پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٧٩٧)

بازدید
٢٦,٧٤٤
تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

در شرط بودن ؛ درست بودن. مطابق مواد و قیود چیزی بودن : هلاک ایشان بسبب استشعاری که ترا می باشد در شرط نیست. تباه کردن صورتها و آفریده ها در شرع و در ...

پیشنهاد
٠

بشرط کارد خریدن ، خربزه و هندوانه را ؛ بشرط بریدن خریدن. رسم است که خربزه یا هندوانه را از جهت امتحان پختگی آن بشرط کارد میخرند و قاشی از وی تراشیده ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

شرط عقل ؛ حکم عقل. آنچه با عقل منطبق باشد. آنچه عقل حکم کند : رزق هر چند بیگمان برسد شرط عقل است جستن از درها. سعدی. شرط عقل است صبر تیرانداز که چو ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شرط لغوی ؛ مانند: �ان دخلت الدار� در عبارت �انت طالق ان دخلت الدار� اهل لغت این ترکیب را وضع کرده اند تا نشان دهند جمله ای که �اِن � بر آن داخل گردید ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

صاحب شرط ؛ همان والی شرط است. رجوع به والی شرط شود

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

والی شرط ؛ فرمانروا و حاکم شرطه ها : پس عمر یزیدبن بسطام را فرمان دادکه والی شرط او بود تا منادی کرد. . . و یزید بسطام که والی شرط بود کشته شد. ( تار ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شرط شکستن ؛ نقض عهد و پیمان کردن : هرگاه بشکنم شرطی از شرایط این بیعت را. . . لازم باد بر من زیارت خانه خدا که در میان مکه است سی بار. ( تاریخ بیهقی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شرشر شاشیدن ؛ شاشیدن بحالت ایستاده و بی انقطاع. رجوع به شرشره شود.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

امیر شرط ؛ فرمانده و رئیس شرطه ها:

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

آب شرشر ؛ شرشره : ای قلب سوزناک ! مگر خود جهنمی ! ای چشم اشکبار! مگر آب شرشری ! ؟ ( فرهنگ عامیانه جمال زاده ) .

پیشنهاد
٠

شرشر باران آمدن ؛ باران متصل پیاپی به تندی باریدن.

پیشنهاد
٠

شرشر خون از سر شکسته سرازیر شدن ؛ بسیار خون آمدن از جای شکستگی.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شیر شرزه و شرزه شیر ؛ شیر خشمناک و غرنده و نیرومند. رجوع به شواهد شرزه شود.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شرر در پیرهن ؛ کنایه از مضطرب و بیقرار. ( بهار عجم ) : فلک با داغ مهر و درد جانکاه شرر در پیرهن از اختر شاه. صائب.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بشرزه ؛ درندگی. خشمناکی و جنگندگی : و معدن شیران است [ کامیفروز ] چنانکه هیچ جای مانندآن شیران نباشد بشرزه و چیرگی. ( فارسنامه ابن البلخی صص 124 - 12 ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شرحه شرحه ؛ پارچه پارچه. ( غیاث اللغات ) . پاره پاره. قطعه قطعه. پارچه پارچه. ( ناظم الاطباء ) . ریش ریش : سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شرح و بسط ؛ توضیح و تفصیل : چون عزیمت در این کار پیوست آنچه ممکن شد برای تفهیم متعلم. . . در شرح و بسط تقدم افتاد. ( کلیله و دمنه ) . نامه را مهر خو ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

- شرح مزجی ؛ چون مطلبی را چنان توضیح و تفسیر کنندو به شرح بازگویند که جدا کردن آن توضیح از مطلب متن جز با نشانه های قراردادی ممکن نباشد آن را شرح مزج ...

پیشنهاد
٠

شرح صدر به چیزی یا بخاطر چیزی ؛ کنایه از شادمان ودلخوش شدن بدان. ( از اقرب الموارد ) . || ربودن دوشیزگی باکره را یا ستان آرمیدن با باکره. ( از منتهی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بشرح ؛ مشروحاً. بتفصیل. مفصلاً : صاحب بریدی نامزد میشود از معتمدان ما تا او را تمکین تمام باشد تا حالها را بشرح تر بازمینماید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص ...

پیشنهاد
٠

شرح صدر به چیزی یا بخاطر چیزی ؛ کنایه از شادمان ودلخوش شدن بدان. ( از اقرب الموارد ) . || ربودن دوشیزگی باکره را یا ستان آرمیدن با باکره. ( از منتهی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شرح صدر ؛ گشادگی دل. وسعت آن. کنایه از آماده شدن برای قبول قول حق. قوله تعالی : فمن یرد اﷲ ان یشرح صدره للاسلام. ( قرآن 125/6 ) . ( از تاج العروس ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شرج السماء ؛ راه کهکشان. ( مهذب الاسماء ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رنگ شربتی ؛ نوعی از رنگ شبیه به رنگ شربت. ( از آنندراج ) ( از غیاث اللغات ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

عقیق شربتی ؛ عقیق که به رنگ شربت بود. ( آنندراج ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شربت زهر ؛ زهر مذاب : که بسا مخلصا که شربت زهر نوش کرد از برای همدردی. خاقانی. شربت زهر ار تو دهی تلخ نیست کوه احد ار تو نهی نیست بار. سعدی.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تخم شربتی ؛ تخمی است شبیه تخم ریحان و به رنگ و خاصیت آن. ( از آنندراج ) ( از غیاث اللغات ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

- شربت کردن ؛ شربت ساختن. شربت دادن : عین آن تخییل را حکمت کند عین آن زهراب را شربت کند. مولوی.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شربت گرم آب ؛ مسهل بود و دوای قی را نیز گویند : امتحان را کار فرما ای کیا شربت گرم آب ده بهر نما. مولوی ( مثنوی چ کلاله خاور ص 70 ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شربت دادن ؛ زهر دادن : هم در شب بفرمود تا قاورد را شربت دادند و هر دو پسرش را میل کشیدند. ( راحةالصدور راوندی ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شربت آلات ؛ انواع شربتها که از آب میوه ها پخته باشند. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شربت ساختن ؛ درست کردن شربت. آماده کردن شربت : بعد از آن از بهر او شربت بساخت تا بخورد و پیش دختر میگداخت. مولوی.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شرب مسکرات ؛ آشامیدن مایعات مسکر.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شرب مدام ؛ شرابخواری پیوسته و شب و روز بدون انفصال. ( ناظم الاطباء ) : ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما. حافظ.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

- شرب الهیم ؛ آشامیدن تشنه : فشاربون شرب الهیم. ( قرآن 55/56 ) . بهمتی که همی داشت کشت در ساعت حریف هامان برکف نهاده شرب الهیم. سوزنی.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شرب شراب ؛ نوشیدن شراب. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شرب زرکشیده ؛ شرب زرکش : دامن کشان همی رفت در شرب زرکشیده صد ماهرو ز عشقش جیب قصب دریده. حافظ.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شرب زرفشان ؛ نوعی شرب و ظاهراً زر تار تنک : گرچه چون زنبور خصمت راست شرب زرفشان همچو کرم پیله بر خود جامه اش گردد کفن. نظام قاری ( دیوان البسه ص 31 ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شرب زرکش ؛ نوعی شرب و ظاهراً زر تار : حسودت چه سودش بود شرب زرکش که چون شمع جان داده �والجسم ذائب �. نظام قاری ( دیوان البسه ص 29 ) . شرب زرکش پوشش ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

- باران شران ؛ به اعتبار پیاپی ریختن و به این معنی به کسر �ش � هم آمده است و عربان ثجاج گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) . بارانی که پیاپی ریزد. ( ناظم ا ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شراع کردن ؛ سایبان و شادروان درست کردن : از سمن و مشک و بید باغ شراعت کند وز گل سرخ و سپید شاخ صواعت کند. منوچهری.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شرافت نسب ؛ ارجمندی از حیث خاندان و نسب. ( فرهنگ فارسی معین ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شراع زدن ؛ خیمه زدن. سایه بان بر پا کردن : فرودآمد از اسب شاه بلند شراعی زدند از بر کشتمند. فردوسی. شراعی بزد شاه و بنهاد تخت بر تخت شد هر که بد نی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

امام حسین ( ع ) در روز عاشورا علی اصغر ( ع ) را به میدان برد و از کوفیان خواست که او را برده و کمی آب به او بدهند گرچه دادن آب و ندادن آن هیچ تاثیری ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شراره کارزار؛ اشتداد جنگ. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شرارت کردن ؛ بدکرداری نمودن. سرکشی کردن. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بیع و شراء ؛خرید و فروش : ازبهر قضا خواستن و خوردن رشوت فتنه همگان بر کتب بیع و شرایند. ناصرخسرو.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شرالدواب ؛ بدترین چارپایان : ان شرالدواب عنداﷲ الصم البکم الذین لایعقلون. ( قرآن 22/8 ) . بر قصر عقل نام تو خیرالطیور گشت در تیه جهل خصم تو شرالدواب ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شر و شور ؛ فساد و غوغا. فتنه و بلوی. غائله وشورش : نه او کشته آید به جنگ و نه من برآساید از شر و شور انجمن. فردوسی.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شور و شر ؛ شر و شور : قولش مقر و مایه نور دل تیغش مکان و معدن شور و شر. ناصرخسرو. در حذر شوریدن شور و شرست رو توکل کن توکل بهتر است. مولوی.