پیشنهادهای محدثه فرومدی (٤,٧٠٥)
بدهی خارجی
وضعیت بدهی
be the case : to be true or correct چنین بودن، درست بودن، صحت داشتن، صدق کردن، صادق بودن this doesn't appear to be the case = به نظر نمی آید چنین باش ...
در جهت خیر
مستدام
کم کم، رفته رفته، اندک اندک، به تدریج، تدریجا، به مرور
رفته رفته، اندک اندک، به تدریج، تدریجا، به مرور
اخترفیزیک شناس
به طور باورناپذیری
تهاتر بدهی
اشتقاق، پیامد، محصول جانبی
پیامدهای جانبی، مشتقات، شعبات، انشعابات
چیزی به گوش کسی خوردن/رفتن ? have you ever heard of WAP phones : تابه حال چیزی در مورد گوشی WAP به گوشت خورده؟ I said he could stay with us, but he w ...
بی شمار a whole host of ultra - sophisticated innovations : بی شمار نوآوری های فوق پیشرفته
جمع کثیری از، شمار زیادی از، لشکری از، انبوهی از، جماعتی از
جمع کثیری از، شمار زیادی از، لشکری از، انبوهی از، جماعتی از
دروغ شاخدار
در اینجا آمده است، این است. . . Here is a succinct statement : توضیح مختصری در اینجا آمده است Here is an additional case of potential cities : این ن ...
مسئولیت، قصور
باور نکردنی، غیر قابل باور، باورناپذیر، غیر قابل قبول
سودآوری
ضرردهی
سود دادن، سوددهی، سودآوری if a company, project, etc show a profit, it makes a profit= macmillandictionary. com/dictionary/british/show - a - profit ...
ضرر دادن if a company, project, etc show a loss, it makes a loss= macmillandictionary. com/dictionary/british/show - a - profit - loss
خودپرست، مستکبر
guardians mistaking Chinese supply as eradicating economic cycles : متولیانی که عرضه چین را به اشتباه ریشه کن کننده چرخه های اقتصادی می دانند
ریشه کنی، ریشه کن کننده
پذیرای پیشنهادات
فرد خودساخته
متوسط small and medium - sized firms : شرکت های کوچک و متوسط
تقلید/دنباله روی/پیروی کورکورانه
هنگام ترجمه به فارسی می توان آن را با چنین الفاظی ترجمه کرد: یعنی، به این معنا که، به عبارت دیگر Central laws lack specificity, thereby allowing loca ...
ساماندهی، سازماندهی، گردآوری، احضار، ترتیب ( دهی ) ، صف آرایی، اجتماع، آرایش، تحریک، تحرک
به گمانم ( اینطور باشد ) ، گمان کنم آره، من اینطور گمان دارم
به گمانم نه، گمان نمی کنم
من اینطور باور دارم، باور من این است، به اعتقاد من آره
فکر نکنم ( اینطور باشه ) ، به نظرم نه
به نظرم آره
I think that : ( من ) فکر می کنم که. . . ، به نظر من. . .
تکمیل کننده بودن
هم پا/هم قدم/همراه/هم عنان/هم دوش بودن، پابه پای چیزی پیش رفتن، عقب نماندن، جا نیفتادن
"به هم زدن" گاهی به معنای "به دست آوردن" هم می تواند باشد، مثل: به هم زدن ثروت.
کاویدن
در کنترل
اصلاحات یافته
آماده عمل/اقدام
متکامل، تکامل یافته، تمام وکمال، بالغ، پخته، رسیده، کارکشته، جاافتاده، خبره، کارآزموده، حرفه ای، ماهر، متخصص، باتجربه، ورزیده، کارآزموده، کاردیده، که ...
از ناکجا
یکهو سبز شدن، از ناکجا پدیدار شدن
غلبه کردن، غالب شدن/آمدن