آزاده - جزئیات مدال‌ها

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

their chemistry clicked: آنها مجذوب یکدیگر شدند

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

financially the club is very solid: از نظر مالی باشگاه بسیار مطمئن است.

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

there is a lack of evidence: نبود مدرک وجود دارد.

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

we were told to put our affairs in order: به ما گفته شد که به امورمان نظم بده ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he was thrown into jail: او به زندان افتاده بود.

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

if you want to complain blame your x: اگه ناراحتی، x رو سرزنش کن اگه اعتر ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

what struck me: آنچه مرا تحت تاثیر قرارداد

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

transverse processes: زائده عرضی ( ستون فقرات ) process= ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

at the town hall everyone got a chance to say their piece about the new law: تو جلسه عمومی، همه فرصت داشتن نظرشو ...

٢ روز پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

solid sphere: کُره توپر

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

david has a solid muscular body: دیوید بدنی توپر و عضلانی دارد.

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

my hands were raw with cold: دست هایم از سرما باد کرده و تیر می ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she was jailed for killing her husband: او بدلیل کشتن شوهرش زندانی شده بود.

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the state of affairs: چگونگی اوضاع

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be struck by something: به چیزی برخورد کردن، تصادم کردن ( ب ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

click on it: روش تقه بزن یا روی اش تقه کن

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a raw cut: بریدگی متورم و دردناک

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

after flying all night he was glad to be on solid ground: پس از تمام شب پرواز ، خوشحال بود که ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

firm and well made: استوار ، محکم محکم و خوش ساخت

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i can't complain: نمی تونم شکایتی داشته باشم

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the baby plopped the toy into the bath: بچه اسباب بازی را با یک صدای چلپ تو ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

that music is solid: آن موسیقی باحال/ بی نظیر است solid= ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i found a small piece of glass on the floor: من یک قطعه کوچک شیشه روی زمین پیدا ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't meddle in her affairs: در کارهای او مداخله نکن!

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

plop of rain: چکه باران ( با صدای مشخص )

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a frog plopped into the pond: یک قورباغه با صدای چلپ داخل برکه اف ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she's been on edge all day waiting for the exam results: تمام روز به خاطر نتایج امتحان عصبی ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

reporting period pre dates x: دوره گزارش دهی به پیش از ایکس برمیگ ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

signs of distress: نشانه های اضطراب

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

transparent flattering: چاپلوسی تابلو

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

that he struck you: که اون بهت حمله کرده ؛ که اون مرد ب ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she's an expert in foreign affairs: او یک متخصص در امور خارجی است.

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the committee member said his piece and let the discussion move on: عضو کمیته نظرشو گفت و گذاشت بحث ادا ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

plop into: با صدای چلپ داخل چیزی افتادن

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

all the performers showed solid musicianship and technique: همه اجراکنندگان نوازندگی و شگردهای ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the door was solid as rock: در مثل سنگ محکم بود

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't complain just do it: غرغر نکن فقط انجامش بده

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

that she struck you: که اون بهت حمله کرده ؛ که اون مرد ب ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he's been on edge all day waiting for the exam results: تمام روز به خاطر نتایج امتحان عصبی ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

transparent facade: ظاهرنمایی تابلو

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she's the company's director of public affairs: مدیر امور عمومی شرکت است. [=کسی که ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

after the argument she said her piece and walked away: بعد از بحث، حرفشو زد و رفت. say yo ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a solid red dress: یک لباس قرمز کامل ( یکنواخت ) / یک ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a raw irritated throat: گلوی ملتهب و خراشیده شده

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a chest made of solid oak: صندوقی تماما ساخته شده از بلوط

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he plopped down on the couch after work: بعد از کار با یک ضمه صدا روی مبل اف ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

relations between them are based on a solid foundation of friendship and trust: روابط بین آنها بر پایه محکم دوستی و ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the government's policy has solid support from this country people: سیاست این دولت از حمایت همه جانبه ( ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

transparent person: آدم بی غل و غش، ساده، بی شیله پیله، ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

changes occur in the body because of the process of ageing: به دلیل فرایند پیری ، در بدن تغییرا ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

plop in: با صدای توپ افتادن داخل چیزی

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a strong friendship: دوستی پایدار ( محکم، استوار )

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

we heard plops of rain on the roof: صدای تاپ تاپ قطره های باران روی سقف ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

distress conditions: شرایط اضطراری

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in the piece: توپ ( پارچه ) به صورت توپ

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

his circumstances were bleak but he survived: شرایط او ناامید کننده بود اما او جا ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

plopping sound: صدای چلپ چلپ

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

everyone was on edge after hearing the bad news: همه بعد از شنیدن خبر بد عصبی و پرتن ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

plop yourself: خود را با بی حواسی انداختن

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

few of the town's fine buildings predate the earthquake of 1755: تعداد کمی از ساختمانهای خوب این شهر ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be struck on: از چیزی ( یا کسی ) شوکه شدن، جا خور ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

transparent case: نمونه ی بارز

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

we just clicked: رابطه خوبی داشتِم یعنی get on well ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

after the war the government focused on its own domestic affairs: پس از جنگ، دولت بر روی امور داخلی خ ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the bank has reported solid earnings for the year: این بانک سودهای دارای استانداردهای ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

maxillary process: برجستگی فک بالا process در آناتومی ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a firm friendship: دوستی پایدار ( محکم، استوار )

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you will be transferred to the london office: شما به دفتر لندن منتقل خواهید شد

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i have just transferred money in your current account: من به تازگی پول به حساب جاریت جا به ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the stone plopped out of his hand: سنگ با یک صدای توپ از دستش افتاد.

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

plop out: با صدای توپ افتادن خارج چیزی

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the plopping sound of water droplets was relaxing: صدای چلپ چلپ قطره های آب آرامش بخش ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

plop down on: روی چیزی ولو شدن

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is a bleak day: روزِ سردی است bleak=سرد = cold

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

future looks bleak: آینده نا امیدکننده به نظر می رسد b ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she plopped herself in the chair exhausted: او خسته و بی حال خودش را توی صندلی ...

٢ روز پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the bus runs on a regular schedule: اتوبوس طبق برنامه منظمی حرکت می کنه ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he has regular check ups with his doctor: او با دکترش معاینات منظمی داره.

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he's been training hard for the race for several weeks now: او چند هفته ای می شود که برای مسابق ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

his heartbeat is strong and regular: ضربان قلب او قوی و منظم است

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a real spook: یک شبح واقعی

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

train in: فراگیری

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

is he your regular doctor: آیا او پزشک همیشگی ( معمول ) شما هس ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get spooked: وحشت زده شدن

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the place was full of spooks and secret agents: اون جا پر از مأمور مخفی و جاسوس بود ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to train a telescope on the moon: متمرکز کردن یا تنظیم کردن تلسکوپ بر ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he used to work as a spook for the cia: قبلاً به عنوان جاسوس برای سازمان سی ...

٢ روز پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

chitter: از سرما لرزیدن اواز خواندن چهچه زد ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

people admire or respect them: مردم آنها را تحسین می کنند یا به آن ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he didn't mean to spook you: قصد نداشت بترسونتت

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the loud noise spooked the horse and it ran away: صدای بلند، اسب رو ترسوند و اون فرار ...

٢ روز پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

braced bay: دهانه مهاربندی شده

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

kids love stories about spooks and haunted castles: بچه ها عاشق داستان های ارواح و قلعه ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

settle sth: حل کردن مشکل و یا یک اختلاف

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

settle with one' s enemies: با دشمن کنار آمدن ( کنار گذاشتن اخت ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i saw a spook in the hallway last night: دیشب یه شبح توی راهرو دیدم.

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i drunk some tea to settle my nerves: من کمی چای نوشیدم تا اعصابم را آرام ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

after my stomach settles: بعد از این که معده ما آروم شد

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

spooky atmosphere: فضای ترسناک یا وهم آلود

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the body regulates blood pressure to keep us healthy: بدن فشار خون را تنظیم میکند تا ما س ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be gunning for someone or something: معنی حسادت کردن هم میده و اینکه دار ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

that's how you train your attention muscle: به این گونه، توانایی ِ توجه کردنت ر ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

her heart melted: قلبش به درد اومد یا دلش سوخت

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he is wandering garden: داره پرسه زنان میره به باغ

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

spooky sound: صدای ترسناک

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be gunning for somebody or something: معنی حسادت کردن هم میده و اینکه دار ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you should read the regulation before you start: باید قبل از شروع، قانون را بخوانی.

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep your eyes trained on something: به چیزی چشم دوختن، به چیزی نگاه کرد ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

spooky night: شب ترسناک

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

our company has many safety regulations: شرکت ما مقررات ایمنی زیادی دارد. R ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he trains horses: او اسب ها را تعلیم می دهد.

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

could i have a lift: اجازه میدین من همراه شما با اتومبیل ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

spooky house: خانه ترسناک

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take the medicine regularly three times a day: دارو رو به صورت منظم سه بار در روز ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the aid workers trained local people to give the injections: کارکنان کمک های اولیه به افراد محلی ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

spook easily: زود ترسیدن

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she offered me a lift to a concert: او بهم پیشنهاد داد که با ماشینش منو ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

regularity in exercise is key to my improvement: پیوستگی یا نظم در ورزش کلید پیشرفت ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

spook story: داستان ترسناک یا مربوط به ارواح

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lift something right out: پاک کردن و از بین چیزی د ر چشم به ه ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

we are wandering from the point: ما داریم از موضوع منحرف می شویم.

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

that's a pretty regular sized car: اون یه ماشین با اندازه کاملاً عادیه ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i heard your uncle used to be a spook: شنیدم عمو ت قبلاً مأمور مخفی بوده.

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he was giving the customer convincing reasons to buy his product: او دلایل قانع کننده ای برای خرید مح ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i just lifted the whole intro from wikipedia: کل مقدمه رو از ویکی پدیا کش رفتم. ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

they realized they had wandered into a minefield: آنها متوجه شدند که در یک میدان مین ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i just want a regular coffee no fancy stuff: من فقط یه قهوه معمولی می خوام، چیز ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't be such a baby: این قدر بچه بازی درنیار اینقدر بچه ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

there is ocean beneath the the earth's crust: اقیانوسی زیر پوسته ی زمین وجود دارد

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be gunning for sb or sth: معنی حسادت کردن هم میده و اینکه دار ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't let the children wander too far: اجازه ندید کودکان زیادی دور شوند ( ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

school was beneath me but it was a good place: مدرسه در حد و اندازه من نبود، ولی ج ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

there are no spooks in this house: توی این خونه شبحی وجود نداره.

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the article was criticized for lifting entire paragraphs from other sources: مقاله به خاطر برداشتن پاراگراف های ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

this law regulates how companies hire employees: این قانون نحوه ی استخدام کارکنان تو ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be gunning for somebody or sth: معنی حسادت کردن هم میده و اینکه دار ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

they wandered down the street: اونا خیابان را پرسه زنان گذراندند ( ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it's beneath your dignity: در شان تو نیست

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i lifted a few sentences from a book to use in my presentation: چند جمله از یه کتاب برداشتم برای ار ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it totally spooked me: حسابی ترسوندم

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be gunning for someone or sth: معنی حسادت کردن هم میده و اینکه دار ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i was just wandering around the house: داشتم اطراف خونه می پلاسیدم ( پرسه ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is beneath your dignity: در شان تو نیست

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

his heart melted: قلبش به درد اومد یا دلش سوخت

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bored with staying indoors: کسل به خاطر در خانه ماندن

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he must get very bored with her job she does the same thing every day: او باید از شغلش خیلی ناراضی باشد. ا ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

let's go for a wander: بیا برویم یه گشت و دوری بزنیم.

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lift sth right out: پاک کردن و از بین چیزی در چشم به هم ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you're way off: سخت در اشتباهی

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i was bored and tired when we arrived: من وقتی رسیدیم بی حوصله و خسته بودم ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the road wanders along the shore: جاده در امتداد خط ساحل دریا می پیچد ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you need to exercise on a regular basis: باید به صورت منظم/مرتب ورزش کنی.

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it will lift the stain right out: خیلی سریع اون لکه روی لباست رو از ب ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

my father was convinced by me to stop smoking: پدرم توسط من متقاعد شد که سیگار را ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tom is way off about jenny if he thinks she's the type to rat us out: تام اشتباه میکنه اگه فکر کنه اون ما ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the child wandered off: بچه گم شد

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

plain soda will lift the stain right out: نوشابه گازدار غیرالکلی لکه روی لباس ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it was just a regular tuesday nothing special happened: فقط یه سه شنبه معمولی بود، اتفاق خا ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i was spooked: مثل سگ ترسیده بودم

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it's hard to convince stubborn people: قانع کردن مردم لجباز سخت است.

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i hope the stain comes out: امیدوارم که این لکه ی روی لباسم از ...

٢ روز پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٢ روز پیش

ثبت حداقل ٣٠ رای در روز

-

همه

٢ روز پیش

ثبت حداقل ٣٠ رای در روز

-

همه

٢ روز پیش

ثبت حداقل ٣٠ رای در روز

-

همه

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in a related vein: به همین سیاق به همین ترتیب

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

at the same vein: به همان سیاق به همان روش

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the rabbit hid in its burrow: خرگوش در سوراخ خود پنهان شد.

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

some fish burrow into the mud at the bottom of the lake and lay eggs there: برخی ماهیان، گل ته دریاچه را سوراخ ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

that's a juicy story: آن یک داستان پر آب و تاب است.

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

that is a juicy story: آن یک داستان پر آب و تاب است.

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

this steak is very juicy: این استیک خیلی آبدار است.

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

juicy watermelon: هندوانه آبدار

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

enter a plea of not guilty: انکار کردن جرم

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep one's finger on the pulse of sth: با نبضِ/ضرباهنگِ/اخبارِ . . . همگام ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a chain of shops: یک زنجیره{دسته} از مغازه ها

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

my parents are discussing selling the house: پدر و مادرم دارند در مورد فروش خانه ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a chain of events: یک سلسله از حوادث

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

let's discuss your performance review next week: بیا هفته آینده درباره گزارش عملکردت ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he was held in chains: او را در غل و زنجیر نگهداشته بودند.

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

we need to discuss the new project proposal: ما باید در مورد طرح پروژه جدید بحث ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have one's finger on the pulse of sth: با نبضِ/ضرباهنگِ/اخبارِ . . . همگام ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the rich kiddo: بچه پولدار

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

we briefly discussed buying a second car: ما به طور خلاصه درباره خریدن ماشین ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the issue would always be suspect from now on: مسئله برای همیشه زیر سوال خواهد رفت

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't break the chain: حلقه تو، نشکن منظور اینه زنجیره مطا ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he is a chain smoker: پشت سرهم سیگار میکشه ( او یک سیگار ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

discuss the following questions with a partner: درباره سوالات زیر با یک همکار ( شری ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

makes me uneasy: منو عصبی میکنه

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

they discussed the issue for hours but couldn't agree on a solution: آنها ساعت ها در مورد موضوع بحث کردن ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it's vitally important to keep snow chains in the boot of the car: خیلی مهم هستش که زنجیر چرخ رو در صن ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put one's finger on the pulse of sth: با نبضِ/ضرباهنگِ/اخبارِ . . . همگام ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the team will discuss the options and make a final decision: تیم گزینه ها را بررسی می کند و تصمی ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she chained her bicycle to the railings: او دوچرخه اش را به نرده ها زنجیر کر ...

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

suspect face: چهره مشکوک

٢ روز پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٢ روز پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

suspect person: فرد مشکوک

٢ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

suspect behaviour: رفتار مشکوک

٢ روز پیش

مدال‌های آزاده