدیکان سزاوار نباشد.

پیشنهاد
١

مثل اشتر بر نردبان:[ ضرب المثل ] رسوا و آشکار عطار می گوید: در بر آن کار عالی کار خلق اشتری بر نردبان خواهد بُدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

مار دم کنده:[ ضرب المثل ] دشمن آسیب دیده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

مثل اجل معلق:[ ضرب المثل ] از کلمه معلق معنی لغوی آن اراده نمی شود و از این تعبیر، به ناگاه رسیدن کسی را خواهند که از او کراهت دارند.

پیشنهاد
٢

لگد به گور حاتم زده است:[ ضرب المثل ] به طنز و استهزا یعنی بی نهایت بخیل و ممسک است.

پیشنهاد
٠

گوی از میدان ربودن:[ ضرب المثل ] بر دیگران برتری یافتن

پیشنهاد
١

دهنش بوی شیر میده:[ ضرب المثل ] هنوز کودکی بیش نیست

پیشنهاد
١

دهنش بوی شیر میده:[ ضرب المثل ]هنوز کودکی بیش نیست.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

مثل آب و روغن:[ ضرب المثل ] نیامیختنی و جمع نشدنی مولانا می گوید: وقت هوشیاری چو آب و روغنند وقت مستی همچو جان اندر تنند مثل ( چو، چون ) آب و روغن ؛ ...

پیشنهاد
١

مثل برج زهرمار:[ ضرب المثل ] نهایت خشمگین