پیشنهادهای امیرعلی افشار (٣٤٨)
دوچرخه های بدون زنجیر که چرخ جلوی بزرگی داشتند.
نام اولیه ( دوچرخه ) که برای اولین بار بدون رکاب و در اسکاتلند اختراع شده بود.
ختم شدن به . . . سر درآوردن از . . . کشیدن کار به . . .
Ellipse بیضی ( شکل هندسی ) Oval بیضی ( شکل هندسی ) Testis بیضه ( خایه - از اندام تناسلی مردان ) Ovary تخمدان ( از اندام تناسلی زنان )
وقت کردن برای . . . ( انجام کاری که خیلی وقته میخوای انجامش بدی ولی هنوز نتونستی )
- رسیدگی کردن به یک مشکل - پیدا کردن راهی برای دور زدن یک مشکل - مسافرت کردن - رفتن یه جاهای مختلف بدون مشکل👇 My grandfather finds it harder to g ...
ملاقات کردن
مقاومت کردن ( با اشکال مختلف ) He always puts up a fight when it's bedtime
- بیشتر بستگی داشتن به . . . - مشکل اصلی اینه که . . .
موجود شدن ( در فروشگاه جهت فروش )
خونه زندگی تشکیل دادن
وقتی شما تصمیمی رو میگیرید و یا کاری رو انجام میدین بعدش ممکنه به درستی اون کارتون یا تصمیتون شک کنید یا یه حس دلهره و یا حتی گناه بهتون دست بده که ب ...
در کل موافق بودن بیشتر موافق بودن ( تا مخالف ) ( شاید در برخی جزئیات موافق نباشم )
Disclaim all responsibility سلب تمامی مسئولیت ها
شواهد اثبات کننده
اثبات کردن ( یک ادعا با ارائه ی مدرک )
مورد قبول عموم عموما تصدیق شده اکثر مردم قبول دارن
به طور کلی ( قید ) حالتی که فعلا زیاد جزئیات مطرح نیست
In general terms به صورت کلی ( قید )
راهنمایی واضح
صراحتا این معنی رو داشت که . . . His interview clearly implied that he is not going to come back to Iran's league مصاحبه ش صراحتا این معنی رو میدا ...
معنی دادن بار معنایی داشتن your remark imply that we are thieves حرفاتون این معنی رو میده ( یا داره ) که ما دزدیم
Giving a round of applause Giving a big clap تشویق کردن. دست زدن.
ابراز موافقت
پشت سر مرده ( بد ) گفتن
درمورد کسی یا چیزی بد گفتن. برعکسش میشه👇 Speak well ( or highly ) of
( Speak ( well/highly ) of ( sth/sb از کسی یا چیزی تعریف کردن
تحسین منتقدین
اجرای نمایش
Thunderous applause تشویق جانانه
Richly ) deserved ) ( کاملا ) به جا و به حق
زنده کردن خاطرات
خاطرات دونه دونه به یاد آمدن
Remind someone of sth/sb چیزی یا کسی رو به یاد کسی انداختن. مثلا👇 She reminds me ( strongly ) of an old friend اون من رو ( خیلی ) یاد یه دوست قدیمی ...
حالا که دارم خوب فک میکنم . . .
آغاز یک حمله
جنجالی شدن
پیامد مستقیم
شهامت را از دست دادن به اندازه ی کافی شجاع نبودن
خیره کننده
An excellent grasp of English درک و فهم عالی از زبان انگلیسی چنگ زدن یه چیزی با تمام دست چیزی رو گرفتن
مهم ترین دستاورد گل سر سبد دستاوردها
The meeting drew to a close at 07:00 جلسه در ساعت ۷ به پایان رسید
Coup به محل برخورد ضربه یا تروما میگن Countercoup نقطه مقابل محل اصابت ضربه ( که معمولا در سر اتفاق میفته، مثلا ضربه به پشت سر میخوره ولی استخوان پیش ...
قطع ناگهانی جدا شدن یک قسمت از یک کل گسستن
Come to an end به پایان رسیدن Bring to an end به پایان رساندن My time in the exam came to an end while there were 4 questions left that I hadn't ans ...
یک پایان عالی حُسن ختام
به پایان رساندن و تکمیل چیزی
آخرین اصلاحات رو اعمال کردن در اصل با معنی ( ( تکمیل کردن ) ) و ( ( به پایان رسوندن ) ) یک کار هست.
تازه وارد کم تجربه