پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٧٩٧)

بازدید
٢٦,٧٤٤
تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

شعار کردن ؛ نشان کردن. کار کردن. رفتار کردن. اثر کردن : این دهنهای تنگ بی دندان بر دو ساق من آن شعار کند. خاقانی. تا بشنود جهان که فلان مرغ را به و ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

ارادت شعار ؛ارادتمند. ارادت پیشه. مخلص. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

بوحنیفه شعار ؛ که طریقه و مذهب بوحنیفه دارد : رکن خوی حبر شافعی توفیق رکن ری بحر بوحنیفه شعار. خاقانی.

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

شعار افکندن ؛ رسم و آیین طرح کردن : چو در صید شیران شعار افکنی به تیری دوپیکر شکار افکنی. نظامی.

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

شعار ساختن ؛ شعار کردن. راه و رسم و علامت خود قرار دادن. سنت کردن : عقل مرد را به هشت خصلت بتوان شناخت. . . هشتم در محافل ، خاموشی را شعار ساختن. ( ک ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

شعار کردن ؛ نشان کردن. کار کردن. رفتار کردن. اثر کردن : این دهنهای تنگ بی دندان بر دو ساق من آن شعار کند. خاقانی. تا بشنود جهان که فلان مرغ را به و ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

شعار و دثار ؛ جامه زیرین و رویین. ( یادداشت مؤلف ) : بخت ترا ز نصرت و ملک ترا ز فتح زآن خنجر برهنه شعار و دثار باد. مسعودسعد. ملک افتخار کردی و ام ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

- شعار دادن ؛ ( اخیراً در تداول مردم ) گفتن مطلبی بر سر جمع به بانگ بلند. در موافقت یا مخالفت با عقیده ای یا شخصی برای تهییج و دمساز کردن آنان ، چون ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

شعار الحج ؛ مناسک حج و علامات آن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || آنچه بدان محافظت شراب کنند. || تندر. ر ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

شعار و دثار ؛ جامه زیرین و رویین. ( یادداشت مؤلف ) : بخت ترا ز نصرت و ملک ترا ز فتح زآن خنجر برهنه شعار و دثار باد. مسعودسعد. ملک افتخار کردی و ام ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

شعائرالذهب ؛ نوعی از پیرایه گلو که به شکل جو سازند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

شعائر حج ؛ معالم ( نشانه های ) آن که خدای به سوی آن خوانده است ( مسلمانان را ) و به قیام بدان فرمان داده است. ( ازمنتهی الارب ) . شعایر حج ، نشانهای ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

شعائر اﷲ ؛ نشانیهای خدا. مناسک خدا : ان الصفا و المروة من شعائر اﷲ فمن حج البیت او اعتمر فلاجناح علیه ان یطوف بهما و من تطوع خیراً فان اﷲ شاکر علیم. ...

پیشنهاد
٠

شطرنج ذوات الحصون ؛و آن ده درصد باشد و بر کنارهای او از چهار گوشه چهار خانه دیگر باشد که آن را حصن خوانند و در وی چهار دبابه آورده اند که بر مثال رخ ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

شطرنج کبیر ؛ شطرنج دیگر است و بر آن زرافه و شیر و چیزهای دیگر در افزوده اند که شرح آن مطول است. ( از نفایس الفنون ) .

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

عرصه شطرنج ؛ بساط شطرنج : پیاده عاج در عرصه شطرنج بسر می برد و فرزین می شود. ( گلستان سعدی ) . تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند عرصه شطرنج رندا ...

پیشنهاد
٠

شطرنج چهار در شانزده ؛ نوعی شطرنج دیگر و باختن آن به کعبتین است اگر چون کعبتین بزنند یکی آید پیاده ببازد و اگر دو آید رخ و اگر سه اسب و اگر چهار فیل ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

شطرنج چیدن ؛ بساط شطرنج گستردن : شطرنج عامیانه بچینیم بعد از این چون باتو در مواجه ننشست نرد ما. زمانای مشهور ( از آنندراج ) .

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

شطرنج دایره ؛ شطرنج دیگر است که به دایره نهاده اند و در میان دایره دایره کوچکی گذاشته اند که هرگاه شاه درماند در آن دایره رود و آنجا هیچ چیز بر او نی ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

رقعه شطرنج ؛ بساط شطرنج. صفحه ٔشطرنج : هر سویی از جوی جوی رقعه شطرنج بود بیدق زرین نمود غنچه ز روی تراب. خاقانی. چون کنی از نطعخاک رقعه شطرنج رزم ا ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

- شاه شطرنج ؛ مهره هایی در شطرنج که شاه نامیده می شوند: شاه شطرنج را نگیرد کس.

پیشنهاد
٠

شطرنج استخوان کردن ؛ کنایه از ساختن مهره شطرنج بود. ( آنندراج ) : تا رخ نهمش پس از فنا نیز شطرنج کنید استخوانم. کمال خجندی ( از آنندراج ) .

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

بساط شطرنج ؛ رقعه. ( یادداشت مؤلف ) . رجوع به ترکیب عرصه شطرنج و رقعه شطرنج در ذیل همین مدخل شود.

پیشنهاد
٠

تیر از شصت [ شست ] رفتن یا بدر رفتن ؛ بیرون شدن تیر از زهگیر. تیر از کمان رفتن.

پیشنهاد
٠

تیر از شصت [ شست ] رفتن یا بدر رفتن ؛ بیرون شدن تیر از زهگیر. تیر از کمان رفتن.

پیشنهاد
٠

- || کنایه است از قرار گرفتن در مقابل عمل انجام شده. در مقابل عملی قرار گرفتن که جبران و بازگشت آن میسر نباشد : چون برفت تیر از شصت بدر رفت. ( تاریخ ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

شصت ساله ؛ آنکه یا آنچه شصت سال دارد : روز جستن تازیان همچون نوند روز دز [ دژ ] چون شصت ساله سودمند. رودکی.

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

شصتگان ؛ در مرتبه شصتم.

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

شصت گانه ؛ دارای شصت. شصت در مرتبه : جزوات شصت گانه قرآن. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

خانه های ششی ؛ در اصطلاح پزشکی چین خوردگیهای دیوارچه حبابچه های ریوی. حفره های ریوی. ( فرهنگ فارسی معین ) .

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

شصت باز ؛ شصت باع. کمندی که شصت باز داشته باشد : هرکه را اندر کمند شصت بازی درفکند گشت داغش بر سرین و شانه و رویش نگار. فرخی. رجوع به شست و شست یاز ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

حبابهای ششی ؛ در اصطلاح پزشکی کوچکترین تقسیمات شش که تعداد آنها در حدود 2 میلیون می باشد و نایژکهای انتهایی به آنها ختم می شوند. قطر هر حبابچه ریوی د ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

به طایفه ای از قوم قاجار گفته می شد که در جانب شرقی دریای خزر در سرزمین استرآباد یا گرگان امروزی زندگی می کردند . در کتاب های تاریخی "دَوَلؤ" به معنی ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

مفعول له ؛ معفول لاجله ، عبارت از مفعولی است که فعل برای او انجام شود و معنی تعلیل را رساند، مانند: ضربته تأدیباً. مفعول له باید با فعل قبل از خود ا ...

پیشنهاد
٠

مفعول ما لم یسم فاعله ؛ هر مفعولی که فاعل آن حذف شده و مفعول جانشین فاعلی شده باشد. ( از تعریفات جرجانی ) .

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

مفعول به ؛ اسمی است منصوب که فعل بر او واقع شود و رتبه آن بعد از فاعل است ، مانند: ضرب زید عمرواً. ( از فرهنگ علوم نقلی تألیف سجادی ) .

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

مفعول فیه ؛ آن را ظرف هم گویند و ظرف در اصطلاح نحویان وقت یا مکان باشد که اغلب متضمن �فی � است مانند: سافرت یوم الجمعة. مفعول فیه منصوب به عامل ظاهری ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

رجل مفضل ؛ مرد بسیارفضل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) .

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

مفضل شدن ؛ تفضیل یافتن. برتری یافتن. افزونی یافتن : آدم گفتند بدین نامها مفضل شد بر فرشتگان که خدای آموخت به الهام نه نامهای گفتنی. ( جامعالحکمتین ص ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

مفصول نتایج ؛ قسمی از قیاس مرکب باشد. ( کشاف اصطلاحات الفنون ) .

پیشنهاد
٠

رجل مفضال علی قومه ؛ مرد صاحب فضل و بخشنده برای قوم خود. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ) .

پیشنهاد
٠

مفصلةالاسامی ؛ که نامشان به شرح آمده است. که نامشان به تفصیل بیان شده است.

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

مفصل مچ پا ؛ محلی که دو استخوان ساق پا ( درشت نی و نازک نی ) با استخوان قاب ( بجول ) و استخوان قاب پابا سایر خرده استخوانهای مچ پا مفصل می شوند ( خرد ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

مفصل مچ دست ؛ محلی است که استخوانهای مچ دست با یکدیگر و با انتهای تحتانی استخوان زند اعلی مفصل می شوند.

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

مفصل لگن ؛ لگن خاصره از عقب دو مفصل دارد که از هر طرف با کنار استخوان خاجی مفصل می شود و به علاوه دو استخوان خاصره در جلو با هم مفصل شده ارتفاق عانه ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

مفصل متحرک ؛ مفصلی را گویند که در یک یا چند جهت دارای حرکت کامل باشد.

پیشنهاد
٠

مفصل گردن و استخوان قمحدوه ؛ محلی که لقمه های استخوان قمحدوه ( پشت سری ) که استخوان عقبی تحتانی جمجمه است با استخوان اطلس ، یعنی اولین مهره گردنی و ب ...

پیشنهاد
٠

مفصل گیجگاهی فکی ؛ محلی که لقمه استخوان فک اسفل با لقمه و حفره دوری استخوان گیجگاه مفصل می شوند. این مفصل از مهمترین مفاصل بدن است و آسیبهای وارد بدا ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

- مفصل زانو ؛ محلی که انتهای تحتانی استخوان ران ، با طبق استخوان درشت نی و سطح خلفی استخوان رضفه مفصل می شوند. این مفصل در راه رفتن بسیار اهمیت دارد. ...

پیشنهاد
٠

فصل سر و گردن . رجوع به ترکیب مفصل گردن و استخوان قمحدوه شود.