پیشنهادهای فرهاد سليماننژاد (١,٠٦٧)
به سامان، مثل well - ordered society: جامعه ی به سامان
متکی به خود، به خودمتکی، خودکفا
میل، تمایل
دخیل دانستن
تضعیف کردن، از رمق انداختن
یادگیری
خودگردان
خودمختار
نرینه نحوری
سرهم بندی شده، سمبل شده، وصله پینه شده
پریده رنگ
ازرمق افتاده، بی رمق، ضعیف
شورمندانه
معرفت
متکبرانه، متبخترانه، با تبختر، با کبر، خودخواهانه
بدیل
با اذعان به، با امعان نظر به
هم ذات پنداری، حس داشتن هویتی مشترک میان خود با کسی یا چیزی
تصنعی
اختلاف عقیده، جروبحث، مشاجره، نفاق، دعوا، بگوبگو
هیچ مجالی وجود نداشته باشد، هیچ جایی وجود نداشته باشد، هیچ امکانی وجود نداشته باشد
پیوستن به، ملحق شدن به، اضافه شدن، رفتن به
الگوبرداری کردن، درست کردن از روی چیزی، تقلید کردن از
poured scorn on به دید تحقیر نگریستن، مورد تحقیر قرار دادن، به سخره گرفتن
به دیده ی تحقیر نگریستن، به سخره گرفتن
در چارچوب، در حدودف در محدوده ی، با امعان نظر به، با مد نظر قرار دادن
پر شور و حرارت
باشکوه، شکوهمند
شور و احساس درونیِ عمیق
نهفته بودن
مناسک و آداب و رسوم
متلاشی کردن
خودپرور، خودنگهدار
اجتماعی شدن
اجبارا، ناگزیر، به طور اصلاح ناپذیر، درمان ناپذیر
به طرز اصلاح ناپذیری، به نحو چاره ناپذیری، به طرز غیرقابل جبرانی، به نحو جبران ناپذیری
the" backward" ممالک یا هر چیز عقب مانده یا واپس مانده یا قهقرایی
بدیل
good taste لطافت طبع
لطافت طبع
at the sight of به محض دیدن، به مجرد روئیت، به محض مشاهده
با در نظر داشتن
پرسه زن، خیابان گرد
به کرات
زدودن، از میان بردن، ردی از چیزی باقی نگذاشتن
عمومیت، عمومیت یافتن، عمومیت بخشیدن
تهاجمی، غیرتدافعی
تلویحاً
خودپرستی، نخوت، خودستایی esteem self دلالت منفی اصطلاح فرانسوی amour - propre را نمی رساند. esteem self معادل بهتری برای amour de soi است که می توان ...
گرایش، تمایل، میل، علاقه، رغبت