پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٧٩٧)

بازدید
٢٦,٧٤٤
تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مفت کالذی ؛ مفت و مسلم. مفت پانصد. چیزی را مفت و مجانی یا بسیار ارزان از قیمت اصلی به دست آوردن. ( فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مفت و مجانی ؛ رایگان. به دست آوردن چیزی بدون دادن بها. ( فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مفت خود شمردن ؛ مفت خود دانستن. مغتنم شمردن. غنیمت دانستن. گفتن که چه بهتر از این. ( یادداشت به خطمرحوم دهخدا ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مفت خوردن ؛ اکل چیزی یا مالی بی ادای قیمت یا در ازای کاری. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . بدون سعی و عمل از مال و نعمتی بهره مند شدن : به جامع رو و ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مفت چنگ ؛ ارزانی کسی بودن. بی خرج و رنج چیزی را به دست آوردن. به نفع کسی بودن : اگر رفیق تو آدم ثروتمندی است مفت چنگ تو. . . ( فرهنگ لغات عامیانه جما ...

پیشنهاد
٠

مفت از دست دادن چیزی را یا به مفت از دست دادن ؛ به سهولت وسادگی از دست دادن آن را. بیهوده از دست دادن. مفت باختن : شاد است بخت بد که به مفتم ز دست دا ...

پیشنهاد
٠

مفت از دست دادن چیزی را یا به مفت از دست دادن ؛ به سهولت وسادگی از دست دادن آن را. بیهوده از دست دادن. مفت باختن : شاد است بخت بد که به مفتم ز دست دا ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به مفت نیرزیدن ؛ رایگان گران بودن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . ناچیز و بی ارز بودن ، نظیر: به لعنت خدا نیرزیدن. به نانی نیرزیدن. ( از امثال و حکم ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مال مفت ؛ مال رایگان. مالی که بی پرداخت بها به دست آید : به مال مفت رسیدی هلاک کن خود را که گاهگاه چنین اتفاق می افتد. ؟ ( از امثال و حکم ج 1 ص 462 ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مفاوضه شدن ؛ برابر شدن با دیگری. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اسم Jesse از زبان عبری باستان می آید و شکل اصلی اش יִשַׁי ( تلفظ: Yishai ) بوده. در عبری دو برداشت معنایی رایج دارد: هدیه / عطیه – چیزی که داده شده. ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به نوشته تورات عوص نام سرزمینی است که ایوب و خانواده اش در آن زندگی می کرد . در سرزمین عوص مردی زندگی می کرد به نام ایوب . او مردی بود درستکار و خدا ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شدخ عضل ؛ جدایی واقع در پیوستگی عصب سر از درازا و شکستن سر باشد کذا فی بحرالجواهر. و در شرح قانونچه گوید اگر آن جدایی از درازای عصب باشد آن را شق نام ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بهشت شداد ؛ بهشت که شداد بساخت. ارم. رجوع به ارم شود.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شدائد دهر ؛ سختی های روزگار. ( یادداشت مؤلف ) .

پیشنهاد
٠

ملائک غلاظ و شداد ؛ ملائکه دلیر و نیرومند: علیها ملائکة غلاظ شداد. ( قرآن 6/66 ) .

پیشنهاد
٠

قسمهای غلاظ و شداد ؛ قسمهای محکم. سوگندان مغلظه.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شد ملک ؛ نیرومند گرداندن پادشاهی : شداﷲ ملکه ؛ قوی گرداند خدای ملک او را. ( از ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شد وثاق ؛ استحکام واستوار کردن وثاق.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شد و مد ؛ شدت و کشش : با شد و مد گفتن ؛ با طول و تفصیل و فصاحت و بلاغت بیان کردن. ( از فرهنگ نظام ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

استاد شد ؛ آنکه با مراسم خاص میان کسی را که خواهد در حلقه اهل فتوت وارد و جزء فتیان شود ببندد.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

- شد طبیعت ؛ بند آوردن اسهال.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شد عضد ؛ قوت دادن بازو را. ( از اقرب الموارد ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شد رحال کردن ؛ از جایی به جایی دیگر کوچ کردن. کنایه از سفر است. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شدالمئزر ؛ کنایه از پرهیز کردن از زنان و کوشش نمودن در کار است. ( منتهی الارب ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شدالمئزر ؛ کنایه از پرهیز کردن از زنان و کوشش نمودن در کار است. ( منتهی الارب ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شدالنهار ؛ کنایه از وقت ارتفاع نهار و بلندی روز. شدالضحی. ( ناظم الاطباء ) . بالا برآمدن روز. ( از اقرب الموارد ) . روز دور برآمدن. ( تاج المصادر بیه ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شد رحال ؛ بستن بار برای رفتن به جایی. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به شد و مد رفتن ؛ کنایه است از بازخرامیدن به ناز و غرور. ( آنندراج ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شدالضحی ؛ شدالنهار است. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شدالعقده ؛ محکم کردن گره را. ( از اقرب الموارد ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شد کردن ؛ دراز کردن. کشیدن.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شد کردن زمزمه ؛ دراز کشیدن زمزمه. ( ناظم الاطباء ) : با اهل درد زمزمه را شد نمی کنند دل بلبلان به ناله مقید نمی کنند. میرزا طاهر وحید.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شد مخالف ؛ نعره ای که پهلوان در هنگام کشتی وقت غلبه کشد. ( فرهنگ نظام ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

آمد و شد کردن ؛ آمد و رفت کردن و بسیار رفتن به جایی و تردد بسیار نمودن. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شد پهلوان ؛ آواز بلندی که کشتی گیران در اول گرفتن کشتی برکشند. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شخص شخیص ؛ سرکار عالی.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شخوده روی ؛ خراشیده رخسار. رخسار به ناخن کننده. شخوده رخ : شخوده روی برون آمدم ز خانه به کوی به رنگ چون شبه کرده رخی چو نقره خام. فرخی.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رخ شخوده ؛ خراشیده روی. رخساره در ماتم کسی به ناخن کنده : دلبرانند بر سر کویش زلف ببریده رخ شخوده هنوز. خاقانی.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شخوده رخ ؛ روی مجروح. که گونه ها را به ناخن مجروح کرده باشد. خراشیده رخسار : همه رفت غلطان بخاک اندرا شخوده رخان و برهنه سرا . فردوسی.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شخوده دل ؛ دل ریش. خراشیده دل : برفتند و شبگیر بازآمدند شخوده دل و پرگداز آمدند. فردوسی.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شخصیت حقوقی ؛ حالت و خصوصیت شخص حقوقی. و در حقوق جدید شخصیت حقوقی و قانونی با پیدایش شخصیت طبیعی آغاز و با از بین رفتن شخصیت طبیعی صرف نظر از نژاد و ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

احوال شخصیة ؛ مسائل مربوط به شخص از نظر تابعیت و سن و جنسیت و ولادت و فوت و ازدواج و طلاق. رجوع به احوال شخصی شود.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

لباس شخصی ؛ در تداول عامه مقابل لباس رسمی است.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ماشین شخصی ؛ که کرایه نباشد.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خانه شخصی ؛ که استیجاری نباشد.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شخص حقوقی ؛ شخص اعتباری. در اصطلاح حقوقی مؤسسه یا انجمن یا گروهی از افراد ناس ( جدا از شخصیت خودشان ) که موضوع حق و تکلیف قرار گرفته باشند. به عبارت ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شخص ثالث ؛ در دعاوی فرد سومی است جز از طرفین دعوی. در آئین دادرسی کسی را گویند که خود یا نماینده اش در مرحله دادرسی که منتهی به صدور حکم یا قرار شده ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شخص اول مملکت ؛ رئیس حکومت. رئیس دولت.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شخص اعتباری ؛ شخص حقوقی ، در اصطلاح حقوقی مؤسسه یا شرکت یا انجمن که قانون مانند افراد طبیعی برای آن شخصیت حقوقی مستقل قائل شده است. ( از الموسوعة ال ...