پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٨٨٣)
دست در کاسه و مشت در پیشانی : [ ضرب المثل، عامیانه ] نان و نمک کسی را خوردن و با وی دشمنی کردن.
در حوضی که ماهی نیست قورباغه سپهسالاره : [ ضرب المثل، عامیانه ] وقتی زمینه خالی است، هر ناکسی کس می شود.
سگی به بامی جسته گردش به ما نشسته:در موردی گفته می شود که کسی بخواهد شخص معروفی را به اصرار از نزدیکان و خویشان خود نام ببرد.
سگ را که چاق کنند هار میشه:آدم پست را اگر حمایت کنند به روی حمایت کننده پنجه می زند.
کاه پیش سگ استخوان پیش خر :کار در دست کاردان نیست.
کوزه خالی زود از لب بام میفته:شخص جاهل زود رسوا می شود.
زورش به خر نمیرسه پالون خر را بر می داره:در موردی گفته می شود که کسی نتواند از فرد قوی داد خود را بگیرد و ضعیفی را آزار دهد.
خر را با آخور میخوره مرده را با گور:در مورد اشخاص پر خور گفته می شود.
رستم است و یک دست اسلحه:به کسی گفته می شود که با یک دست لباس ناز می فروشد.
دلش در و طاقچه نداره:حرف پیشش بند نمی شود، رازدار نیست.
شکم گشنه آروغ فندقی:با دست خالی حرف های بزرگ می زند. ما در زبان ترکی ضرب المثلی داریم که می گوید : آیران یئیرلر پلو غئیرلر . دوغ می خورند پلو آروغ ...
سر بی صاحب می تراشه:بدون اجازه کسی درباره او تصمیم می گیرد.
سر قبری گریه کن که مرده توش باشه:به کسی نیاز خود را بگو که کرمی داشته باشد، به کسی پند بده که پند پذیر باشد.
شاه می بخشه شیخ علیخان نمی بخشه:در موردی به کار می رود که مقام بالاتر ببخشد و مقام پایین تر حاضر به آن بخشش نباشد. ما در ترکی ضرب المثلی داریم که می ...
سرم را میشکنه نخودچی جیبم میکنه :اول آزارم می دهد و بعد محبت می کند. ما در ترکی ضرب المثلی داریم که می گوید : باشئمی سئندیریب اتَگیمه قوزو تؤکؤر . ...
کنار گود نشسته میگه لنگش کن:به افرادی گفته می شود که از سختی های کار اطلاع ندارند و فقط دستور می دهند.
طبل تو خالی است:فقط سر و صدا دارد، چیزی بارش نیست.
صد تا چاقو بسازه یکیش دسته نداره:بسیار دروغگو و پشت هم انداز است.
یابو برش داشته:خودش را گم کرده است.
یک بز گر گله را گر میکنه:یک همنشین فاسد دیگران را هم به فساد می کشاند. ما در ترکی ضرب المثلی داریم که می گوید : بئر ناخئرین آدین بیر دانا پؤخلار . ...
نخود همه آش ( نخود هر آش شدن ) :کسی که در هر کاری دخالت کند.
ماستی که ترشه از تغارش پیداست:خوبی و بدی هر چه و هر کس از ابتدای کار پیداست. ما در زبان ترکی ضرب المثلی داریم که می گوید: شعورلو اوشاق پؤخونّان معلو ...
لاف در غریبی آواز در بازار مسگرها:انجام دادن کار یا گفتن سخنی است در جایی که عده ای از آن سخن و کار بی خبر باشند.
آب به کوزه کسی نکردن:کنایه از اهمیت ندادن و ارزش چندان قایل نشدن
صفراش به یک لیمو می شکنه:بسیار کم ظرفیت است.
آب به دست شمر افتادن:کنایه از اختیار امر را شخص ظالم یا ناصالح به دست گرفتن. آب به دست شمریا یزید افتادن:[تعریض] کالای مورد نیاز یا کار مردم به دست ...
فرشش زمینه لحافش آسمون:آه در بساط ندارد.
قاچ زین را بگیر اسب دوانی پیشکشت:کار کوچک را انجام بده کار بزرگ از تو نخواستیم.
کوه موش زاییده:سر و صدا زیاد بود ولی نتیجه بسیار ناچیز.
هیچ انگوری دوباره غوره نمیشه:هیچ چیز به صورت اولش بر نمیگرده
هم از توبره میخوره هم از آخور:در مورد مردم دو رو و منافق گفته می شود.
آب روی آتش ریختن:کنایه از فرونشاندن خشم یا اندوه کسی و آرام کردن او است.
آب می خورد توی گلویش پیداست:کنایه از اینکه پوست او بسیار لطیف و سفید است.
آب پاکی را روی دست کسی ریختن:یعنی از سخن ناگوار و غیرمنتظری را به صراحت به کسی گفتن. امید کسی را مبدل به یاس کردن.
آب پاکی را روی دست کسی ریختن:یعنی از سخن ناگوار و غیرمنتظری را به صراحت به کسی گفتن. امید کسی را مبدل به یاس کردن.
آب زیر پوست کسی رفتن:کنایه از سرحال آمدن و شاداب شدن پس از دوران بیماری یا لاغری یا سختی معیشت.
آرد خود را بیختن و الک خود را آویختن:کنایه از وظایف خود را طی سالیان انجام دادن و دیگر اخلاقا موظف یا عملا توانا به انجام دادن کاری نبودن.
آبستن کسی بودن:کنایه از مخفیانه از کسی رشوه گرفتن و بنابراین مرهون و مطیع او بودن.
در آسمان گشتن روی زمین پیدا کردن:کنایه از چیزی یا کسی را که از یافتنش تقریبا ناامید بوده اند و ناگهان دیدن.
آفتاب ندیده:کنایه از نازپرورده، سایه پرورده که به دور از نگاه و مزاحمت بیگانگان به بار آمده باشد.
مثل آیینه دق:کنایه از بسیار عبوس و بدخُلق
آفتابه خرج لحیم کردن:کنایه از مبلغی بیش از ارزش چیزی را خرج تعمیر آن کردن، برای چیز ناقابل خرج بسیار کردن.
آلوی کرمویی توی خیک کسی بودن:کنایه از سوء نیتی در اعمال کسی پنهان بودن.
آب حمام سر کسی ریختن:کنایه از بدون خرج کردن یا زحمت کشیدن نظر کسی را به خود جلب کردن یا منتی بر او گذاشتن. مترادف با "با آب خزینه دوست گرفتن"
افسار پاره کردن:کنایه از ناگهان سرپیچی کردن از اطاعت یا اوامر کسی، سرکشی کردن.
آرواره کسی لق بودن:کنایه از پرگویی کردن، وراجی کردن.
آتش کسی تیز شدن:کنایه از شدیدا به شور و هیجان آمدن، با جوش و خروش سخن گفتن یا عملی انجام دادن. مترادف "دور برداشتن"
آشی برای کسی پختن:کنایه از توطئه چیدن برای کسی، نقشه کشیدن بر ضد کسی.
اسمی گذاشتن روی چیزی:کنایه از توجیه کردن، عذر دروغین آوردن، کار نامشروعی را به بهانه ای مشروع جلوه دادن. مترادف "دستک و دمبکش را در کردن"
به اسب شاه یابو گفتن: ( به لحن طنز و تحقیر ) کنایه از توهین کردن به مقام بالاتر از خود.