پیشنهادهای EnglishKarizma (٨١)
Political Implications
attitudinal
genitive philosophy فلسفه مضاف
sacrificial animal, sacrifice
در وضو جبیره
ریا
خودارضایی
pleasure
loofah luffa
شایسته است
pilgrim
as a precautionary measure, greater care, greater precaution, more cautious course, more cautious, more prudent
در فقه یعنی جبران کردن
در مورد، در خصوص، در ارتباط با . . . . . . . . . تقریبا هم معنای about و concerning است
trustworthy ( mawthūq )
برای ذهنیت دو واژه خیلی کاربرد دارد. mentality subjectivity
دلالت التزامی
دلالت التزامی
راهبرد مقابله ای
adequate
نقلی
realize actualize
محبین
remove something
تنها زمانی که، فقط وقتی که. دقت فرمایید وقتی که اول جمله قرار می گیرد، قسمت دوم که جمله پایه است باید به شکل سوالی نوشته شود بدون علائم پرسش در انته ...
aligned with متناسب با
context
religious democracy مردسالاری دینی
ساحت
باور داشتن
تحصیلات
simultaneously at the same time
This is where. . . . معانی به فارسی: تأکید بر موقعیت: به معنای اینکه یک چیز یا موضوع خاص در این نقطه یا موقعیت قرار دارد. مثال: “اینجاست که ما با ...
مثلا جو یا گندم یا برنج. . . . . . . . . . . . . . . پوست کنده نشده. . . . . . . . . . . که پوست آن کنده نشده است.
مالی که خمس آن داده شده یا معاف از خمس است را مخمس گویند. متضاد آن غیرمخمس است.
می توانیم "یعنی" هم ترجمه کنیم
مشاعر
در برگرفتن کامل، به طور کامل شامل شدن مثال اگر برای تجهیز میّت از ترکه او هزینه شود، اداء خمس آنچه هزینه شده واجب نیست و فرقی میان صورت استیعاب و عد ...
قابلیت اعتبارپذیری
بررسی همکار
به کار گرفتن
بهترین معادلی که برای این واژه یافتم کلمه morality است. چون در فرهنگ هزاره هم معادل " پایبندی اخلاقی" آمده است.
اخلاق مدارانه، اخلاق مدار
Dzungars جونغارها یا People of Dzungar
The Hague با حرف تعریف باید بیاوریم
workforce downsizing
insurance payout پولی که بیمه به ما پرداخت میکنه را می گویند
Performance Bonuses
compatibility
عدم تعین
intensive course این معادل بسیار عالی است accelerated course crash course
expenses مصارف
چرایی
کلنگی
frivolous deeds
در مورد قراردادها. . . . . . . . به معنی صوری است.
قدر متیقن
تصرف کردن کلمه disposition تصرف
قابل اعمال بودن قانون” یا “قابلیت اجرا بودن قانون”
بر طبق عرف، عرفاً
Key - money, goodwill
Exhortation
کفویت ( هم کفو بودن ) ، تناسب ( با هم )
مهجوری
Transitional Words واژه های گذار ( گرامر زبان انگلیسی )
برنامه ریزی میان مدت
مستانه to laugh merrily خنده مستانه ای سر دادن
از نظر لغوی
بی شائبه
frustration
عمدی
مجهول جعلی She had her bag stolen. کیفش مورد دستبرد واقع شد. He had his belongings taken away.
می گویند، شهره است که،
( بخصوص در دادگاه و وقتی که فرد قول می دهد ) به یاری خدا! با توکل به خدا! به امید خدا!
هماهنگی
خودسازی ( در متون اسلامی )
همچون، همانند این معنی هم گاهی در ترجمه به بنده کمک کرده است
در مقایسه با، قابل قیاس با، قابل سنجنش با، همتراز با، مشابه با
از قرار معلوم
EnglishKarizma متصدی بلیط قطار