آزاده - جزئیات مدال‌ها

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a rather: نسبتا، کمی

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

please empty the rubbish bin: لطفاً سطل زباله را خالی کن.

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

unexplained aches: درد غیرقابل توصیف

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i no longer live in new york: من دیگر در نیویورک زندگی نمی کنم.

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

this is our only chance: این تنها شانس ماست.

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he ached to see her again: دلش برای دوباره دیدنش تنگ شده بود a ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

this's our only chance: این تنها شانس ماست.

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i've had a dull ache in my back all day: تمام روز یه درد خفیف تو کمرم داشتم. ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

is this really the only way to do it: آیا واقعا این تنها روش انجام کار اس ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i said gasping for air: من در حالی که سخت نفس میکشیدم گفتم

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i was the only person on the train: من تنها فرد در قطار بودم.

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

last gasp by: آخرین نفس های ( تلاش و زور ) . . .

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a figure that is only set to increase: عددی که قرار است افزایش هم بیابد on ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i gasped in surprise: من از تعجب نفسم بند آمد.

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it's only natural to feel anxious: این کاملا طبیعیه که احساس اضطراب کن ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is only natural to feel anxious: این کاملا طبیعیه که احساس اضطراب کن ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

we had to wait ten minutes in the queue for the till: مجبور شدیم ده دقیقه در صف صندوق منت ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

god willing it won't end up being done in vain: انشالا، بیهوده انجام نمیشه ( بیهوده ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the cashier put the money in the till: صندوقدار پول را در صندوق گذاشت. t ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

there will no longer be any remedy for this: دیگر هیچ چاره و علاجی برای آن وجود ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tiny flaws made visible: اشتباهات کوچکی که مشخص می شود ( آشک ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

leaves a big hole in our lives: یک خلع بزرگ در زندگی ما ایجاد می کن ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it no longer rains as much as it used to: دیگر آنقدر که قبلاً می بارید، باران ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he is only 165 cm tall: او فقط 165 سانتی متر قد دارد.

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

we no longer have that car: ما دیگر آن ماشین را نداریم.

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

their troubles are only beginning: دردسرا/مشکلات شون تازه داره شروع می ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he is no longer a student: او دیگر دانشجو نیست.

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he only recently stopped working due to his advancing years: او اخیرا بالاخره/تازه دست از کار کر ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i pushed the world away: من جهان رو پس زدم کنار گذاشتم Push ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

they no longer see each other: آنها دیگر همدیگر را نمی بینند.

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

we can only be happy to do that: تازه باید خوشحال هم باشیم که می خوا ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is pushing 40 degree celsius: دما به 40 درجه نزدیکه push در دمای ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she no longer works at that company: او دیگر در آن شرکت کار نمی کند.

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i missed the last bus so i only got home at about 6 o'clock: به آخرین اتوبوس نرسیدم ( جا ماندم ) ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it's your shout: این نوبت یا فرصت شماست که تصمیم بگی ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she counted the money in the till: او پولهایی که در دخل بود شمرد. til ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

they no longer care: اونها دیگه اهمیتی نمیدن

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't act like a child: مثل بچه ها رفتار نکن!

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it's your shout for dinner tonight: این نوبت توست که برای شام امشب هزین ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the only person who can help him is the doctor: تنها کسی که می تواند به او کمک کند ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'll stay here till you get back: من اینجا می مانم تا تو برگردی. til ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i have to pee all the time: همش باید جیش کنم.

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she acts in a play: او در یک نمایش بازی می کند.

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

if god forbid: اگر خدای نکرده

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is your shout for dinner tonight: این نوبت توست که برای شام امشب هزین ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

having obtained the disordered thicknesses for the entire system: پس از بدست آوردن ضخامت های دارای اخ ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i saw a special offer right next to the till: من یک پیشنهاد ویژه ، درست در کنار ص ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she has to be left alone to understand the loneliness of other: اون باید تنها بمونه تا تنهایی دیگرا ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i have been taught never to accept pay for an act of kindness: من آموخته ام که برای کار انسان دوست ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the cashier counted the money in the till at the end of the day: صندوق دار در پایان روز پول داخل صند ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she has to be left alone: اون باید تنها بمونه

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

we desire nothing but good will and comity: ما خواهان چیزی جز حسن نیت و نیک رفت ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he country is confronted with this bitter difficult fate: کشور با این عاقبت تلخ و دشوار مواجه ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mock math bowl: مسابقات ریاضی آزمایشی

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a shout of pain: یک داد و فریاد از درد

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i go to the english class no more: دیگه به کلاس انگلیسی نمیرم

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

finally they'd all say he could play the game better than anyone: عاقبت همه ی آنها اعتراف می کردند که ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

catch somebody in the very act: مچِ کسی را در حینِ عمل گرفتن؛ کسی ر ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hey wait a minute: هی یه دقیقه صبر کن.

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'd simply destroy you period: من به سادگی تو را نابود می کردم، هم ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he would often mock his classmates with sarcastic remarks: او اغلب با اظهارنظرهای طعنه آمیز هم ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

help he shouted: او فریاد زد: کمک!

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i no longer love you: دیگه دوست ندارم.

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hey come in lovely to see you: سلام، بیا تو، خوشحالم میبینمت.

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in the act of doing something: در حینِ انجامِ کاری

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is your shout: این نوبت یا فرصت شماست که تصمیم بگی ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i would simply destroy you period: من به سادگی تو را نابود می کردم، هم ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i no longer believe you: من دیگه بهت باور ندارم

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i am speak for my family: من نماینده خانواده خودم هستم speak= ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

we went back to tilling the land: ما برگشتیم تا در زمین زراعت کنیم. ( ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he acted wisely: او عاقلانه عمل کرد.

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i am sorry to: متاسفم از اینکه

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm no longer in charge here: من دیگه مسئول اینجا نیستم

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i no longer need: دیگه لازم ندارم

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

can you make it on monday morning say: میتونی بیای صبح دوشنبه مثلا؟ say=مث ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i really messed up the exam: واقعاً امتحان رو خراب کردم.

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

not but rather: فلان چیز نیست ( درست نیست ) بلکه ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he shouted 200000$: باصدای بلند گفت" دویست هزار دولار! ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he had no intention of honoring his word: قصد نداشت به حرف هایش وفا کند. ho ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mock fight: دعوای ساختگی

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

no longer soft: دیگر نرم نیست

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

never say die we might still getthere on time: خدا را چه دیدی هنوز ممکنه به موقع ب ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be in on the act: واردِ ماجرا شدن، درگیرِ قضیه شدن ( ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hey baldy come here: آهای کچل بیا اینجا!

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

act as somebody: به جای . . . بکار رفتن کارِ . . . ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the files are all messed up: همه ی فایل ها به هم ریخته ان.

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to help animal: برای کمک به حیوان

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

why do you wanna mock me mate: چرا میخوای مسخره ام کنی رفیق؟

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it was nice talking with you: صحبت کردن با شما دلپذیر بود.

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

this building is no longer used: این ساختمان دیگر استفاده نمی شود .

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

act as someone: به جای . . . بکار رفتن کارِ . . . ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm not a clown: من دلقک نیستم

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the company honored its commitment to pay all the employees on time: شرکت با پرداخت حقوق سر وقت تمام کار ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

talk a little more about ourselves: یکم بیشتر در مورد خودمان صحبت کن

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he messed up his relationship with her: اون رابطه ش رو باهاش خراب کرد.

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

why are you shouting aloud: چرا دارید با صدای بلند فریاد میزنید ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it's five to three: ( ساعت ) پنج ( دقیقه ) مانده به سه ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i am not a clown: من دلقک نیستم

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

act as sth: به جای . . . بکار رفتن کارِ . . . ...

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he went to the kitchen: رفت اش ( داخلِ ) آشپزخانه!

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm no longer young: من دیگه جوان نیستم no longer=بیش از ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i messed up the presentation: من ارائه را خراب کردم.

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he's going to have a talk with his parents: او با پدر و مادرش گفتگویی خواهد داش ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mock sth: مسخره کردن

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she is determined to honor her husband's dying wish: او مصمم است که آرزوی آخر ( آروزی دم ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to make a remark about something: اظهار نظر کردن در مورد چیزی

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

act sth out: ادای . . . را در آوردن نمایشِ . . ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

this will cause the rope to unlay and to some degree distortion of the rope will occur: این باعث می شود که طناب رشته رشته ن ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the divorce really messed him up: طلاق واقعاً روحیه اش رو داغون کرد.

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go to your room: برو ( تو ) اتاقت!

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mock data: داده ساختگی/غیرواقعی

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

stop talking and listen: حرف نزن و گوش بده!

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she doesn't work here any longer: او دیگر در اینجا کار نمی کند

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

as further complications arose the surgery had to be postponed: با بروز پیچیدگی های بیشتر، عمل جراح ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

talk to him: باهاش حرف بزن باهاش صحبت کن

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you scared me i am so soft: منو ترسوندی من خیلی روحیم لطیفه خی ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i have a lot of regrets in that regard: از این نظر بسیار پشیمانم. . . از ا ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

are realist in approach: رویکردی واقع گرایانه داشتند approac ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the kids messed up the living room: بچه ها اتاق نشیمن را به هم ریختند.

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

as further data was analyzed the theory lost credibility: با تحلیل داده های بیشتر، آن نظریه ا ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in someone honor: به افتخار فلانی. . . در سپاس ۱ز فل ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

my car has been acting up: ماشینم من را کلافه کرده است/ ماشینم ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mock someone: مسخره کردن

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you can't go to my room without permission: بدون اجازه نمی تونی ( داخلِ - تو ) ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

talk to her: باهاش حرف بزن / باهاش صحبت کن

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

as further protests erupted the government imposed a curfew: با وقوع اعتراضات بیشتر، دولت منع رف ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't mess up this time: این بار اشتباه نکن!

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

observing 85 years of establishing official diplomatic relations: با گذشت ۸۵ سال از برقراری روابط رسم ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a piece of paper money: اسکناس

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mock something: مسخره کردن

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'd be honor: باعث افتخارمه

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

act something out: ادای . . . را در آوردن نمایشِ . . ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she was attired in black crepe: او کرپ مشکی بر تن کرده بود.

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

as further restrictions were introduced businesses began to close: با اعمال محدودیت های بیشتر، کسب وکا ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

each apartment has its own balcony: هر آپارتمان بالکن خودش را دارد.

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you became jealous of me again: تو باز به من حسودیت شد

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you'll live to regret it: در آینده پشیمان خواهید شد.

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the hard disk is mocked for data sanitization: هارد دیسک برای مرحله پاکسازی اطلاعا ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you're approached: بهت نزدیک شدن /شده.

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he acted as if he'd never met me before: اون جوری رفتار می کرد که انگار منو ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i am just messing up with you: من فقط دارم اذیتت میکنم /دارم باهات ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in sb honor: به افتخار فلانی. . . در سپاس ۱ز فلا ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

as further questions were raised the spokesperson looked uneasy: با مطرح شدن سوالات بیشتر، سخنگو مضط ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

observe the rules: رعایت قانون

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

are you being jealous: داری حسودی میکنی؟ داری غیرتی میشی؟ ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

what are his interests: علایق او چیست؟

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you scared me i'm so soft: منو ترسوندی من خیلی روحیم لطیفه خی ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i promise you will regret: قول میدم پشیمون میشی

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you are approached: بهت نزدیک شدن / بهت نزدیک شده

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mock somebody: مسخره کردن

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

act in movie: بازی در فیلم Act= عمل، عمل کردن، با ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

if you don't focus you'll mess up: اگر تمرکز نکنی، خرابکاری میکنی.

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

never turn your back on me: هرگز روتو ازم برنگردون! ( بهم پشت ن ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in somebody honor: به افتخار فلانی. . . در سپاس ۱ز ف ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

we both have an interest in music: ما هر دو یک سلیقه داریم در موزیک یا ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

isn't he messing up in class: توو کلاس، شلوغ نمیکنه؟

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

if you do all of what i say you won't regret: اگر همه ی چیزهایی که می گویم را انج ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

how much work has been completed: تا کجا پیش رفتی؟ چقدرشو کامل کردی؟

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she is a selfish person and never considers anyone but herself: او شخص خودخواهی است و هرگز کسی به ج ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the clinical approach: راهکار کلینیکی رویکرد بالینی

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i greet you with joy and happiness: با شادی و خوشحالی، به شما احوالپرسی ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

each answer is worth 20 points: هر پاسخ بیست امتیاز دارد.

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she read a lot of books every day and my friends get jealous of my mom: او هر روز تعداد زیادی کتاب می خواند ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't say nonesense: چرت نگو ( ولی مودبانشه )

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

as further investigations continued more corruption was uncovered: با ادامه تحقیقات بیشتر، فساد بیشتری ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

they have been intimate friends since childhood: آن ها از کودکی دوستانی صمیمی بوده ا ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

what are her interests: علایق او چیست؟

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i inhale a very strange smell: من بوی خیلی عجیبی رو استنشاق کردم.

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you won't regret: پشیمان نخواهی شد .

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

see sth or sb carefully in order to learn: مشاهده کردن، نظاره کردن، با دقت دید ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

how far along have you gotten: تا کجا پیش رفتی؟ چقدرشو کامل کردی؟

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

listen and act: گوش کن و اجرا کن یا انجام بده act=ا ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm just messing up with you: من فقط دارم اذیتت میکنم /دارم باهات ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i am bolting: من دیگه نیستم من کنار میکشم من در ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he is the cock of the walk: او یکه بزن محله است

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

when i opened the door i was greeted by a huge surprise party: وقتی در را باز کردم، با یک مهمانی غ ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it must be amazing to learn you've got royal ancestors: باید شگفت انگیز باشه اینکه ( بدونید ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

they became intimate after a few months of dating: چند ماه پس از آشنایی، رابطه ای نزدی ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she went mad: او دیوانه شد

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i almost broke my leg: نزدیک بود پام بشکنه almost قبل از ف ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it grieved me to leave her: جدا شدن از او من را ناراحت و غمگین ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i regret having been adopted by you: من پشیمانم که توسط شما به فرزندی قب ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

isn't she messing up in class: توو کلاس، شلوغ نمیکنه؟

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he's very interested in history: او خیلی علاقمند به تاریخ است

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she considers me her best friend: او مرا بهترین دوستش می داند

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it was observed that: مشاهده شده که. . . دیده شده که. . ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

teaching approach: رویکرد آموزشی

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i greet you on the occasion of your marriage: به مناسبت ازدواجتان، به شما تبریک م ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

we each have our own car: ما هر کدام ماشین خودمان را داریم.

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

as further delays occurred the project ran over budget: با تأخیرهای بیشتر، هزینه های پروژه ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'm bolting: من دیگه نیستم من کنار میکشم من در ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she shared her most intimate thoughts in her diary: او خصوصی ترین افکارش را در دفترچه ی ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

do you regret something in your life: افسوس چیزی را در زندگی ات میخوری؟

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you can try different approaches to solve problems: می توانید روش های مختلفی را برای حل ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

as further details became available the public grew more concerned: با در دسترس قرار گرفتن جزئیات بیشتر ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't be a rabbit have a go: ترسو یا بی عرضه نباش، امتحان کن

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i am considering leaving your father: من قصد دارم پدرت رو ترک کنم! من ( چ ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i have a strong interest in history: من علاقه زیادی به تاریخ دارم.

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

we will greet the new year with hope: ما از سال نو با امید استقبال خواهیم ...

٤ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the rabbit bolted into the bushes: خرگوش یهو داخل بوته ها دوید . bol ...

٤ روز پیش

مدال‌های آزاده