پیشنهادهای محدثه فرومدی (٤,٧٢٢)
به گمانم ( اینطور باشد ) ، گمان کنم آره، من اینطور گمان دارم
به گمانم نه، گمان نمی کنم
من اینطور باور دارم، باور من این است، به اعتقاد من آره
فکر نکنم ( اینطور باشه ) ، به نظرم نه
به نظرم آره
I think that : ( من ) فکر می کنم که. . . ، به نظر من. . .
تکمیل کننده بودن
هم پا/هم قدم/همراه/هم عنان/هم دوش بودن، پابه پای چیزی پیش رفتن، عقب نماندن، جا نیفتادن
"به هم زدن" گاهی به معنای "به دست آوردن" هم می تواند باشد، مثل: به هم زدن ثروت.
کاویدن
در کنترل
اصلاحات یافته
آماده عمل/اقدام
متکامل، تکامل یافته، تمام وکمال، بالغ، پخته، رسیده، کارکشته، جاافتاده، خبره، کارآزموده، حرفه ای، ماهر، متخصص، باتجربه، ورزیده، کارآزموده، کاردیده، که ...
از ناکجا
یکهو سبز شدن، از ناکجا پدیدار شدن
غلبه کردن، غالب شدن/آمدن
عوامل تاثیرگذار
تاثیرگذار، تاثیرگذاری
اثرگذاری
تاثیرگذاری، اعمال نفوذ ( کردن )
پرزحمت، پرمشقت، پردردسر، شاق، بسیار دشوار
معنای واقعی to effect structural transformation in its true sense : تاثیرگذاری بر تحول ساختاری به معنای واقعی اش
تصمیم گیران
( افق ) دید وسیع، بینش ژرف، ژرف بینی
برای معانی بیشتر مدخل mobilization را ببینید
مدخل mobilize را ببینید
ماجراجو، بی پروا، بی باک، بی مبالات، بی ملاحظه، حادثه جو، ماجراگرا
ماجراجویی، بی پروایی، بی باکی، بی مبالاتی، بی ملاحظگی
بی ملاحظگی
سیاست ریاضت
مبحث پایانی
موضوعِ، مساله ی a matter of life and death : موضوع مرگ و زندگی a matter of utmost importance : مسئله ای با حد اعلای اهمیت
سلیقه/ترجیح/پسند شخصی
در توافق کامل
آغاز دوباره، شروع از سرنو، پاک کردن حساب گذشته
حساب پاک، پرونده پاک، شروع از سرنو
تحدید
هیچ قانون کلی وجود ندارد
هیچ گزینه ای وجود ندارد؛ هیچ انتخابی در کار نیست
همگام/هم پا/هم قدم/همراه/هم عنان/هم دوش بودن، پابه پای چیزی پیش رفتن، عقب نماندن، جا نیفتادن
ثبات بخشی، پابرجاسازی
روی هم رفته، در مجموع، در کل
بی ثبات سازی، متزلزل سازی، متزلزل ساز، بی ثبات ساز، موجد بی ثباتی
ثبات بخشی
ثبات بخشی، ثبات بخش
بی ثبات سازی، متزلزل سازی
بی ثبات، متزلزل، ناپایدار، غیرپابرجا
سیاست تک فرزندی
دراکولایی