پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣٢)
بی مزد و منت
بی مزد و منت
بی مزد و منت
مزد و منت
زن به مزدی
زن به مزدی
زن به مزد ( زَ. بِ. مُ ) ( ص مر. ) دیوث، قواد.
زن به مزد ( زَ. بِ. مُ ) ( ص مر. ) دیوث، قواد.
کلتبان. [ک َ ] ( ص ) بر وزن و معنی غلتبان است که مردم بی حمیت و دیوث باشد و معرب آن قلطبان و قرطبان است. ( برهان ) ( از آنندراج ) . قلطبان. دیوث. زن ...
زن به مزد ( زَ. بِ. مُ ) ( ص مر. ) دیوث، قواد.
زن به مزد ( زَ. بِ. مُ ) ( ص مر. ) دیوث، قواد.
حریم= پیرامون. پیرامن. ( محمودبن عمر ربنجنی ) . گرداگرد. دور. دوروبر. حوالی. اطراف
حریم= پیرامون. پیرامن. ( محمودبن عمر ربنجنی ) . گرداگرد. دور. دوروبر. حوالی. اطراف
حریم= پیرامون. پیرامن. ( محمودبن عمر ربنجنی ) . گرداگرد. دور. دوروبر. حوالی. اطراف
حریم= پیرامون. پیرامن. ( محمودبن عمر ربنجنی ) . گرداگرد. دور. دوروبر. حوالی. اطراف
پی گرفتن
دنبال گرفتن
عذر کسی را خواستن=رد کردن محترمانه
رد کردن محترمانهٔ کسی
عذر آوردن
عذر ناموجه
بیجا
ناموجه ، بیجا
احترام آمیز، تکریم آمیز ، با ملاحظه
ارجمندانه
احترام آمیز، تکریم آمیز ، با ملاحظه
احترام آمیز
در دیدارم با آقای . . . . . . . به او تذکر دادم که . . . . . . . . . . . .
شُهَّد ، شهود ، شاهدان ، گواهان
شُهَّد = گواهان ، شاهدان
گواهان
خایه مال ، چاپلوس
ضمناً
ضمناً
برقاعده. [ ب َ ع ِ دَ / دِ ] ( ق مرکب ) قاعدةً. برحساب. موافق قاعده و قانون. ( ناظم الاطباء ) : کار وی را بصلح یا بجنگ برقاعده راست بداریم. ( تاریخ ب ...
برقاعده. [ ب َ ع ِ دَ / دِ ] ( ق مرکب ) قاعدةً. برحساب. موافق قاعده و قانون. ( ناظم الاطباء ) : کار وی را بصلح یا بجنگ برقاعده راست بداریم. ( تاریخ ب ...
حاشا کردن
خود را به کوچه ٔ علی چپ زدن ؛ در تداول عامه برای جلب نفعی یا احتراز از زیانی تجاهل کردن. نمودن که از موضوع بکلی بی خبر است.
خود را به کوچه ٔ علی چپ زدن ؛ در تداول عامه برای جلب نفعی یا احتراز از زیانی تجاهل کردن. نمودن که از موضوع بکلی بی خبر است.
خود را به کوچه ٔ علی چپ زدن ؛ در تداول عامه برای جلب نفعی یا احتراز از زیانی تجاهل کردن. نمودن که از موضوع بکلی بی خبر است.
خود را به کوچه ٔ علی چپ زدن ؛ در تداول عامه برای جلب نفعی یا احتراز از زیانی تجاهل کردن. نمودن که از موضوع بکلی بی خبر است. زیردرروی ، حاشا کردن ، ...
خود را به کوچه ٔ علی چپ زدن ؛ در تداول عامه برای جلب نفعی یا احتراز از زیانی تجاهل کردن. نمودن که از موضوع بکلی بی خبر است. زیردرروی ، حاشا کردن ، ...
خود را به کوچه ٔ علی چپ زدن ؛ در تداول عامه برای جلب نفعی یا احتراز از زیانی تجاهل کردن. نمودن که از موضوع بکلی بی خبر است. زیردرروی ، حاشا کردن ، ...
یکایک همه. همگی. کلیه ٔ افراد. ( یادداشت مؤلف ) : یکایک به نزد فریدون شویم بدان سایه ٔ مهر او بغنویم. فردوسی. یکایک همی خواندند آفرین ابر شاه ایر ...
یکایک همه. همگی. کلیه ٔ افراد. ( یادداشت مؤلف ) : یکایک به نزد فریدون شویم بدان سایه ٔ مهر او بغنویم. فردوسی. یکایک همی خواندند آفرین ابر شاه ایر ...
یکایک همه. همگی. کلیه ٔ افراد. ( یادداشت مؤلف ) : یکایک به نزد فریدون شویم بدان سایه ٔ مهر او بغنویم. فردوسی. یکایک همی خواندند آفرین ابر شاه ایر ...
یکایک همه. همگی. کلیه ٔ افراد. ( یادداشت مؤلف ) : یکایک به نزد فریدون شویم بدان سایه ٔ مهر او بغنویم. فردوسی. یکایک همی خواندند آفرین ابر شاه ایر ...
بی از آن. [ اَ ] ( حرف اضافه ٔ مرکب ) بدون. بی آنکه : بی از آن کاید ازو هیچ خطا از کم و بیش سیزده سال کشید او ستم دهر ذمیم. ابوحنیفه ٔ اسکافی ( سبک ...
بی از آن. [ اَ ] ( حرف اضافه ٔ مرکب ) بدون. بی آنکه : بی از آن کاید ازو هیچ خطا از کم و بیش سیزده سال کشید او ستم دهر ذمیم. ابوحنیفه ٔ اسکافی ( سبک ...
بی ز. [ زِ ] ( حرف اضافه ٔ مرکب ) مخفف بی از. بدون ِ. خالی از : بی ز تقلیدی نظر را پیشه کن هم برأی و عقل خود اندیشه کن. مولوی. بی ز ابراهیم نمرود ...