پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٤٦٦)
آب خوش از گلو پایین نرفتن: راحتی نداشتن
آب توی دلش تکان نمی خورد :آرام وآهسته حرکت می کند.
آب آمد و تیمم باطل شد :اصل کار آمد وفرع بی مورد است.
آب از آسیاب افتادن :آرامشی برقرار شدن - سرو صدا خاموش شدن.
آیه 12 سوره کهف. ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَیٰ لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا. ترجمه ی آیه : [بعد از اینکه سالیانی دراز به خوا ...
آیه 11 سوره کهف. فَضَرَبْنَا عَلَیٰ آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَدًا . ترجمه ی آیه : سپس [ در آن هنگام که به فرمان ما به آن غار پناهنده شدند ...
آیه 10 سوره کهف. إِذْ أَوَی الْفِتْیَةُ إِلَی الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا ترجم ...
وَیُنذِرَ ٱلَّذِینَ قَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗا ( آیه 4 ) ترجمه آیه : [ و همچنین قران کتابی هست استوار و پا بر جا برای همیشه ] تا بیم دهد غافل ...
آیه 9 سوره کهف. أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا ترجمه ی آیه : و آیا چنین می پنداری که حقیقتاً داس ...
آیه 8 سوره کهف. وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیدًا جُرُزًا [ بر اساس مطالب آیات قبل که خداوند می فرماید: اعراض ایشان از دعوت و انذار و تب ...
آیه 7 سوره کهف. إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا. ترجمه آیه : حقیقتا [و بدون شک] ما آنچه ...
فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِمْ إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً ( کهف آیه 6 ) ترجمه آیه : [ به خاطر سخنان دروغ محض و ...
مَّا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِآبَائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن یَقُولُونَ إِلَّا کَذِباً ( کهف آیه 5 ) ترجمه آیه : ...
ترجمه آیه : [ و همچنین کتابی هست استوار از جانب خداوند تا به مومنان مژده دهد که علاوه بر پاداش نیکو، مقرر شده ] در آینده برای همیشه و پیوسته در آن ( ...
ترجمه ی آیه : [ هر نوع ] ستایشی مخصوص خداوندی است . که بر بنده اش [محمّد صلّی اللّه علیه و آله] کتاب [قرآن] را فرو فرستاد و [ هیچ گونه امکان] تحریف [ ...
[و همچنین کتابی است ] ثابت و استوار برای همیشه تا [مجرمان وغافلان را که عمل صالح انجام نمی دهند ] از جانب او ( خداوند ) به عذابی سخت و شدید [که زمان ...
پا در نهادن: . پا نهادن در کاری، آغاز آن کردن ( ( کرده چون در نهاد پای به قیل دست حیدر سزای عقل عقیل ) ) ( حدیقه، ۳۰۲ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مث ...
در زبان ترکی به غار ( کهف ) کؤهول گفته می شود.
داغون تغییر یافته ی داغین ترکی هست که از مصدر داغیلماق ترکی به معنی از هم پاشیدن و پراکنده شدن گرفته شده است. درب و داغین فارسی هم تغییر یافته ی "دار ...
آبکانه در ریخت آفکانه وآفکانه در ریخت آبکانه کار برد داشته است.
آبکانه در ریخت آفکانه وآفکانه در ریخت آبکانه کار برد داشته است.
آبتابه در ریخت آفتابه وآفتابه در ریخت آبتابه کار برد داشته است.
آبتابه در ریخت آفتابه وآفتابه در ریخت آبتابه کار برد داشته است.
جناب در ریخت جناغ وجناغ در ریخت جناب کار برد داشته است.
جناب در ریخت جناغ وجناغ در ریخت جناب کار برد داشته است.
سفیداب در ریختهای سفیداج و اسفیداج و سپیداج و اسپیداج هم کار برد داشته است. چون در دگرگونی های آوایی ب به ج و ب به پ قابل تغییر است. پس سپیداج بدان ...
بینی ترش کردن : کنایه از روی درهم کشیدن و نفرت نمودن و اظهار کراهت از چیزی کردن. ( ( گفت در من ترش مکن بینی که هم اکنون به چشم خود بینی ) ) ( حدیق ...
بی نیازی فروختن : در بیت زیر به معنی بی نیازی را ترک کردن و نیازمند شدن به درگاه حق است. ( ( این نه از وام تو ختن باشد بی نیازی فروختن باشد ) ) ( ...
بی نکاح زاده : حرامزاده، آنکه بی نکاح از مادر متولد شود. ( ( بدخور از بی نکاح زاده بتر ز آنکه از او بار به کشد استر ) ) ( حدیقه، ۶۸۷ ) ( فرهنگ ل ...
بی کاه و پنبه دانه گاو خریدن : مثل است. کار بی حساب کردن . ( ( بهر مشتی خر آب شرع مبر بی که و پنبه دانه گاو مخر ) ) ( حدیقه، ۲۸۰ ) ( فرهنگ لغات و ...
به یکسو افکندن : رها کردن، به کناری افکندن. ( ( ویحک از خالقت نیاید شرم که به یک سو فکنده ای آزرم ) ) ( حدیقه، ۳۹۹ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثن ...
بیخ به آب رسیدن : ظاهراً به معنی رونق و رواج یافتن و از منبع فیض برخوردار شدن است. ریشه در آب داشتن . ( ( باش تا بیخ تو به آب رسد ماه خیمه ات به آ ...
بیت اخوه : بیت الاخوه، در علم احکام نجوم، برج پس از بیت المال است. ( ( سومین بیت اخوه و اخوات ایمن از حادثات و از نکبات ) ) ( حدیقه، ۷۰۱ ) ( فر ...
بیت بیماری : بیت المرض - خانه نهم، قوس ( بیت المرض والعبید ) در نجوم پهلوی بیت المرض و شتگان آمده و وصف قوس است. ( ( ششمین بیت بیت بیماریست که از ...
به هیچ سبیل : به هیچ وجه، به هیچ نحو. ( ( نیست آنجا تغیّر و تبدیل نشود نیک بد به هیچ سبیل ) ) ( حدیقه، ۱۳۶ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سن ...
بهار فشان : شکوفه پاشان، گل افشان . ( ( ای به طلعت بهار فشان وی قوی طالع قوی فرمان ) ) ( حدیقه، ۶۰۰ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دک ...
بوی یافتن : نشان یافتن، راه یافتن . ( ( جهد کن تا چو مرگ بشتابد بوی جانت به کوی او یابد ) ) ( حدیقه، ۱۱۵ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنای ...
بوسه بر پای خود دادن : شیفته ظاهر خود بودن . ( ( همه در رای خود همی زادند بوسه بر پای خود همی دادند ) ) ( سیرلعباد، ۳۲۸ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات ...
به نرخ آب شدن : ظاهراً به معنی بی بها و بی قدر است . ( ( باز خشمش چو سیر خواب شود جان به نزدش به نرخ آب شود ) ) ( حدیقه، ۱۹۴ ) ( فرهنگ لغات و تع ...
به کف کردن : به دست آوردن، تصرف کردن . ( ( ازعنا طعمه ساز ارکان را پس به کف کن تو آب حیوان را ) ) ( حدیقه، ۱۵۶ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های ...
بط چینی : ظاهراً صراحی شراب است که به صورت بط ساخته و از چین می آورده اند . ( ( مرد دینی شراب تا چه کند بط چینی سراب تا چه کند ) ) ( حدیقه، ۳۶۵ ) ...
به شهی آواز دادن : اعلام پادشاهی کردن . ( ( هر که را هست دوستی دمساز به شهی در جهان دهد آواز ) ) ( حدیقه، ۴۵۴ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های ...
بسته گرفتن: ظاهراً به معنی مطیع گردانیدن و در اختیار گرفتن است. ( ( در فصاحت زبان چوبگشاید بسته گیرد زمانه را شاید ) ) ( حدیقه، ۷۲۸ ) ( فرهنگ لغ ...
بس بودن با چیزی یا کسی : با او بر مقاومت توانا بودن، بر آمدن با او، برابری توانستن با او . ( ( با خدای ایچ نیک و بد بس نیست با که گویم در جهان کس ...
بساط بسیط: زمین فراخ، پهنه ی زمین. ( ( عقل باشد به خلط و وهم محیط هر دوان لیک بر بساط بسیج ) ) ( حدیقه، ۶۶ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سن ...
بزمگاه نامردان : کنایه از این جهان است، با توجه به حدیث " دنیا زندان مومن و بهشت کافر است. ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دکتر محمد شفیع ص ...
بر کسی یا چیزی چیر بودن: مسلط بودن. ( ( از تو چیریم و بر تو چیر نه ایم به تو سیر یم و از تو سیر نه ایم ) ) ( حدیقه، ۱۵۱ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرا ...
برکسی بام خوردن : پیش دستی کردن، مبادرت کردن به انجام کاری پیش از آنکه حریف همان کار در حق وی کند. نظیر آنکه گویند حلوای او را بخوریم پیش از آنکه حلو ...
بر فراز یخ نوشتن: بر یخ نوشتن، نابود برشمردن، به هیچ شمردن، به حساب نیاوردن، کنایه از کار بی ثبات کردن . ( ( نفس کل چون گل عدو بسرشت نام او بر فرا ...
بر سر زدن : کنایه از ملامت و سرزنش است. ( ( در سر من مزن که بر پایم زانکه من عالمم چنین بایم ) ) ( حدیقه، ۲۹۳ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های ...