پیشنهادهای karim hosseni (٧٦٨)
سلیم مٍلک: زمین
سلیم سر: واژه ای فارسی به معنی خانه. سر سرا: سرانداز دروازه، ورودی خانه
سلیم کسور: واژه ای اربی ست یعنی کم کرده ها، کم شده ها
سلیم معاندین: واژه ای اربی ست و از خانواده عناد می آید به معنی ستیزه گران، دشمنان
سلیم تصدیق: درست اندیشی
سلیم تصدیق: درست انگاری، درست پنداشتن
سلیم دایره: گرد، گردونه. دایره گونه ای ساز .
سلیم تحت حکم: در سایه دستور مانند: در تحت حکم آن قطب باشی یعنی در سایه دستور آن قطب ( پیشوا ) باشی. از نوشته های پندیات جوانمردی
سلیم تحت نظر: از دیده پنهان نیست.
سلیم تحت: سایه، دید مانند: او تحت نظر ست یعنی او از دید پنهان نیست. تحت حکم آن باشی یعنی در سایه دستور او باشی.
سلیم خاتم: پایان دهنده پیامبران یا پیام دهنده ی پیغمبران خداوندی
سلیم فرقه: واژه ای اربی ست به معنی گروه و در جاهایی هم معنی گروه گروه می دهد مانند اسلام پس از مرگ پیامبر چند فرقه شد یعنی اسلام پس از مرگ پیامبر گرو ...
سلیم والا:واژه ای فارسی ست به معنی بالا، وقتی می گوییم والا مقام یعنی بالا پایه. و الّا: واژه ای اربی ست یعنی مگر نه اینکه. مانند و الّا همه ی خلق ا ...
سلیم خر: جانور دراز گوش خر: به کسی که فریب خورده ست می گویند، فریب خورده
سلیم حق: چنانچه گفته و نوشته شده حق معنی های بسیاری در بر دارد از جمله راستگویان درست کردار مانند این جمله در کتاب آیین جوانمردی: . . . اهل حق می شد، ...
سلیم عکس: واژه ای اربی ست به معنای نمایه، این نمایه می نواند چشم انداز ی از دیده های یک نمایه گر باشد یا نمایه آدمیزادی در هر اندازه دلخاه؛ عکاسی یعن ...
سلیم عکاس: واژه ای اربی ست به معنی نمایه انداز، نمایه گر
سلیم عکس: واژه ای اربی ست به معنای نمایه
سلیم صفت: در جاهایی هم معنی مانند هم دارد، مانن اهریمن صفت یعنی در کردار ، رفتار و اندیشه اش مانند اهریمن ست یا خوی و سرشت اهریمنی دارد.
سلیم لعین: رانده شده، دور شده
سلیم اهل: جز معنی هایی که گفته شد همنشین، هم نشینان هم معنی می دهد مانند اهل دوزخ: همنشینان در دوزخ یا همنشین دوزخ یان.
سلیم بزرگ: بسیار مانند قهر بزرگ یعنی خشم بسیار؛ در پندیات جوانمردی آمده: خداوند قادر متعال قهر بزرگ کند یعنی پروردگار توانای بلند مرتبه خشم بسیار کند.
سلیم عیب: ایراد
سلیم کفشدوز: یا همان کفش دوزک نا حشره ای زیبای سرخ رنگ با خالهای سیاه که از شته تغذیه می کند، بی آذار و دوست داشتنی ست. کفض دوز: پینه دوز پاپوش.
سلیم ایمان: باور داشت ها و گرایش های آیینی، ایمان: باورهایی که از ته دل بر می خیزد.
سلیم کامل: نمی توانم بگویم که حتمن این واژه اربی یا پارسی ستولی آنچه تا کنون دانستم اربی ست چون در اربی مشتقات آن هم آمده ولی در پارسی یا فارسی معمول ...
سلیم صالحان: واژه ای اربی ست که به فارسی جمع بسته اند یعنی درستکاران، شایستگان.
سلیم برخنده: رویش، یک واژه قدیمی ست که بگمانم هم اکنون کاربردی ندارد، در پندیات جوانمردی آمده:. . . مثل باران بهاری ست که باعث برخنده چمن می شود. . . ...
سلیم ثنا: واژه ای اربی ست به معنی سپاس، سپاسگذار
سلیم ثنا: ستایشگر
سلیم اهل خانه: ماندگاران خانه
سلیم ابلاغیه: برگه پیام رسانی، آگهی پیام رسانی چه از سوی دولت باشد چه اداره ها و ارگانهای بین المللی ( جهانی ) و دولتی.
سلیم حسرت: افسوس خور، دریغ گو، رشک
سلیم نعوذبالله منها: از کارهای بد و وابسته هایش به خدا پناه می برم.
سلیم نعوذبالله: از وسوسه بد کرداری و کارهای بد به خدا پناه می برم.
سلیم صراط المستقیم: واژه ای اربی ست یعنی راه راست و درست
سلیم بخشندگان: کسانی که دست و دل بازی فراوان و بخشندگی بسیار دارند و نیازی نیست این واژه زیبای فارسی را با اربی پاسخ بگوییم.
سلیم رحمان: بخشنده، بخشایشگر. پس اگه قرار باشد معنی مهربان هم داشته باشد چرا خداوند در قرآن بسم الله الرحمن، نگفته و واژه رحیم را برای مهربان برگزید ...
سلیم آب کوثر: آب چشمه، آب گوارایی که در جوی های پردیس روان ست.
سلیم آب شرقتول: آبی که گل آلود غلیظ ست و از گلو پایین نرود چون خوردنت نمی آید. در پندیات جوانمردی نوشته در دوزخ به جای آب کوثر، آب شرقتول می دهند یعن ...
سلیم ملل و نحل: نام نوشتار پر آوازه محمد پسر عبدالکریم شهرستانی که به فارسی آیین ها و کیش ها می باشد.
سلیم ملل: در قدیم به آیین ها ملل می گفتند.
سلیم جاهلیت: به دوران نادانان تازی پیش از پیدایش آیین اسلام می گویند.
سلیم مشغول الذمه: واژه ای اربی ست یعنی کسی که بدهی ای بر گردن دارد، سوار تاکسی شدیم و کرایه را دادیم ولی راننده بقیه پولمان را برنگرداند به او گفتیم ...
سلیم ولی نعمت: پشتیبان کننده
سلیم سبب: روی مانند از آن سبب یعنی از آن روی
سلیم حال: حال با هال تفاوت بسیار دارد، حال واژه ای اربی ست یعنی اکنون، سرگذشت. ولی هال یعنی پیش ایوان کوچک که جایی برای نشستن و دورهم بودن خانواده ه ...
سلیم خوار . و زار: بی ارزش و ناتوان، فرومایه و بیچاره
سلیم مولا: آقا، سرور، دوست ، دوستدار همیشه در حدیث غدیر شیعیان از مولا به عنوان آقا و سرور یاد می کنند و معمولن اهل سنت این واژه را نمی پسندند، به گ ...
سلیم خسران: زیان دیده