dilapidated

/dəˈlæpəˌdetəd//dɪˈlæpɪdeɪtɪd/

معنی: ویران، مخروب، پاره پاره
معانی دیگر: درب و داغون، شکسته پکسته، مخروبه، آوار، خرابه، زهوار در رفته، قراضه، کلنگی، فکسنی

جمله های نمونه

1. a dilapidated caravanseray
کاروانسرای ویران

2. The building had been dilapidated by neglect.
[ترجمه فائزه مطیعی] ساختمان بواسطه غفلت و بی توجهی ویران شده بود
|
[ترجمه گوگل]ساختمان بر اثر بی توجهی ویران شده بود
[ترجمه ترگمان]ساختمان از بی توجهی خراب شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The hotel we stayed in was really dilapidated.
[ترجمه محمد جواد] هتلی که در آن اقامت داشتیم واقعا درب و داغون بود.
|
[ترجمه گوگل]هتلی که در آن اقامت داشتیم واقعاً ویران بود
[ترجمه ترگمان]هتلی که ما در آن اقامت داشتیم واقعا ویران بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The house is very dilapidated but it has possibilities.
[ترجمه گوگل]خانه بسیار ویران است اما امکاناتی دارد
[ترجمه ترگمان]خانه خیلی خراب است اما امکان دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The building wore a dilapidated look.
[ترجمه محمد جواد] خانه یک منظره ویرانی به تن داشت.
|
[ترجمه گوگل]ساختمان ظاهری مخروبه داشت
[ترجمه ترگمان]ساختمان یک نگاه ویران به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His sons have dilapidated the estate.
[ترجمه گوگل]پسرانش املاک را ویران کرده اند
[ترجمه ترگمان]پسرش ملک را خراب کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They bought a dilapidated house when they got married, and are gradually doing it up.
[ترجمه گوگل]آنها هنگام ازدواج یک خانه مخروبه خریدند و به تدریج این کار را انجام می دهند
[ترجمه ترگمان]زمانی که ازدواج کردند یک خانه ویران خرید و به تدریج آن را انجام دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The house is a little more dilapidated than when I last saw it.
[ترجمه گوگل]خانه کمی ویران تر از آخرین باری است که آن را دیدم
[ترجمه ترگمان]از آخرین باری که این خانه را دیدم، خانه کمی خراب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The dilapidated barn detracts charm from the landscape.
[ترجمه گوگل]انبار ویران جذابیت را از چشم انداز می کاهد
[ترجمه ترگمان]این انبار رو به ویرانی، جذابیت را از روی چشم انداز حفظ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It was a dilapidated terraced house, the only one in its row that wasn't boarded up.
[ترجمه گوگل]این یک خانه تراس دار مخروبه بود، تنها خانه در ردیف آن که تخته نشده بود
[ترجمه ترگمان]این یک خانه مخروبه و مخروبه بود که تنها کسی بود که سوار آن شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But the campus had already become thoroughly dilapidated.
[ترجمه گوگل]اما محوطه دانشگاه قبلاً کاملاً ویران شده بود
[ترجمه ترگمان]اما محوطه مدرسه به کلی ویران شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Some are dilapidated, some well kept.
[ترجمه گوگل]برخی فرسوده هستند، برخی به خوبی نگهداری می شوند
[ترجمه ترگمان]بعضی از آن ها از بین رفته اند، بعضی از آن ها خوب نگهداری می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Unless your home is totally dilapidated, steer clear of a complete redecoration prior to selling: it will arouse suspicion.
[ترجمه گوگل]مگر اینکه خانه شما کاملاً ویران باشد، قبل از فروش از یک تغییر دکوراسیون کامل دوری کنید: این مشکوک را برمی انگیزد
[ترجمه ترگمان]اگر خانه تان کاملا خراب است، قبل از فروش به طور کامل از یک redecoration کامل عبور کنید: این باعث ایجاد شک و تردید خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In the inhabitants' little huts or dilapidated houses?
[ترجمه گوگل]در کلبه های کوچک ساکنان یا خانه های ویران؟
[ترجمه ترگمان]در آن کلبه های کوچک یا خانه های مخروبه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. New barracks are rising where dilapidated Navy quarters had been.
[ترجمه گوگل]پادگان های جدید در جایی که محله های مخروبه نیروی دریایی بود در حال افزایش است
[ترجمه ترگمان]پادگان جدید از جایی که اقامتگاه نیروی دریایی خراب شده بود، بالا و پایین می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ویران (صفت)
desolate, ruinous, subversive, dilapidated

مخروب (صفت)
ruined, dilapidated

پاره پاره (صفت)
ragged, fragmentary, fragmental, dilapidated, scrappy, torn to pieces

انگلیسی به انگلیسی

• ramshackle, ruined, neglected, decaying, run down
a dilapidated building is old and in bad condition.

پیشنهاد کاربران

Dilapidated houses: خانه های زوار در رفته
old and in poor condition
صفت / قدیمی و در وضعیت نامناسب
The hotel we stayed in was really dilapidated.
a dilapidated old car/shed
*************************************************
Synonyms;
...
[مشاهده متن کامل]

broken - down
decrepit
derelict
ramshackle/ disapproving
rickety
run - down
tumbledown

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/dilapidated?q=dilapidated
v. bring into a condition of decay or partial ruin by neglect or misuse
She sat on her dilapidated sofa
او بر روی مبل زهوار رفته اش نشست ( نشسته بود. )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : dilapidate
✅️ اسم ( noun ) : dilapidation
✅️ صفت ( adjective ) : dilapidated
✅️ قید ( adverb ) : _
مخروبه

بپرس