تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیوع پیدا کردن ( بیماری )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در این صورت، در این حالت

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

= crazy person

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

To everyone's surprise = surprisingly در کمالِ تعجّب

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

در بعضی جملات معنی "رفتن" هم میده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

�آدم آزار دهند، چیز آزار دهنده، �وضعیت آزار دهنده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

a still photograph that shows someone or something in motion.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

انجامِ چند کار همزمان، مشغول بودن به چند فعالیت که با عجله باید انجام شوند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Ning یک شبکه اجتماعی است که به شما امکان می دهد شبکه اجتماعی شخصی سازی خود را برای به اشتراک گذاشتن با دوستان خود ایجاد کنید.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

باردار بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

پویانمایی تک فریم یا پویانمایی خمیری یا انیمیشن خمیری ( به�انگلیسی: Clay animation or claymation ) این تکنیک به نام تکنیک �ایستِ حرکتی� مشهور است که ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

in one's right mind = sane = rational = sensible آدمِ منطقی، آدمِ معقول، آدمِ عاقل

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

پِی در پِی، مرتباً

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

بَــــــدخــــواه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

مَحرَمانه کَردَن ( اَسناد، مَدارِک، اِطِّلاعات )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

چَرب زبانی کردن، شیرین زبانی کردن، تملّق گفتن، خودشیرینی کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

دزد دام، دزد مزرعه

پیشنهاد
٥

حقِّ کسی بودن، سزاوار تَنبیه بودن To serve someone right means that someone deserves something, usually deservers something bad.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

دِل بَرایِ شَخصی سوختَن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

خوب پیش رفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

ببخشید�، عذر می خواهم، متاسفم، پوزش میخوام ، معذرت میخوام

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

تمومِش کن!، بَس کن!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

کسی را مضطرب کردن و ترساندن، �کسی را منزجر کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

( دستگاه ) به نرمی یا به طورِ روان کار کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

State = express بیان کردن، اعلام کردن، اظهار کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Speak of صحبت از چیزی کردن / بودن موضوعِ . . . مطرح است صحبت از . . . است

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

long odds there's �a� low chance �to �succeed : little or no chance of winning : what �is� probable : difficult �challenges = difficult� proble ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

sheet� ( n ) � = RAIN a large quantity of rain : sheet ( v ) : to rain very hard

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

cringey ALSO cringy ( informal ) = very embarrassing خجالت آور

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

give somebody a dirty look بَد به کسی نگاه کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

act up = behave badly = operate badly

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

Single track = one by one یکی پس از دیگری، یکی یکی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

( slang , vulgar, transitive ) ( To correct or fix ( a mistake or problem اصلاح کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

Heel : پاشنه ( پا، کفش، جوراب ) ، ( مجازاً ) کفشِ پاشنه دار ، آدمِ پَست، آدمِ بی ملاحظه، آدمِ حقیر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

معنی "دروغگو" هم میده. A lying man یه مردِ دوروغگو

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

Who knows = God knows = Goodness knows = heaven knows کی میدونه ؟! ، خدا میدونه !

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

To buy a story باور کردنِ یه داستان * To buy an idea : باور کردنِ یه ایده To buy an explanation : باور کردنِ یه توضیح To buy something : باور کردن ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

cast� a� shadow� over = made it less pleasant

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

در نتیجه ی . . . ، به پشتوانه ی . . .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

To have a soft spot : به چیزی زیاد علاقه داشتن If� you� have� a� soft� spot� for something : it� means �you �have� the feeling� of� really �liki ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

Convention ( گرامر ) قاعده، قرارداد : The conventions� of� writing قواعدِ نوشتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

Carry favor = fawn اظهار دوستی کردن، تملّق کردن، خودشیرینی کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

There you are = There you go� = Here you are Here you go = بفرمایید، بیا�، دیدی گفتم، نگفتم، تحویل بگیر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣١

Global : جهانی Global : کُلّی Global : some� . that affects� everything. �It �covers everything

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

حتی به اندازه ی یه سر سوزن ! ( وقتی میخوایم بگیم یه چیزیو بلد نیستیم یا نمیدونیم )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٤

cost an arm and a leg = cost a fortune خدا تومن قیمت داشتن، بسیار گران بودن، هزینه زیادی برداشتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٦

Gotta = got to Got to = have to = must باید

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

The joke is on you ضایع شدن، خیت شدن

پیشنهاد
١

to laugh all the way to the bank پول پارو کردن پول در آوردن خیلی راحت پول زیادی به جیب زدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٧

Get to : فرصت انجام کاری را پیدا کردن، رسیدن به انجام کاری . I got to do both من فرصت کردم هر دو کار را انجام بدم. ( من رسیدم هر دو کار را انجام بد ...

١