پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٤٦٦)

بازدید
١٠,٨٨٧
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

واژه ی سلیم فارسی در زبان انگلیسی به simple تغییر شکل داده است.

پیشنهاد
١

آیه 17 سوره کهف. وَتَرَی الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِ ...

پیشنهاد
٠

آیه 16 سوره کهف. وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَی الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیُهَ ...

پیشنهاد
٠

پستان سیه کردن: سرپستان را رنگ سیاه زدن با اندکی تلخی، گاه باز گرفتن طفل از شیر تا طفل از شیر بی رغبت گردد . ( ( کرده از بهر طفل بی فرمان مادر طبع ...

پیشنهاد
٠

پرده از روی کار برداشتن : حقیقت حال مکشوف ساختن . ( ( چون سر بندگی و عجز نداشت پرده از روی کار خود برداشت ) ) ( حدیقه، ۱۴۲ ) ( فرهنگ لغات و تعبی ...

پیشنهاد
٠

پای یکدیگر بودن : یار موافق و مددکار یکدیگر بودن. ( ( دوستان همچو آب ره سپرند کاب ها پایهای یکدیگرند ) ) ( حدیقه، ۴۸۱ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات م ...

پیشنهاد
١

پای نهادن بر چیزی : کنایه از ترک کردن آن چیز . ( ( پای بر دیده ی نیت بنهید سر به بالین عاقبت بنهید ) ) ( کارنامه بلخ، ۲۰۵. ) ( فرهنگ لغات و تعبی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پایگاه نهادن: کنایه از اسباب بزرگی چیدن است . ( ( دستت ار داد پایگاه بنه ور ترا سر دهد کلاه بنه ) ) ( حدیقه، ۵۷۱ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پای در نهادن : پای در نهادن در کاری، بدان کار دست زدن، شروع کردن . ( ( چند گویی که وصف خواجه بگوی پای در نه به وصف و دست بشود ) ) ( حدیقه، ۶۲۸ ) ...

پیشنهاد
٠

پای در گل خویش داشتن: کنایه از خود را پایبند و مقید تن کردن . ( ( گفت شه، دست برده دردل خویش نگذارم دوپای در گل خویش ) ) ( حدیقه، ۵۸۴ ) ( فرهنگ ...

پیشنهاد
٠

پایی در گل داشتن: پای بسته بودن، گرفتار بودن. ( ( آدمی بهر بی غمی را نیست پای در گل جز آدمی را نیست ) ) ( حدیقه، ۳۵۷ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مث ...

پیشنهاد
٠

پای دامان کسی بر گریبان داشتن: ظاهراً به معنی طفیلی او بودن است. ( ( آدم و آنچه شمت جان داشت پای دامانش بر گریبان داشت ) ) ( حدیقه، ۱۱۹ ) ( فرهن ...

پیشنهاد
٠

پای بر سر نهادن: پای در چیزی نهادن کنایه از ترک کردن آن چیز است . ( ( بند بر خود نهی گزیده شوی پای در سر نهی رسیده شوی ) ) ( حدیقه، ۱۳۱ ) ( فرهن ...

پیشنهاد
٠

پای ( بر ) در پای آمدن : پای در پای کشیدن؛ به هم در پیچیدن دوپای از مستی و جز آن. ( ( پای بر پایم آمد از غم شصت لاجرم دست میزنم بر دست ) ) ( حدیقه ...

پیشنهاد
٠

پای از گل برآوردن: تعلقات دنیوی را کنار گذاشتن . ( ( ای خوشا راه دین و امر خدای از گل تیره رو برآرد پای ) ) ( حدیقه، 161 ) ( فرهنگ لغات و تعبیرا ...

پیشنهاد
٠

پای از گل برآمدن : پای از گل در کشیدن و رها کردن و رها شدن. از گرفتاری رهانیدن . ( ( دست شاهان تو را شود منزل هر دو پایت براید ازبن گل ) ) ( حدیقه ...

پیشنهاد
٠

پای از جا رفتن: لغزیدن و مجازاً مفلس گردیدن. ( ( هرکه با جهل و کاهلی پیوست پایش از جای رفت و کار از دست ) ) ( حدیقه، ۷۳ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پالان فشردن: ظاهراً به معنی تنبیه کردن و مجازات نمودن است . ( ( چون بیفشرد خصم را پالان رفت چون چوب خورده کون مالان ) ) ( حدیقه، 541 ) ( فرهنگ ل ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

آیه 15 سوره کهف. هَٰؤُلَاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً ۖ لَوْلَا یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطَانٍ بَیِّنٍ ۖ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ اف ...

پیشنهاد
٠

آیه 15 سوره کهف. هَٰؤُلَاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً ۖ لَوْلَا یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطَانٍ بَیِّنٍ ۖ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ اف ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥١

پاسخ اجمالی: متن مذکور یک مطلب بی پایه و اساس و از توهمات یک شخص دین ستیز است و اینکه ابن ملجم مرادی را همان بهمن جازویه سردار ایرانی معرفی کرده است ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

باید در جواب متن بالا بگویم خدا لعنت کند ابن ملجم را. حضرت علی ( ع ) نه در جنگ بین اعراب و ایران شرکت داشت نه فرزندانش و نه از یارانش که ولایتش را پذ ...

پیشنهاد
٠

یکی نان نداشت بخورد پیاز می خورد تا اشتهایش باز شود[ عامیانه ، ضرب المثل] کار نابخردانه کردن .

پیشنهاد
١

یکی به نعل می زند یکی هم به میخ [عامیانه ، کنایه ] هر دو طرف را مراعات می کند .

پیشنهاد
٠

یک گوش در است و گوش دیگر دروازه [عامیانه ، کنایه ] کسی که مطلبی را به خاطر نمی سپارد .

پیشنهاد
٠

یکی را پی نخود سیاه فرستادن[عامیانه ، کنایه ] به بهانه ای او را ازمیدان خارج مکردن .

پیشنهاد

یک کلاغ چهل کلاغ کردن [عامیانه ، کنایه ] اغراق و مبالغه نمودن ، غیبت زیاد .

پیشنهاد
٠

یک بز گر گله را گرگین می کند[ عامیانه ، ضرب المثل] یک همنشین بد دیگران را هم به فساد می کشاند .

پیشنهاد
٠

یک شب هزار شب نمی شود [ عامیانه ، ضرب المثل] به تعارف به مهمان می گویند

پیشنهاد
٠

یک ستاره توی آسمان ندارد [عامیانه ، کنایه ] ادم بی شانس و اقبال است .

پیشنهاد
٠

یال و کوپال داشتن [عامیانه ، کنایه ] سرو وضع خوب داشتن .

پیشنهاد
١

یاسین به گوش خر خواندن[عامیانه ، کنایه ] کار بی حاصل انجام دادن .

پیشنهاد
١

هوا گرگ و میش است [عامیانه ، کنایه ] نه تاریک است نه روشن .

پیشنهاد
٠

هیچ کاره ی همه کاره [عامیانه ، کنایه ] آدم هیچ کاره هود را همه کاره می پندارد .

پیشنهاد
٢

هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن [عامیانه ، کنایه ] تملق بی جا گفتن .

پیشنهاد

هفت خوان رستم را طی کردن [ عامیانه ، ضرب المثل] کار بسیار سخت را برای رسیدن به هدف تحمل کرد .

پیشنهاد
١

هفت خوان رستم را طی کردن [ عامیانه ، ضرب المثل] کار بسیار سخت را برای رسیدن به هدف تحمل کرد .

پیشنهاد
٠

همه را برق می گیرد ما را چراغ نفتی [ عامیانه ، ضرب المثل] شانس و اقبال دیگران ییشتر از ماست .

پیشنهاد
٢

هر که نان از عمل خویش خورد منت حاتم طایی نبرد [ عامیانه ، ضرب المثل] نباید به دیگران متکی بود .

پیشنهاد
١

هر که طاوس خواهد جور هندوستان کشد – باید سختیها را برای رسیدن به هدف تحمل کرد .

پیشنهاد
٠

هر کس خربزه می خورد پای لرزش هم می نشیند [ عامیانه ، ضرب المثل] هر کس باید عاقبت اعمال خود را تحمل کند .

پیشنهاد
٥٠

هر که بامش بیش برفش بیشتر [ عامیانه ، ضرب المثل] هر کس داراتر است گرفتار تر است.

پیشنهاد
٠

هر کی با آل علی درافتد برافتد [ عامیانه ، ضرب المثل] معمولاً سادات به مخالفان خود می گویند .

پیشنهاد
٠

هر چه دیدی از چشم خودت دیدی [عامیانه ، کنایه ] مقصر خودت هستی .

پیشنهاد
٢

هر چه سنگ است مال پای لنگ است [ عامیانه ، ضرب المثل] آسیب و صدمه همیشه به آدمهای بیچاره می رسد .

پیشنهاد
٠

هر سرازی سربالایی دارد [ عامیانه ، ضرب المثل] راحتی سختیهایی هم به دنبال دارد .

پیشنهاد

هر چه بگندد نمکش می زنند وای به روزی که بگندد نمک [ عامیانه ، ضرب المثل] از افراد درست دیگر انتظار انجام کار بد و زشت نیست .

پیشنهاد
٠

هر چه پول بدهی آش می خوری [ عامیانه ، ضرب المثل] به اندازه زحمتت نتیجه می گیری .

پیشنهاد
٠

وقت سر خاراندن نداشتن [عامیانه ، کنایه ] سخت گرفتار کار زیاد بودن .

پیشنهاد
٠

نه چک زدم نه چانه عروس آمد به خانه[ عامیانه ، ضرب المثل] بدون زحمت به هدف رسیدم .