بزرگ منشی

/bozorgmaneSi/

مترادف بزرگ منشی: علوطبع، مناعت، بزرگواری

معنی انگلیسی:
dignity, grandeur, nobility, princeliness

لغت نامه دهخدا

بزرگ منشی. [ ب ُ زُ م َ ن ِ ] ( حامص مرکب ) بلندهمتی. بلندطبعی. ( ناظم الاطباء ). بزرگواری. با هیئت و همت بزرگان. برترمنشی. ( یادداشت مؤلف ) : منی در خویشتن آورد و بزرگ منشی و بیدادگری پیشه کرد. ( نوروزنامه ). || عُجْب. خویشتن بینی. تیه. کبر. خیلاء. اختیال. عتو. تکبر : عماره پسر حمزه بود، آنک ذکر او در ایام خلفا و بزرگ منشی و همت بلند او... معروف است. ( مجمل التواریخ ). وکیل دریا... از بزرگ منشی و رعنایی طیطوی در خشم شد. ( کلیله و دمنه ).

فرهنگ فارسی

بلند همتی بلند طبعی .

جدول کلمات

نب

مترادف ها

hauteur (اسم)
ارتفاع، غرور، بزرگی، بزرگ منشی

پیشنهاد کاربران

نَبّ ، نَبیب ، نُباب
نخوت
کماخ
نب، علوطبع، مناعت، بزرگواری
جنتلمن
نب

بپرس