پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٩٩٧)

بازدید
٢٧,٤٧٥
تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آنگاه که:/angāh ke/ حرف. [ ادبی] در آن هنگام که؛ در هنگامی که ( آنگاه که تو طفل بودی ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باکرم ؛ سخی. بخشنده. کریم : تو خداوندگار باکرمی گرچه ما بندگان بی هنریم. سعدی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بکرم ؛ از روی کرم. باکرم : کار لوزینه ما را بکرم ساخته کن که نخستین سخن از تنگ شکرانبازی. سوزنی.

پیشنهاد
٠

مثل کرم لول زدن ؛ بسیار حرکت کردن و جنبیدن.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثل کرم معده ؛ باریک و سفید بی ملاحت ؛ سخت لاغر و باریک و با رنگی پریده. ( یادداشت مؤلف ) .

پیشنهاد
٠

کرمهای حلقوی ؛ کرمهای زرفینی. رده ای از شاخه کرمها که بدنشان از انطباق حلقه های متوالی بوجود آمده است ، مانند: کرم خاکی و کرمهای پرتار دریایی. ( فرهن ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کرم معده ؛ کرم امعاء. کرم روده. ( از فرهنگ فارسی معین ) . رجوع به کرم روده شود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کرم کتاب ؛ آنکه دایم کتاب مطالعه کند. ( از فرهنگ فارسی معین ) . کتاب شناس.

پیشنهاد
٠

کرم گذاشتن سر ؛ سری چرکین و ناشسته داشتن ؛ سرش کرم گذاشته یعنی چرکین و ناشسته است. ( یادداشت مؤلف ) .

پیشنهاد
٠

کرم کاری بودن ؛ آگاهی بسیار از آن داشتن. سخت آگاه از آن وعظیم ماهر بدان و نیک دانا به آن کار بودن. مطلع ازتمام جزئیات آن بودن. سخت نیکو دانستن آن. ( ...

پیشنهاد
٠

کرم کاری داشتن ؛ خارخار کار داشتن و نیز گویند کرم این کار است یعنی ماهر و بلد این کار است. ( آنندراج ) . علاقه بسیار بدان داشتن. ( فرهنگ فارسی معین ) ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کرم کبد ؛ یکی از کرمهای طفیلی از رده کرمهای پهن که در مجاری صفراوی و کبد گوسفند می زید. کرم جگر. ( فرهنگ فارسی معین ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کرم شب چراغ ؛ کرم شب تاب. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . رجوع به کرم شب تاب شود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کرم قرمز ؛ قرمزدانه. ( فرهنگ فارسی معین ) . رجوع به قرمزدانه شود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کرم کار ؛ کسی که دایماً به کار مشغول است. ( فرهنگ فارسی معین ) . رجوع به کرم کاری بودن و کرم کار داشتن شود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کرم سک ؛ کرم سرکه : ز راه آگه نبودم همچو گمراه چو کرم سک ز طعم شهد ناگاه کنون زآن خفتگی بیدار گشتم وز آن مستی کنون هشیار گشتم. ( ویس و رامین )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کرم سنجاقی ؛ کرمک. ( فرهنگ فارسی معین ) . رجوع به کرمک شود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کرم شب افروز ؛ کرم شب تاب. کرم شب چراغ. ( آنندراج ) . رجوع به کرم شب تاب شود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کرم سرکه ؛ کرم که در سرکه تولید شود : همچو کرم سرکه که ناگه ز شیرین انگبین بیخرد چون کرم پیله جان خود سازد هدر. ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 163 ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کرم سفیدمهره ؛ نوعی صدف دریایی که از آن ناقوس سازند. ( فرهنگ فارسی معین ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کرم رنگرزان ؛ قرمز. قرمزدانه. ( فرهنگ فارسی معین ) . رجوع به قرمز و قرمزدانه شود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

کرم روده ؛ یکی از کرمهای طفیلی از رده کرمهای گرد که دارای بدنی استوانه ای با دو انتهای نازک است و بدنش فاقد حلقه می باشد. گونه ای از این کرم طفیلی ان ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کرم جگر ؛ کرم کبد. ( فرهنگ فارسی معین ) . رجوع به کرم کبد شود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کرم خاکی ؛ یکی از کرمهای خاکزی از رده کرمهای حلقوی که بدنش از انطباق و التصاق حلقه های متشابه تشکیل شده است. در هر حلقه از بدن حیوان چهار جفت تار ظری ...

پیشنهاد
٠

کرم خوردن دندان ؛ کرم اوفتادن دندان. پوسیدگی دندان. پوسیدگی و عفونت انساج سخت دندان که با تغییررنگ ظاهری آنها همراه است در صورتی که پوسیدگی دندان مزم ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کرم پنیر ؛ نام گونه ای از بندپایان به نام آکاروس سیرو که در داخل قالب پنیر لانه و از آن تغذیه می کند. ( فرهنگ فارسی معین ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

کرم پیله ؛ کرم ابریشم. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . کرم بادامه. کرم ایوب. ( ناظم الاطباء ) . دودالقز. کرم قز. کرم فیله. ( یادداشت مؤلف ) : بهمه شه ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کرم بادامه ؛ کرم ابریشم. ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ) . رجوع به کرم ابریشم شود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کرم بهرامه ؛ کرم ابریشم. ( فرهنگ فارسی معین ) : کفن حله شد کرم بهرامه را کز ابریشم جان کند جامه را. رودکی ( از فرهنگ فارسی معین ) .

پیشنهاد
٠

کرم پلاس کسی بودن ؛ درصدد عیب جویی وی بودن. ( آنندراج ) . انتقاد نابجا کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) : هر دو کرک لباس هم بودند بلکه کرم پلاس هم بودند. ...

پیشنهاد
٠

کرم اوفتادن دندان ؛ کرم خوردن دندان. پوسیدگی دندان : چون که دندان ترا کرم اوفتاد نیست دندان برکنش ای اوستاد. مولوی. رجوع به کرم خوردن دندان شود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کرم الابیض ؛ سفید تاک. ( ترجمه صیدنه ) . رجوع به کرم شود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کرم البری ؛ یکی از انواع کرم که مویزج از او حاصل آید. ( ترجمه صیدنه ) . رجوع به کرم شود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کرم الشراب ؛تاک. ( ترجمه صیدنه ) . رجوع به کرم شود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آب کرم ؛ شراب. خمر. ( یادداشت مؤلف ) : نه نان حنطه به کرسان نه آب کرم به خنب نه گوشت در رمه دارم نه آرد در کندو. نزاری.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بنت الکرم ؛ دختر رز. شراب. خمر. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عسالیج الکرم ؛ آن باشد که به شبه رشته ها از نبات او ظاهر شود و بدان تعلق کند ( یعنی بیاویزد ) به آنچه نزدیک او باشد. ( ترجمه صیدنه ) . رجوع به کرم شو ...

پیشنهاد
٠

- تشنه چیزی بودن ؛ کنایه از اشتیاق هر چیز است. ( برهان ) . اشتیاق به چیزی داشتن. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- تشنه بودن ؛ میل به آب کردن و عطش داشتن. ( ناظم الاطباء ) : هر که باشد تشنه و چشمه نیابد هیچ جای بی گمان راضی بباشد گر بیابد آبکند. شهید بلخی. کنو ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوشه سپهر ؛ خوشه چرخ. برج سنبله. ( برهان قاطع ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوشه فلک ؛ کنایه از خوشه چرخ. کنایه از خوشه سپهر. برج سنبله. ( یادداشت مؤلف ) : دانه از خوشه فلک خوردی که به پرواز رستی از تیمار. خاقانی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خانه خوشه ؛ برج سنبله.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوشه چرخ ؛ ششمین برج فلکی که سنبله است و در این معنی گاه لفظ خوشه آید. ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوشه پروین ؛ نام دسته ستاره های پروین. رجوع به پروین شود : رو که ز عکس لبت خوشه پروین شده ست خوشه خرمای تر بر طبق آسمان. خاقانی. نسرین را به خوشه پ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوشه نسترن ؛ دسته گل نسترن : چو خوشه نسترن پروین درخشنده به سبزه بر بزر و گوهران آراسته خود را چو دارایی. ناصرخسرو.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برج خوشه ؛ برج سنبله : بدو گفت گردوی انوشه بدی چو ناهیددر برج خوشه بدی. فردوسی. امسال برج خوشه شعیر اندر آسمان. سوزنی. از همه کشته فلک دانه خوشه ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوشه عنب ؛ خوشه انگور : آنکه زلفش چو خوشه عنب است. فرخی.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوشه قرآن ؛ کنایه از قرآن مجید : به خوشه قران در مبین دانه را به انگور دین در رها کن عصیر. ناصرخسرو.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوشه گندم ؛ سنبله. سنبل. مجموعه های گندم که در غلاف در گرد ساقه ای متصل باشد. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوشه خرما ؛ قسمتی از میوه درخت خرماکه به یک محور پیوسته و از شاخسار آویزان است. ( یادداشت مؤلف ) . مسطو. عرجون. کیاسه. غمشوش. قطف. قنو. عطل. عذق. عه ...