پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٨٨٣)
افسار خود را به دست کسی دادن:کنایه از اختیار خود را به کسی سپردن، از کسی اطاعت کورکورانه کردن.
از این امامزاده معجزه ندیدن ( از این امامزاده معجزی ندیدن ) :کنایه از برآورده نشدن توقع و انتظار شخص از جایی یا از کسی.
ب بسم الله بودن:کنایه از یکه بودن، بی نظیر بودن، از همه سر بودن.
انکر و منکر کسی بودن:کنایه از نیک و بد اعمال کسی را سنجیدن و داوری درباره سعادت و شقاوت او را برعهده خود دانستن.
باد توی بوق کسی کردن:کنایه از تمجید کردن بی اندازه از کسی. مترادف"هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن"
باج به شغال هم ندادن:کنایه از زیر بار زور نرفتن.
پیش بچه بذاری قهر می کنه: ( به لحن اعتراض ) کنایه از اینکه آنچه عرضه شده بسیار اندک و ناچیز است.
پشت دست خود زدن: کنایه از پشیمان شدن
یک تکه نان شدن و سگ خوردن:کنایه از ناپدید شدن و اثری از خود به جا نگذاشتن. در ترکی ما ضرب المثلی داریم که می گوید : ایت یئدی سیشدی کؤولا : ترجمه : س ...
تومنی هفت صنار تفاوت داشتن:کنایه از بسیار متفاوت بودن یا بسیار برتر بودن.
ان به تن مالیدن و توی آفتاب نشستن:کنایه از کوس رسوایی خود را زدن، رسوایی خود را به نمایش گذاشتن و به آن تفاخر کردن.
پشه را توی هوا نعل کردن:کنایه از بسیار زرنگ و ماهر بودن، رندی و زیرکی و چالاکی را به نهایت رساندن.
باج به فلک هم ندادن:کنایه از سر خم نکردن در برابر هیچ صاحب قدرتی.
انگشت به دهن:کنایه از بسیار متعجب و حیران.
بازار شام:کنایه از جای پر ازدحام و مغشوش و درهم و برهم.
از بالا تا پایین کسی را ردیف کردن:کنایه از ناسزا گفتن به همه خویشان دور و نزدیک کسی.
پا گذاشتن بیخ خر کسی:کنایه از کسی را زیر فشار شدید قرار دادن و چیزی از او مطالبه کردن.
بقچه کسی را زیر بغلش گذاشتن:کنایه از عذر کسی را خواستن، کسی را اخراج کردن.
تنبان خود را نتوانستن بالا کشیدن:کنایه از بی عرضه و بی دست و پا بودن.
تبت یدایی:کنایه از شخص معتبر و ثروتمند که به همه فخر فروشد، به حدی که خدا را بنده نباشد.
پنبه را از گوش خود بیرون آوردن :کنایه از خیال باطل را از سر بیرون کردن، از خواب غفلت بیدار شدن.
پنبه را از گوش خود بیرون آوردن:کنایه از خیال باطل را از سر بیرون کردن، از خواب غفلت بیدار شدن.
تهمت زدن در زبان ترکی معادلش می شود "قارا یاخْماخ" که یک اصطلاح است. ترجمه تحت الفظی آن می شود، سیاه مالیدن که در فارسی نا مفهوم است.
یغما در زبان ترکی از مصدر "یئغماق یا یئقماخ " گرفته شده است به معنی جمع کردن و به خود اختصاص دادن می باشد. در قدیم ترکان ترکستان جشنی داشتند که در آن ...
یک ضرب المثل ترکی می گوید: چرچی اشَّگین تعریفلر، احمق آرْوادیْن. ترجمه: پیله ور خرش را تعریف می کند و احمق هم زنش را.
آب به روی کار آوردن:امری را ترقی دادن، کاری را رونق بخشیدن ابن یمین می گوید: دارای دین طغا تیمورخان که ملک را آورد ز ابر معدلت آبی بروی کار ظهیر فاری ...
آب به هاون کوبیدن ( آب در هاون کوبیدن ) :به کاری که نتیجه ای ندارد مشغول شدن ناصر خسرو می گوید: گویی بهمان زمن مه است و نمرده است آب همی کوبی ای رفیق ...
آفتاب به زردی افتاد تنبل به جلدی افتاد:تنبل غالبا کارها را به آخر وقت می گذارد.
آب دست یزید افتاده:متاعی فراوان و کم قیمت در تملک محتکری گران فروش است.
آدم چرا روزه شک دار بگیرد:کاری را که احتمال زیان و خسرانی در آن است نباید انجام داد.
آشی برایت ( یا برایش ) بپزم که یک وجب روغن داشته باشد:در مقام تهدید می گویند. یعنی آنچه را از کارهای بد تو می دانم به او می گویم.
اسب و استر به هم لگد نزنند :خویشاوندان را روا نیست که با یکدیگر بدی کنند.
از خر می پرسند چهارشنبه کی است:این ابله از امری که شما سوال می کنید، چه می داند؟ نظیر: دیوانه را مپرس که از ماه چند است.
آب در شیر داشتن:منافق بودن
آب سر بالا می رود قورباغه شعر می خواند ( آب که سر بالا میره قورباغه ابوعطا میخونه ) : به مزاح به جاهلی گویند که به گفتاری اظهار فضل کند.
آنچت نخارد مخار :بی ضرورتی خود را به رنج و سختی نینداز سنایی می گوید: رنج و غم بیهوده منه بر دل و بر جان و آنچت بنخارد بمخار ای پسر خوش
آدمی آه است و دمی:با همه سلامت مزاج باشد که مرگ در کمتر از دمی آدمی را فرا رسد. خیام می گوید: تا کی غم آن خورم که دارم یا نه وین عمر به خوشدلی گزار ...
آسیا باش درشت بستان نرم بازده :چون کسی سخت گوید تو به پاسخ نرم و ملایم گوی و اگر بدی کند نیکی کن. در اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید آمده است: ...
آن قدر مار خورده تا افعی شده:بدی ها و اعمال زشت بسیاری مرتکب شده و اینک بسیار توانا شده و می تواند اعمال بد پنهانی دیگران را بشناسد و متوجه شود و دفع ...
از واژه ی دوغلو یا دؤغولو مفهوم و بار معنایی باهم زاده شدن و در یک زمان زاده شدن را هم می شود دریافت کرد. از این رو معنی سه غلو و چهار غلو را هم شامل ...
بیل که یک ابزار باغبانی است. اولین بار از روسیه وارد ایران شد. در آذربایجان به این ابزار برای اولین بار "بئل "گفته شد . که بعداً با تغییراتی در تلفظ ...
در زبان ترکی برای سهل انگار و مسامحه کار از اصطلاح "باشی سوْوخ" استفاده می شود. فلانی چوْوخ باشی سوْوخ دوْر . یعنی فلانی خیلی سهل انگار است.
آنها دو نفر بودند همراه ما صد نفر بودیم تنها :کاروانی از مردمان کاشان که بجبن و بددلی مشهورند به حاکم شکایت بردند که دو راهزن کاروان صدنفری ما را غار ...
با باد نیز مگوی:این راز را سخت پوشیده دار فردوسی می گوید: تو مردی دبیری یکی چاره ساز وز این نیز با باد مگشای راز
اشکش در آستین است:با کمترین ناملایمت می گرید. نظیر: اشکش در مشت است.
انگشت کوچک فلان نتواند شد:در برابر او به چیزی نیست. عنصری می گوید: از حاتم و رستم نکنم یاد که او را انگشت کهین است به از حاتم و رستم
انشالله گربه است:دیربامی امام ده به مسجد می رفت. جامه اش به سگی باران خورده سایید. امام چشم بر هم نهاده و گفت: انشالله گربه است.
باد در آستین کردن:کسی را مغرور ساختن نظیر: هندوانه زیر بغل کسی دادن، پاشنه های کسی را کشیدن
بر خفته قلم نیست:خفتگان را به گناهی نگیرند. در ویس و رامین آمده است: اگر کردار تو بر من ستم نیست تو خود دانی که بر خفته قلم نیست یا در مرزبان نامه آ ...
استر را گفتند پدرت کیست؟ گفت خاله ام مادیان است:به طنز کسی را گویند که نسبی پست دارد و به فردی از خانواده که مال و جایگاهی پیدا کرده می نازد.