پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٤٦٦)
آب کردنی. صفت. ۱ - مناسب یا قابل ذوب کردن ( این کره آب کردنی است آبش کن بریز روی پلو ) ۲ - [ کنایی] دارای امکان فروختن یا دادن به دیگران ( آب کردنی ه ...
آب فشان /ābfešan/اسم، چشمه آبگرمی که در فاصله های معین از آن بخار و آب گرم می جهد. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر
آب شیرین کن/ābširinkon/ اسم، اسباب، دستگاه یا تاسیسات برای تصفیه آب شور و تبدیل آن به آب شیرین. ( فرهنگ فارسی معاصر )
به نام یافث در تورات : پیدایش باب 5 ( نسل آدم ) اشاره شده است . یافث از فرزندان آدم است که در تورات نامش آمده است . و نوح پانصد ساله بود پس نوح سام ...
به نام حام در تورات : پیدایش باب 5 ( نسل آدم ) اشاره شده است . سام از فرزندان آدم است که در تورات نامش آمده است . و نوح پانصد ساله بود پس نوح سام و ...
به نام سام در تورات : پیدایش باب 5 ( نسل آدم ) اشاره شده است . سام از فرزندان آدم است که در تورات نامش آمده است . و نوح پانصد ساله بود پس نوح سام و ...
به نام نوح در تورات : پیدایش باب 5 ( نسل آدم ) اشاره شده است . نوح در تورات از نسل شیث فررزند آدم است . اجداد او در تورات به این طریق به آدم می رسد ...
به نام لَمک در تورات : پیدایش باب 5 ( نسل آدم ) اشاره شده است . به نام دو نفر به نام لمک در تورات اشاره شده یکی از نسل قائن و دیگری از نسل شیث در ت ...
به نام متوشالَح در تورات : پیدایش باب 5 ( نسل آدم ) اشاره شده است . در تورات متوشالَح فرزند خنوخ ، خنوخ فرزند یارد ، یارد فرزند مهلَلئیل ، مهلَلئیل ...
به نام خنوخ در تورات : پیدایش باب 5 ( نسل آدم ) اشاره شده است . در تورات خنوخ فرزند یارد ، یارد فرزند مهلَلئیل ، مهلَلئیل فرزند قینان، قینان فرزند ا ...
هفته به هفته ؛ هر هفته یک بار : قفلی به در باغ شما بر بنهادم درهای شما هفته به هفته نگشادم. منوچهری.
به نام یارِد در تورات : پیدایش باب 5 ( نسل آدم ) اشاره شده است . در تورات یارد فرزند مهلَلئیل و مهلَلئیل فرزند قینان و قینان فرزند اَنوش و انوش فرزن ...
به نام مهلَلئیل در تورات : پیدایش باب 5 ( نسل آدم ) اشاره شده است . در تورات مهلَلئیل فرزند قینان و قینان فرزند اَنوش و انوش فرزند شیث و شیث فرزند آ ...
به نام قینان در تورات : پیدایش باب 5 ( نسل آدم ) اشاره شده است . در تورات قینان فرزند اَنوش و انوش فرزند شیث و شیث فرزند آدم است . و اَنوش نود سال ...
در تورات " انوش " فرزند شیث و نوه آدم است . آدم سه پسر به نام های هابیل و قائن و شیث دارد ( در منابع اسلامی از قائن با عنوان قابیل ) یاد شده است. ا ...
در تورات " شیث " یکی از فرزندان آدم " است . آدم سه پسر به نام های هابیل و قائن و شیث دارد ( در منابع اسلامی از قائن با عنوان قابیل ) یاد شده است. ا ...
در تورات " نعمه " دختر " لَمک" از زنش ظلَّه است وی خواهر " توبل قائن " است . آدم سه پسر به نام های هابیل قائن، شیث دارد ( در منابع اسلامی از قائن با ...
در تورات " توبل قائن " فرزند " لَمک" از زنش ظلَّه است . وی صانع هر آلت مس و آهن بود. آدم دو پسر به نام های هابیل و قائن دارد ( در قران از قائن با ع ...
در تورات " یوبال " فرزند " لَمک" از زنش عاده است . وی پدر همۀ نوازندگان بربط و نی بود. آدم سه پسر به نام های هابیل قائن، شیث دارد ( در منابع اسلامی ...
در تورات " یابال " فرزند " لَمک" از زنش عاده است . وی پدر خیمه نشینان و صاحبان مواشی بود. آدم سه پسر به نام های هابیل، قائن و شیث دارد ( در قران از ...
در تورات " ظلَّه " یکی از زنان " لَمک" است . آدم سه پسر به نام های هابیل، قائن و شیث دارد ( در قران از قائن با عنوان قابیل ) یاد شده است. از قائن خ ...
در تورات "عاده" یکی از زنان " لَمک" است آدم سه پسر به نام های هابیل، قائن و شیث دارد ( در قران از قائن با عنوان قابیل ) یاد شده است. از قائن خنوخ ب ...
در تورات " لَمک" فرزند " متوشائیل" است . در تورات در سفر پیدایش باب 4 ( فرزندان آدم ) از " لَمک" یاد شده است . آدم سه پسر به نام های هابیل، قائن ...
در تورات "متوشائیل" فرزند " محویائیل" است . در تورات در سفر پیدایش باب 4 ( فرزندان آدم ) از " متوشائیل" یاد شده است . آدم سه پسر به نام های هابیل ...
در تورات "محویائیل" فرزند " عیراد" است . در تورات در سفر پیدایش باب 4 ( فرزندان آدم ) از " محویائیل " یاد شده است . آدم سه پسر به نام های هابیل، ...
در تورات پیدایش باب 4 ( فرزندان آدم ) . از او یاد شده است . آدم دو پسر به نام های هابیل و قائن دارد ( در قران از قائن با عنوان قابیل ) یاد شده است. ...
بیان التبدیل ؛ نسخ و رفع حکم شرعی است بدلیل شرعی متأخر. ( از تعریفات ) . بیان آنچه در آن خفا باشد، بخاطر مجمل یا مشترک یا خفی بودن لفظچون ، اقیموا ا ...
بیان التقریر ؛ تأکید کلام بآنچه رفع احتمال مجاز و تخصیص کند. ( تعریفات ) .
تَوْجیهْ /مُوَجَّهْ: حرف آخر این دو کلمه ملفوظ است و بنابراین در موارد لازم، به حرفی که بعد از آن بیاید می چسبد و متصل نوشته می شود: ( ( توجیهش ( و ن ...
تَوْجیهْ /مُوَجَّهْ: حرف آخر این دو کلمه ملفوظ است و بنابراین در موارد لازم، به حرفی که بعد از آن بیاید می چسبد و متصل نوشته می شود: ( ( توجیهش ( و ن ...
تَوَجُّه /مُتوجّه: حرف آخر این دو کلمه ملفوظ است و بنابراین در موارد لازم، به حرفی که بعد از آن بیاید می چسبد: ( ( توجّهم ( و نه: توجه ام ) به او جلب ...
تَوَجُّه /مُتوجّه: حرف آخر این دو کلمه ملفوظ است و بنابراین در موارد لازم، به حرفی که بعد از آن بیاید می چسبد: ( ( توجّهم ( و نه: توجه ام ) به او جلب ...
توتیا: به معنای گرد اکسید روی که در چشم پزشکی به کار می رود این واژه فارسی است بعضی آن را به صورت طوتیا یا طوطیا می نویسند و غلط است. ( نجفی، ابوال ...
دکتر کزازی در مورد واژه ی " آزر" می نویسد : ( ( آذر در پندارشناسی سخن پارسی نمونه برترین در پیکر تراشی و بتگری است. ) ) ( ( جدا گشت از او کودکی چون ...
پولش از پارو بالا رفتن ؛ عظیم توانگر بودن.
به یک پول سیاه یا بدو پول یا پولی نیرزیدن ؛ سخت ناچیز بودن : سر بیسرّ بپولی نیرزد. ( فیه مافیه ) . آن گوینده که قوم را از ملامت بدر نبرد دو پول نیرزد ...
پولش از پارو بالا رفتن ؛ عظیم توانگر بودن.
دکتر کزازی در مورد واژه ی " گَش" می نویسد : ( ( گَش به معنی خوب و خوش و دلپذیر است . ) ) ( ( کسی را که اندیشه ناخُوَش بود بدان ناخوشی رای او گَش ب ...
لب را به دندان گزیدن: پروردن اندیشه زیرکانه و موذیانه در سر. ( ( چو کاووس روی کنیزک بدید بخندید و لب را به دندان گزید ) ) ( نامه ی باستان ، جلد ...
گرم گشتن دل: کنایه ای ایماست از خوش داشتن و گراییدن و به مهر آمدن. ( ( دل پهلوانان بدو گرم گشت سر توس نوذر بی ازر م گشت ) ) ( نامه ی باستان ، جل ...
آب در جوی کسی روشن و روان بودن: استعاره تمثیلی است از کامکاری و بختیاری آنکس. پایه این استعاره زبانزدی است که در این بیت از خسرو و شیرین نظامی نیز به ...
به جای آمدن: به انجام رسیدن، گذارده شدن. از دید معنی شناسی، این مصدر ریخت مجهول به جای آوردن است. ( ( اگر داد باید که آید به جای بیارای و زان پس ب ...
دکتر کزازی در مورد واژه ی " چلیپا " می نویسد : ( ( در معنی صلیب ؛ این واژه ا برآمده از لیبا در آرامی دانسته اند لیک حبیب الله نوبخت این واژه را در بن ...
برجهای بادی ؛ برجهای دارای مزاج گرم و تر: جوزا، میزان و دلو.
برجهای خاکی ؛ برجهای دارای مزاج سرد و خشک : ثور، سنبله و جدی. رجوع به برج ( اصطلاح هیأت ) شود.
برج طرب ؛ کنایه از خم و صراحی و پیاله. ( انجمن آرا ) .
برجهای آبی ؛ برجهای دارای مزاج گرم وتر: سرطان ، عقرب و حوت.
برجهای آتشی ؛ برجهای دارای مزاج گرم و خشک : حمل ، اسد و قوس.
- برج زهرمار ؛ تعبیری از خشم. مثل برج زهرمار؛ سخت خشمگین. بکنایه شخص ترش رو و غضب آلود. لکن استعمال آن بدین معنی با الفاظ تشبیه مانند چون و همچون و ا ...
برج ساغر ؛ کنایه از پیاله شراب است : در آر آفتابی که در برج ساغر سطرلاب او جان دهقان نماید. خاقانی.