پیشنهاد‌های علی باقری (٣٦,٠٠٤)

بازدید
٢١,٣٩٢
پیشنهاد
٠

کار کسی رو نداشتن ؛ به ظاهر جلوه و رونق نداشتن.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به رو ؛ ظاهراً. به ظاهر. بحسب ظاهر : برخاست و به کابل شد و به رو گاه گاه. . . جنگ کردی و اندر نهان دوستی همی داشت. ( تاریخ سیستان ) .

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

از رو خواندن ؛ مقابل از بر خواندن و از حفظ خواندن. مطلبی را از کتاب و یا با نگاه کردن به نوشته ای خواندن.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رورو کردن ؛ چیزی را با دست پس و پیش کردن چنانکه درشتها بر روی ماند و خردها زیر رود: زغالها را رورو کن ، درشتها را بگذار برای سماور. ( یادداشت مؤلف ) ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رودست خوردن ؛ فریب خوردن. گول شدن. ( ناظم الاطباء ) . رودستی خوردن. ( فرهنگ نظام ) .

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به روی چشم ؛ در مورد اطاعت و فرمانبرداری از کسی گفته میشود. سمعاً و طاعةً.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رودستی خوردن ؛ فریب خوردن. ( فرهنگ نظام ) . رودست خوردن. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بیرویی کردن ؛ بیحیایی کردن. شوخی کردن. ( آنندراج ) . گستاخی کردن : ناصحا تا چند بیرویی کنی با عاشقان خود بیا بنگر از آن رو میتوان پوشید چشم. ملا طغر ...

پیشنهاد
٠

اسب را به روی مادیان کشیدن ؛فحل دادن مادیان را. گشن دادن مادیان را.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به رو آمدن ؛ بالا آمدن. به قسمت فوقانی آمدن. - || کار کسی رونق و رواج گرفتن.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کم رو ؛ خجول. رجوع به کم رو شود. || مجازاً، حیا. ( فرهنگ نظام ) . رجوع به روی شود.

پیشنهاد
٠

روی کسی را باز کردن ؛ با رفق و ملایمت مجال گستاخی به کسی دادن. او را به بیشرمی واداشتن.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رو شدن یا نشدن ؛ شرم کردن یا نکردن : رویم نشد به او بگویم. چطور رویت شد این حرف را بزنی.

پیشنهاد
٠

رو هست از زور بدتر ؛با اصرار و سماجت هر کار زودتر و بهتر توان انجام داد.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

از رو بردن ؛ آدم گستاخ و وقیح را به خجلت واداشتن.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

از رو رفتن یا نرفتن ؛ شرمساری بردن یا نبردن. دست از وقاحت و گستاخی برداشتن یا برنداشتن. از ستیهندگی بازایستادن یا نایستادن.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

از رو رفتن یا نرفتن ؛ شرمساری بردن یا نبردن. دست از وقاحت و گستاخی برداشتن یا برنداشتن. از ستیهندگی بازایستادن یا نایستادن.

پیشنهاد
٠

گُل پشت و رو ندارد ؛ در جواب عذرخواهی آنکه گوید ببخشید به شما پشت کرده ام گویند.

پیشنهاد
٠

روی کسی به کسی باز بودن ؛ پیش او رودربایستی نداشتن. پیش او بی پروا بودن.

پیشنهاد
٠

رو در خاک نهفتن ؛ رو در خاک کشیدن. مردن. رجوع به روی در خاک نهفتن شود.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رو نهان کردن ؛ با بودن در جایی گفتن که نیست. رجوع به رو پنهان کردن شود.

پیشنهاد
٠

روی خوش به کسی نشان دادن یا نشان ندادن ؛ با احترام و بشارت پذیرفتن یا نپذیرفتن.

پیشنهاد
٠

رو در خاک کشیدن . رجوع به رو در خاک نهفتن شود. رو در خاک نهفتن ؛ رو در خاک کشیدن. مردن. رجوع به روی در خاک نهفتن شود.

پیشنهاد
٠

رو به قبله داشتن ؛ صورت را متوجه سوی قبله کردن.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رو به قفا رفتن ؛ رو به پس کردن. رو بر قفا کردن. ( از آنندراج ) . به پشت سر متوجه شدن و رو به قهقرا داشتن. به قهقرا بازپس نگریستن.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

روپنهان کردن ؛ خود را نشان ندادن. صورت خود رامخفی کردن و در حجاب کشیدن. قایم شدن.

پیشنهاد
٠

رو به آسمان کردن ؛ به حالت دعا یا نفرین و استغاثه به آسمان نگریستن.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رو به پس کردن ؛ بازپس نگریستن. رو به قفا کردن. ( آنندراج ) : وضع زمانه قابل دیدن دوبار نیست رو پس نکرد هرکه از این خاکدان گذشت. کلیم ( از آنندراج ) ...

پیشنهاد
٠

رو به چیزی انداختن ؛ متوجه چیزی شدن. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

روبراه شدن ؛ به بهبود و کمال نزدیکتر گشتن. کاملتر شدن. نیکو شدن. - || مطیع و سربراه شدن.

پیشنهاد
٠

روبرگردان نبودن از ؛ ابا نداشتن از.

پیشنهاد
٠

رو برگردانیدن از ؛ پشت کردن بر. امتناع ورزیدن از.

پیشنهاد
٠

رو برآوردن زخم و داغ ؛ به شدن زخم و داغ. ( آنندراج ) : روبرآورد زخم عشق و هنوز درد آن در جگر نمی گنجد. ثنائی ( از آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

رو از رویش تافتن ؛ چهره سخت شاداب پیدا کردن. ( از یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رو ازسنگ داشتن ؛ بیحیا بودن. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) .

پیشنهاد
٠

به روی کسی درماندن ؛ به احترام میل یا خواهش او کاری را انجام دادن. بدون میل و اراده باطنی برعایت حرمت و احتشام وی آرزویی را برآوردن.

پیشنهاد
٠

به روی کسی ، کسی را کشیدن ؛ بقصد تحقیر، فضایل و پیشرفتهای کسی را در پیش کسی بازگو کردن. ثروت و مکنت و سعادت کسی را روکش کردن بر کسی. به رخ کشیدن.

پیشنهاد
٠

به روی کسی ایستادن ؛ بی خجلتی ، کوچکی با بزرگی جدل کردن. با وی ستیزه کردن.

پیشنهاد
٠

به روی کسی خندیدن ؛ با خوشرویی و ملایمت ویرا گستاخ کردن.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به رو انداختن ؛ دچار رودربایستی کردن.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به رو درافتادن . رجوع به به روی افتادن و درافتادن ذیل روی شود.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رنگین کلام ؛ آنکه سخنان فصیح و خوش عبارت تواند گفت. ( از آنندراج ) : صائب از رنگین کلامان ترک دعوی خوش نماست راستی در تیر چون خم در کمان زیبنده است. ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رنگین سخن ؛ آنکه سخنان خوش آیند و شیرین بگوید. شیرین گفتار. خوش بیان. خوش لهجه : دهن تنگ تو هر جا که به گفتار آید لب رنگین سخنان غنچه تصویر شود. صائ ...

پیشنهاد
٠

رنگین عذاران چمن ؛ کنایه از گلهای زیبا و شاداب و رنگارنگ چمن : رزق ما چون شبنم رنگین عذاران چمن با کمال قرب دندان بر جگر افشردن است. صائب ( از آنندر ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

- یک رِنگی ؛ آوازی که تابع یک مقام باشد مثل شهرآشوب. ( فرهنگ نظام ) .

پیشنهاد
٠

رنگ و آب بر روی کار افتادن ؛ رونق دادن. ( آنندراج ) .

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رنگ بکار آوردن ؛ نیرنگ ساختن. مکر و حیله کردن : چو داند که تنگ اندرآمد نشیب بکار آورد رنگ و بند و فریب. فردوسی. سوی سیستان رفت باید کنون بکار آوری ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بی رنگ شدن ؛ بی رونق شدن : به خانه درآی ار جهان تنگ شد همه کار بی برگ و بی رنگ شد. فردوسی.

پیشنهاد
٠

رنگ و بوی دادن به کاری ؛ سر و صورت دادن به آن. به آیین و وضع صحیح بازآوردن آن کار : شد آیین گشسپ اندر آن راه جوی که آن رای را چون دهد رنگ و بوی. فرد ...

پیشنهاد
٠

رنگ و بوی دور شدن از کسی ؛ بی اعتبار شدن. رفتن حیثیت وآبروی از کسی : چو خاقان چین زینهاری شود از آن برتری سوی خواری شود شهنشاه شاید که بخشد بر اوی چو ...