پیشنهاد‌های علی باقری (٣٠,٢٨٥)

بازدید
١٧,١٧٤
تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

�قٰالَ یٰا إِبْلِیسُ مٰا مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِمٰا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعٰالِینَ اسرار آمیزترین کلمه در این آیه ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

وقت یاب ؛ آنکه فرصت می یابد و موقع به دست می آورد. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

وقت یاب ؛ آنکه فرصت می یابد و موقع به دست می آورد. ( ناظم الاطباء ) . - وقت یافتن ؛ فرصت یافتن. موقع به دست آوردن : بستم به عشق موی میانش کمر چو مو ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

وقتها ؛ خیلی وقت و خیلی مدت و زمان بسیار. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

وقت نهادن ؛ تأجیل. توقیت. ( تاج المصادر ) ( دهار ) . وقت معلوم کردن. وقت معین کردن.

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

وقت و بی وقت ؛ گاه و بیگاه. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

وقت موقوت ؛ هنگام معین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

وقت نازک ؛ فرصت بسیار کم. ( آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

یوم وقت معلوم ؛ روز رستاخیز. ( ناظم الاطباء ) . وقت معلوم ؛ هنگام معین. شیطان در قرآن از خداوند تار روز قیامت فرصت می خواهد ولی خداوند در جوابش می ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

وقت مرگ ؛ اجل. ( ترجمان القرآن ) .

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

وقت معلوم ؛ هنگام معین. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

وقت گرگ ومیش ؛ کنایه از اول صبح که هنوز سیاهی در آسمان باشد. ( آنندراج ) : موی چون گردید گندم جو دگر هشیار شو وقت گرگ ومیش صبح مرگ شد بیدار شو. واعظ ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

وقت زور ؛ کنایه از وقت کارزار و هنگام جنگ و جدال. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

وقت شناس ؛ شناسنده هنگام. موقع شناس.

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

وقت خوش باد ؛ جمله ای است که در مقام دعا گفته میشودبه معنی اینکه امید است اوقات به خوبی و خوشی بگذرد : صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است وقت گل ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

وقت دادن ؛ تعیین کردن وقت برای کسی تا در آن هنگام مطالب خود را بگوید.

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

وقت به وقت ؛ گاه بگاه. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

وقت تنگ ، وقت نازک ؛ فرصت بسیار کم. ( آنندراج ) : از اینکه بوسه به ما کم دهد نمی رنجم گناه او چه بود، وقت آن دهان تنگ است. رضی دانش ( از آنندراج ) .

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

وقت خواستن ؛ طلب کردن تعیین وقت را. فرصت ملاقات خواستن.

پیشنهاد
٠

وقت به هم برزدن ؛ پریشان کردن. ( آنندراج ) : زلفین سیه خم به خم اندر زده ای باز وقت من ِ شوریده به هم برزده ای باز. سلمان ( از آنندراج ) .

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

وقت بینا ؛ نگران وقت و هنگام. منتظر. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

- وقت بی وقت ؛ پیوسته و دائماً و همیشه. ( ناظم الاطباء ) . پیوسته و همیشه.

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

دروقت ؛ فوراً. فی الفور. ( ناظم الاطباء ) . درحال. فی الحال. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : گر آیی و این حال عاشق ببینی کنی رحم دروقت و زی وی گرایی. زینب ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

در وقت حاجت ؛ هنگام لزوم.

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

وقت برخاستن ؛ رسیدن وقت. ( آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

پاره ای وقتها ؛ بعض اوقات. گاهی : پاره ای وقتها که همه به خوبی و خوشی نشسته بودند و صحبت پیش می آمد سر به طرف آسمان بلند میکرد و از ته دل ندا میداد. ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

بدین وقت ؛ در این هنگام : تا بدین وقت ز هر نوع شنیدی اشعار شعر نیکو شنو اکنون که فرازآمد گاه. سنایی.

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

بدان وقت ؛ در آن هنگام.

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

- این وقت ؛ این هنگام. این زمان : تا در این وقت که اشاره نافذ خداوند اعظم. . . نفاذ یافت. ( اوصاف الاشراف ص 2 ) .

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

آن یکی:[ گفتاری] دیگری، ( آن یکی مال من بود ) صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

آن به آن: لحظه به لحظه. صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

آمیزش جنسی: تماس جنسی میان دو موجود، دست کم به وسیله فعالیت اندام تناسلی یکی از آن دو، مقاربت، نزدیکی. صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی م ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

آموزشیار: اسم. ۱ - مدرس ( فرهنگستان برای برای مدرس، واژه آموزشیار را پیشنهاد کرده است ) ۲ - آموزگار نهضت سوادآموزی ( هزاران آموزش یار در نهضت سوادآمو ...

پیشنهاد
٠

آموزشگاه عالی: موسسه آموزش عالی منفرد در سطح کارشناسی یا کاردانی برای آموزش های ( معمولاً ) فنی ( آموزشگاه عالی پرستاری، آموزشگاه عالی افسری، آموزشگا ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

آموزش کده: اسم. موسسه آموزش عالی منفرد، که معمولاً در رشته فنی معینی کاردان تربیت می کند. صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

آموزش دیده:/āmuzešdide /صفت. برخوردار از آموزش به ویژه در زمینه فنی ( نیروی آموزش دیده ) : تعلیم یافته. صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

آموزش دادن:۱ - آموختن، آموزاندن ( به خانم ها رانندگی آموزش می داد ) ۲ - فراهم کردن و ارائه کردن امکانات آموزشی. صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهن ...

پیشنهاد
٠

آموزش فنی و حرفه ای: دوره تحصیلی با هدف آموختن فن یا حرفه خاص و پدید آوردن مهارت شغلی در افراد. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

آموزش عملی: آموزش در حین کار

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بخدمت فرستادن ؛ بحضور فرستادن : آنچه از باغ من گل صدبرگ بخندید شبگیر آنرا بخدمت سلطان فرستادم. ( تاریخ بیهقی ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بخدمت ایستادن ؛ ملازم انجام کارهای کسی شدن. در خدمت کسی بودن. در حضور کسی بودن : نماز دیگر بخدمت ایستاده بودم و مرا گفت : سوی خانان ترکستان چه باید ن ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بخدمت رسیدن ؛ بحضور کسی رسیدن. به پیشگاه کسی بار یافتن. درآمدن بر کسی. شرفیاب شدن. نزد کسی رفتن : اگربخدمت دست تو در رسد لب من ز دست بوس تو یارب چه د ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بخدمت رفتن ؛ بحضور کسی رسیدن. به پیشگاه کسی رفتن. به مجلس کسی رفتن : آنچه از باغ من گل صدبرگ بخندید شبگیر آنرا بخدمت سلطان فرستادم و بر اثر بخدمت رفت ...

پیشنهاد
٠

میان خدمت دربستن ؛ آماده بخدمت شدن. آماده چاکری شدن. مهیای فرمانبرداری شدن : نامرادی را بجان دربسته ام خدمت غم را میان دربسته ام. خاقانی.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بخدمت آمدن ؛ بحضرت آمدن. بحضور رسیدن. به پیشگاه آمدن. بمجلس کسی آمدن. نزد کسی رسیدن : یکی در این دو سه روز چنان شوم که بخدمت توانم آمد. ( تاریخ بیهقی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

- در خدمت ؛ در نوکری. در چاکری : فلان ده سال در خدمت فلان پادشاه بود. ( یادداشت به خط مؤلف ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خدمت برگزیدن ؛ چاکری پیشه کردن. دل بر فرمانبرداری نهادن.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کمر بخدمت بستن ؛ بچاکری ایستادن. بندگی کردن. بلوازم فرمانبرداری قیام کردن.

پیشنهاد
٠

به خدمت ایستادن ؛ به چاکری قیام کردن

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به خدمت درآمدن ؛ فرمانبری کردن. پیوستن به خدمت : اکنون امروز که آرمیده اند این قوم و به خدمت درآمده اند. ( تاریخ بیهقی ص 267 ) .