well ordered

/ˈwelˈɔːrdərd//welˈɔːdəd/

منظم، مرتب، نیک سامان، بنحو اکمل انجام یافته، مرتب و منظم

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: carefully or properly arranged or planned.
مشابه: neat, taut

- a well-ordered life
[ترجمه گوگل] یک زندگی منظم
[ترجمه ترگمان] یک زندگی خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] خوش ترتیب، نیکو مرتب، خوب مرتب شده

پیشنهاد کاربران

نیک سامان و منظم - سامان یافته
خوش ترتیب
سامان یافته
به سامان، مثل well - ordered society: جامعه ی به سامان

بپرس