زیاده روی

/ziyAderavi/

مترادف زیاده روی: افراط، تبذیر، تفریط، اغراق، مبالغه

معنی انگلیسی:
extravagance, intemperance, aholic _, binge, crapulence, excess, indulgence, overkill, spree, surfeit

لغت نامه دهخدا

زیاده روی. [ دَ/ دِ رَ ] ( حامص مرکب ) طغیان. افراط. مبالغت. اکثار. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). تجاوز از حد. افراط: در دادن انعام زیاده روی می کند. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

تجاوز از حد افراط : در دادن انعام زیاده روی میکند .

فرهنگ عمید

تجاوز از حد معین، افراط در کاری.

جدول کلمات

اسراف

مترادف ها

exceeding (اسم)
زیاده روی، سبقت و پیشی

self-indulgence (اسم)
خوش گذرانی، زیاده روی، افراط

indulgence (اسم)
زیاده روی، افراط

extravagance (اسم)
خیره سری، زیاده روی، افراط، بی اعتدالی، گزافگری

surfeit (اسم)
زیاده روی، امتلاء

immoderation (اسم)
زیاده روی، زیادتی، بی اعتدالی

intemperance (اسم)
زیاده روی، افراط، بی اعتدالی

ultraism (اسم)
زیاده روی، افراط کاری، فراگرایش، از حد گذرانی

فارسی به عربی

انغماس , تبذیر , عصبیة

پیشنهاد کاربران

گزافکاری
binge
اسراف
بیش روی
جواب ۳۳۳
مشکل گشا اوراق بهادر چشم توانم جگر گوشه
تندرست برلیان زیاده روی
افراط . . . . . تفریط . . . . .
اکثار
- از اندازه یا ز اندازه اندر گذشتن ؛ از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن :
که این کار از اندازه اندر گذشت
ز روم و ز هند و سواران دشت.
فردوسی.
چو کوشش ز اندازه اندر گذشت
چنان دان که کوشنده نومید گشت.
...
[مشاهده متن کامل]

فردوسی.
برینگونه تا خور ز گنبد بگشت
از اندازه آویزش اندر گذشت .
فردوسی.
سه روز و سه شب هم بدانسان بدشت
دم باد از اندازه اندر گذشت.
فردوسی.
- از اندازه بدر بردن ؛ از حد تجاوز کردن. افراط :
عمر ببازیچه بسر میبری
بازی از اندازه بدر میبری.
نظامی.
- از اندازه بگذاشتن ؛ از اعتدال خارج کردن. از حد گذراندن :
هم آنکس که او را بر آن داشتست
سخنها از اندازه بگذاشتست.
فردوسی.
- از اندازه گذشتن ؛از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن : و جای هرکس در خدمت بارگاه و دیوان و سرای ضبط کردی تا هیچکس از اندازه ٔ خویش نگذشتی. ( از فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 49 ) .

پا از گلیم خود درازتر کردن، پا از گلیم خود بیش تر برداشتن
نمونه:
پسر! داری پایت را بیش تر از گلیمت برمی داری . . . ( داری زیاده روی می کنی . . . )

شورش درآوردن

بپرس