پیشنهادهای محمد وجدانی (١٤٤)
از خود بی خود شدن
با دلشوره
Out of sight Out of mind از دل برود هر آنکه از دیده برفت
مرتیکه
مجذوب شدن. محو شدن
داغون شدن. بریدن
Hot place مکان جذاب . مکان جالب
خانواده پر جمعیت
دماغ آویزان
درگوشی
ضدعفونی شده
غرغرو. نق نقو
برافروخته شدن . در هم رفتن .
چالش. به چاش کشیدن
بسیار کم. بسیار کوچک. بی نهایت ناچیز
وا رفتنپ
با اوقات تلخی
چرم مانند
قیافه جدی به خود گرفتن
بند آمدن نفس. تنگی نفس
آسان تر
مزه مزه کردن
به معنای رفو هم ممکنه بکار بره
لو نرفتن
بی خود
مارموز
دورهمی ها
رنگ پریده مثل مرده ها
بدقواره
قوت قلب دادن
صورت. بدن و غیره کبود . سیاه
شسته شده
رایگان
بیگوی.
معاینه فنی
بلغور کردن
بدون احساس
Brightness into his voice تن یا لحن صدایش پرشور و وجدآمیز بود
وجد آمیز . پرشور
توجه نکردن
خانم یا آقای عجمنده ببخشید شما اهل کدام شهر هستید؟ لهجه خاصی دارید؟ به چه زبانی سخن می گویید؟ این معادل ها را از کجا در می اورید؟ واقعا عجیبه
بدون روکش
درددل کردن
Give a monkey اهمیت دادن.
His face wreathed in smiles صورتش غرق در خنده بود خنده از صورتش می بارید
توجه نکردن . محل نگذاشتن
خوش اندام. ترکه ای. ریزه میزه
از هم پاشیده