پیشنهادهای احمد رضا مردان نسب (٤٧٦)
سرو از عقیق باشد، کوه از عقار باشد این مستعیر باشد، آن مستعار باشد. منوچهری.
سرو از عقیق باشد، کوه از عقار باشد این مستعیر باشد، آن مستعار باشد. منوچهری.
برجه تا برجهیم، جام به کف بر نهیم تن به می اندر دهیم، کاری صعب اوقتاد منوچهری دامغانی
روزی بس خرمست می گیر از بامداد داد زمانه بده کایزد داد تو داد منوچهری دامغانی
چوبش همه از صندل و از عود قماری سنگش همه از گوهر و یاقوت ثمین است منوچهری دامغانی
دوست دارم کودک سیمین و بر بیجاده لب هرکجا زیشان یکی بینی مرا آنجا طلب فرخی سیستانی
طواف ز ایران بینم به گرد قصر تو دایم همانا قصر تو کعبه ست و گرد قصر تو بطحا فرخی سیستانی
من پار بسی رنج و عنای تو کشیدم امسال به هش باش که امسال نه پارست منوچهری
در لری خرمن جا
پرده ی راست زند نارو بر شاخ چنار پرده ی باده زند قمری بر نارونا منوچهری دامغانی
ریسمان بلند
اا برنده ی سیل نعت فاعلی رام زین خوش عنان و کش خرام و تیز گام شخ نورد و راهجوی و سیل بر و کوهکن منوچهری دامغانی
ظ: نشان دهنده ی پروین ! حبذا اسبی محجل مرکبی تازی نژاد نعل او پروین نشان و سم او خارا شکن منوچهری دامغانی
آنچه من در دل نهادم ، برسرت بینم همی وانچه تو بر سر نهادی در دلم دارد وطن منوچهری دامغانی
نادان
آزفنداک
کمان ندافان
کفش چرم
طبایع گر ستون تن ستونرا هم بپوسد بن نگردد آن ستون فانی کش از طاعت زنی فانه کسائی
حروف الفبا
غذای که در مهمانی و عروسی و سفره زیارت دهند
به گوشه چشم نگاه کردن
به گوشه چشم نگریستن : نرمک او را یکی سلام زدم کردی زی من نگه به چشماغیل فرهنگ اسدی
پیچیده و مشکل
قافیه
معرب کلمه گربز زیرا عرب ها گ را به ج ابدال میکنند
بنظر علامه دهخدا احتملا رُخ بوده و مصحح اشتباه ضبط کرده و رخ مخفف رُخبین است به معنی ترف و فراقروت .
پروین
شفتالو
موی لخت
غم و رنج و مشقت
هشیار و دلیر و سخت کوش است پرخاشخر است و جانفروش است ابو الموید بلخی
چون بر آهنجیدن تیغش بدید در تن شیر ژیان شد زهره آب ابو الموید بلخی
پاره نقره گداخته شده
بیرون کشیدن شمشیر : چو بر آهنجیدن تیغش بدید در تن شیر ژیان شد زهره آب ابو الموید بلخی
کَلَک:حقه کِلِک :در زبان لری انگشت کِلک:نی میان تهی صفرای مرا سود ندارد نلکا درد سر من کجا نشاند علکا سوگند خورم به هرچه هستم ملکا کز عشق تو بگداخ ...
آلو کوهی صفرای مرا سود ندارد نلکا درد سر من کجا نشاند علکا ابوالمؤید بلخی
صمغ قابل خاییدن
کنایه از طوطی
تنبل
اندروایی ار خواهی نجاتی ترا باید ز جود او براتی. شاکر بخارایی
سر گشتگی اندروایی ار خواهی نجاتی ترا باید ز جود او براتی شاکر بخاریی
گریستن به گلو هق هق کردن ؟ چو کوشیدم که حال خود بگویم زبانم برنگردد از نیوشه شاکر بخارایی
سوک:بمگانم معادل لری آن داسنک باشد سُک:سیخ
چیزی با ارزش که در عوض مال یا کالایی به عنوان تضمین دهند ظاهرا در پارسی سخته بوده
آژخ ، زگیل ای عشق ز من دور که بر دل همه رنجی همچون زبر چشم یکی محکم بالو شاکر بخارایی
چوب بالایین در خانه در او افراشته درهای سیمین جواهرها نشانده در بلندین شاکر بخاری
حسود
غرو:آواز شعف و سرور در مقابل غنگ آواز حزین مرا رفیقی پرسید کین غریو ز چیست جواب دادم کز غرو نیست هست ز غنگ شاکر بخارایی
آواز شعف و سرور در مقابل غنگ مرا رفیقی پرسید کین غریو ز چیست جواب دادم کز غرو نیست هست ز غنگ شاکر بخارایی