پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٤٦٦)
مثل موش روی قالب صابون:[ ضرب المثل ] به مزاح یعنی مودب نشسته است.
مثل ستاره سهیل:[ ضرب المثل ] آنکه او را پس از ماه ها یا سال ها می شود دید.
مثل پیراهن عثمان:[ ضرب المثل ] دستاویز تهمت و شکوی
مثل سیب زمینی:[ ضرب المثل ] بی رگ. بی مردانگی و غیرت
مثل سگ موس موس کردن:[ ضرب المثل ] به تملق و چاپلوسی دنبال یا پیرامون کسی گشتن.
مثل شوربای ناخوشها:[ ضرب المثل ] غذایی بی نمک یا بی مزه
مثل سگ حسن دله:[ ضرب المثل ] آنکه بدون دلیل و بی باعثی به هر خانه ای رود.
مثل سگ و گربه:[ ضرب المثل ] دو تن همیشه با یکدیگر به جدال و جنگ و دعوا
مزه دهن کسی را دانستن:[ کنایه ] مقصود او را از گفته او فهمیدن
نعل ریختن:[ ضرب المثل ] به شتاب رفتن، به چالاکی گریختن مولانا می گوید: حاجتش نبود به سوی که گریخت کز پیش کره فلک صد نعل ریخت
مگر شش ماهه به دنیا آمده ای ( مگه شیش ماهه به دنیا اومدی ) :[ ضرب المثل ] بسیار شتاب و عجله می کنی.
مگر سرم را داغ کرده اند:[ ضرب المثل ] دیوانه نیستم تا چنین کنم.
مشتری آخر شب خونش پای خودش است:[ ضرب المثل ] در آخر شب چون احتیاج به خریدن متاعی از تنها دکان بازمانده پیدا شود دکاندار گران می فروشد.
هر چه دارم به بر دارم به بقچه پوست خر دارم:[ ضرب المثل ] پوششی جز آنچه پوشیده ام، ندارم.
نه پشت دارد نه مشت:[ ضرب المثل ] نهایت ضعیف و بی قوت و بی کس و یار است.
هیمه تر به کسی فروختن ( هیزم تر به کسی فروختن ) :[ ضرب المثل ] او را در گذشته فریب داده بودن
یا زنگی زنگ یا رومی روم:[ ضرب المثل ] بر یک عقیده پا بر جای باش.
یک روده راست در شکم نداشتن:[ ضرب المثل ] به مزاح، همیشه دروغ گفتن
نخوانده ملا:[ ضرب المثل ] به مزاح یعنی نادانی مدعی
یک لقمه نان پرپری من بخورم یا اکبری:[ ضرب المثل ] به مزاح یعنی خیلی کم است.
یمین از یسار نشناختن:[ ضرب المثل ] بسیار نادان بودن، سخت مضطرب و پریشان خاطر بودن.
مگر کاروانسرا است:[ ضرب المثل ] چرا بدون رخصت و اجازه داخل خانه من می شوید؟ در ترکی ما ضرب المثلی داریم که می گوید : بئیم حسن سوخدو درمانی دئی ؟ یا ...
مکش مادرش همین یکی را دارد:[ ضرب المثل ] به استهزا به کسی گویند که به کشتن کسی تهدید کند.
مگر ماست به دهانت مایه زده اند:[ ضرب المثل ] چرا جواب او نمی گویی
هزارش ماتم و یکدم عروسیست :[ ضرب المثل ] آلام و دردهای جهان بیشتر از لذات آن است.
یک ستاره در هفت آسمان نداشتن ( تو هفت آسمون یک ستاره نداره ) :[ ضرب المثل ] نهایت فقیر بودن
یا زر یا زور یا زاری :[ ضرب المثل ] چون تو را مال و قوتی نیست به چرب زبانی و یا اطاعت مشغول شو.
یک گل از صد گلش نشکفته بودن :[ ضرب المثل ] در عنفوان شباب و جوانی بودن اوحدی می گوید: گرچه دانا به عمر پیرت گفت رو که از صد گلت یکی نشکفت
یکی یک مو به کچل بدهند کچل مو دار شود :[ ضرب المثل ] به مزاح، تعداد شما بسیار است و اگر هر یک به من چیزی هرچند کم بدهید من از تنگدستی رهایی یابم.
زین و یراق کردن : [عامیانه، کنایه ] برای کاری آماده شدن، رفتن به جایی.
ژست آمدن: [عامیانه، کنایه ] برای افاده حالت به اندام و چهره دادن.
ژست دادن : [عامیانه، کنایه ] تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن.
زیگزاک رفتن: [عامیانه، اصطلاح] به چپ و راست پیچیدن، مستقیم نرفتن.
زین کردن گربه ی کسی: [عامیانه، کنایه ] کسی را به زحمت انداختن، کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن.
زیر و رو کردن: [عامیانه، اصطلاح] همه جا را به دنبال چیزی گشتن، به هم ریختن.
زیر و بالای کسی را جنباندن : [عامیانه، کنایه ] نگا. زیر و بالا گفتن.
زیر نافی : [عامیانه، اصطلاح] هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند.
زیر و بالا گفتن : [عامیانه، اصطلاح] دشنام های زشت به کسی دادن.
زیر مهمیز کشیدن : [عامیانه، کنایه ] به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن.
زیر لبی : [عامیانه، اصطلاح] نگا. زیر زبانی.
زیر لفظی : [عامیانه، اصطلاح] هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند.
زیر گوشی: [عامیانه، اصطلاح] بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند .
زیر گوشی در کردن : [عامیانه، کنایه ] نگا. زیر سبیل در کردن.
زیر لب خندیدن: [عامیانه، کنایه ] تبسم کردن.
زیر گوش کسی زدن : [عامیانه، اصطلاح] به کسی سیلی زدن.
زیر گرفتن : [عامیانه، اصطلاح] نگا. زیر کردن.
زیر ِ گوش: [عامیانه، اصطلاح] سخت نزدیک، دم دست.
زیر گذر : [عامیانه، اصطلاح] راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد.
زیر کاسه نیم کاسه داشتن : [عامیانه، کنایه ] مکر و حیله ای در کار داشتن
زیر کردن: [عامیانه، اصطلاح] کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود.