پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٤٦٦)

بازدید
١٠,٥٩٧
تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آچار کشی: اسم. عمل یا فرایند بررسی پیچ های یک اسباب یا دستگاه به وسیله آچار برای اطمینان از بسته بودن آنها. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آچار هفت سری: آچاری با چند دندانه در اندازه های مختلف به صورت ترکیبی از آچار شاخدار و آچار رینگی. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معا ...

پیشنهاد
٠

آچار لوله گیر: آچاری برای باز و بسته کردن لوله ها و میله های گرد: آچار شلاقی. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آچار کلاغی: آچاری شبیه آچار لوله گیر، برای گرفتن قطعات گرد و لوله های کوچک. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آچار قفلی: ابزاری با دو بازو، که قطر دهانه آن به وسیله پیچی در انتهای یک بازو و تنظیم و قفل می شود و برای نگه داشتن و پیچاندن به کار می رود. ( صدری ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آچار شاخدار: آچاری که انتهای آن به صورت بخشی از یک شش گوش درآمده تا مهره یا سر پیچ شش گوش در داخل آن قرار گیرد. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، ف ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آچار سوسماری: آچاری با دهانه ( فک ) پهن که یک طرف آن دندانه دار است. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

متوجه گشتن ؛ روی آوردن : مبالغتی سخت تمام کردی در آنچه خداوندان سخت فرمودندی تا حوالتی سوی وی متوجه نگشتی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 413 ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرهنگ کشیدن . رجوع به مدخل های فرهنگ کشیدن ، فرهانج و فرهنج شود.

پیشنهاد
٠

به کتک انداختن کسی را ؛ سبب کتک خوردن او شدن. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جاذبه جنسی ؛ کششی که از نظر غریزه جنسی میان دو موجود نر و ماده پدید می آید.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مسائل جنسی ؛ مسائل مربوط به غریزه جنسی.

پیشنهاد
٠

خواه و ناخواه ؛ طوعاً ام کرهاً. ( یادداشت بخط دهخدا ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مُدَّعی ̍علیه ؛ کسی که بر وی ادعا کنند در اصطلاح دادگستری ( عدلیه ) . خوانده ، در برابر مُدَّعی ( خواهان ) .

پیشنهاد
٠

له و علیه کسی گفتن ؛ به سود کسی و به زیان دیگری سخن گفتن. به سود و به زیان کسی سخن گفتن.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- مأسوف علیه ؛ ترکیبی است که به جای مرحوم برای غیرمسلمانان به کار برند، به معنی تأسف خورده بر وی.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خشونت کردن ؛ درشتی کردن. تندی کردن. ( یادداشت بخط دهخدا ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خشونت صدر ؛ خشکی سینه. ( از یادداشت بخط دهخدا ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خشونت فم ؛ خشکی دهان. ( یادداشت بخط دهخدا ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خشونت حلق ؛ خشکی گلو. ( یادداشت بخط دهخدا ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

آجر فشاری: آجر دانه درشتی با کیفیت پایین که در سفت کاری بنا به کار می رود. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر

پیشنهاد
٠

آجر سفال مجوّف: آجر توخالی از جنس سفال. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آجر سبز: از آجرهای تزیینی که در نماسازی به کار می رود. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

آجر ختایی: از آجرهای ایرانی به ابعاد ۲۰ در ۲۰ سانتی متر. در گذشته برای آجر و فرش به کار می رفت. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آبشار حصیری: آجر سیمانی که سطح خارجی آن دارای نقش حصیر است. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آجر آبمال: آجری که در هنگام خشت زنی رویه آن را آب مالی می کنند تا هموار شود. آجر شسته. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آجر ابلق: آجر دو رنگ ( سفید و قرمز ) که در نماسازی به کار می رود. آجر بهمنی. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آجان کشی:/ājānkši/اسم. [گفتاری] توسل به نیروی انتظامی برای شکایت کردن و کمک خواستن ( دیشب توی کوچه ما دعوا و آجانکشی بود. ) ( صدری افشار، غلامحسین ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آثار ادبی: ادبیات مکتوب. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر

پیشنهاد
٠

آتو به دست کسی دادن:[کنایی] نقطه ضعفی ( سهوا ) در اختیار حریف گذاشتن. ( مراقب باش آتو به دستشان ندهی ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارس ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آتشمار\ātašmār\ اسم. مار از تیره مارهای معمولی با پوزه کم و بیش برجسته و پهن و سطح پشتی به رنگ سرخ آتشی. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آتش دمه:\ātašdame\: اسم. مخلوط قابل انفجار متان و هوا، موجود در معدن های زغال سنگ. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آتش ترسی:/ātaštarsi/اسم [روانشناسی] ترس غیر طبیعی ( مرضی ) از آتش، آتش هراسی. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آتش پاره:صفت. ۱ - [مجازی] چابک، زیرک. ( پرویز خیلی آتش پاره است، از او هر کاری برمی آید ) ۲. بسیار شلوغ کن و شیطان ( بچه آتش پاره ) ۳. دارای رفتاری ک ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آتش بیار:1 - آورنده آتش ۲ - [ کنایی] کسی که با سخن چینی و فتنه انگیزی جنگ یا اختلاف را تشدید می کند. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آتشباری: اسم. عمل یا فرایند تیراندازی پی در پی و گروهی به وسیله سلاح های آتشین گوناگون. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آتش اندازی:/ātašandāzi/ اسم. ] قدیمی [عمل یا فن پرتاب کردن مواد آتشزا به داخل تاسیسات دشمن. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در آتش بودن [مجازی] نگران و بی تاب بودن. ( یک ماه تمام گویی همه در آتش بودیم ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به آتش کشیدن: ۱ - سوزاندن. ۲ - [ کنایی] نابود کردن. ( خانه را به آتش کشید ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

به آتش خود سوزاندن:[ کنایی] با رفتار خود به او هم آسیب زدن. ( تو داری بچه ها را هم به آتش خودت می سوزانی ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ ...

پیشنهاد
٠

آتش چیزی را نشاندن:[مجازی] از حدت و شدت آن کاستن، ملایم ساختن. ( سعی کرد آتش خشم او را بنشاند ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر ...

پیشنهاد
٠

آتش پشت دست خود گذاشتن:[ کنایی] از کاری توبه کردن ( من دیگر آتش پشت دستم گذاشتم که با تو به جایی نروم ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فار ...

پیشنهاد
٠

آتش به گور کسی باریدن:[مجازی] به خاطر گناهان پس از مرگ دچار عذاب شدن ( آتش به گور کسی ببارد که مرا. . . ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ ف ...

پیشنهاد
٠

آتش به خرمن کسی زدن یا افتادن/:[کنایی] به او زیان یا آسیب بسیار رساندن ( با کشتن تنها پسرش آتش به خرمن هستی او زدند ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکا ...

پیشنهاد
٠

آتش به جان کسی افتادن:[ کنایی] دچار درد و رنج فراوان شدن ( انگار آتش به جانش افتاده بود ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آتش باریدن:[ کنایی] تیراندازی سخت ( توپخانه دشمن تمام روز آتش می بارید ) ۲. بسیار گرم بودن هوا ( در آنجا تابستان ها آتش می بارد. ) ( صدری افشار، غل ...

پیشنهاد
٠

آتش افتادن در جایی یا چیزی: ۱. سوختن ( آتش به خرمن افتاد و محصول سوخت. ۲. آسیب دیدن ( آتش به جانش بیفتد ) . ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آتش هجران:[ مجازی] اندوه و آزردگی ناشی از جدایی و دوری از شخص یا جای دلخواه. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آتش معده: سوزش والتهاب معده بر اثر گرسنگی. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آتش متمرکز:[نظامی] تیراندازی از نقاط مختلف به سوی یک هدف یا منطقه کوچک مشخص. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )