پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٦٦)

بازدید
٦,٥٩٦
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

copper - bottomed

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

copper - bottomed

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

copper - bottomed

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

copper - bottomed

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

go down on ( one's ) knees

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

go down on ( one's ) knees

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

go down on ( one's ) knees

پیشنهاد
٠

not much

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

not much

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

=not half Absolutely; I strongly agree. Primarily heard in UK, Australia

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

=not half Absolutely; I strongly agree. Primarily heard in UK, Australia

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

=not half Absolutely; I strongly agree. Primarily heard in UK, Australia

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

pump ( some ) iron= to lift weights for exercise

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

pump ( some ) iron= to lift weights for exercise

پیشنهاد
٠

rule with an iron fist

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

the silver screen

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

as good as gold

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

catch ( one's ) death ( of cold ) = get a very bad cold

پیشنهاد
٠

sick to death ( of someone or something )

پیشنهاد
٠

sick to death ( of someone or something )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

sick to death ( of someone or something )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

sick to death ( of someone or something )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

sick to death ( of someone or something )

پیشنهاد
٠

sick to death ( of someone or something )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

sick to death ( of someone or something )

پیشنهاد
٠

sick to death ( of someone or something )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

خلق آتشین ؛ شیاطین. جنیان. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

سگ جگر. [ س َ ج ِ گ َ ] ( ص مرکب ) به معنی سگ جان است که سخت جان و محنت کش باشد. ( برهان ) . || کنایه از موذی و بیرحم و سخت دل. ( آنندراج ) : استخوان ...

پیشنهاد
٥

Secretary of State

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

a public face: a spokesperson, a person that represents an organization to the public idiom

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

قمارستان. [ ق ِ / ق ُ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) جای آماده برای قمار. - قمارستان چرخ ؛کنایه از تأثیر و ادوار و سیر افلاک و کواکب است. ( انجمن آرای ناصر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

قمار زدن ؛ قمار کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

- نوبت کسی به سر آمدن ؛ کنایه از درگذشتن و سپری شدن : به تو داد یک روز نوبت پدر سزد گر تو را نوبت آید به سر. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

- نوبت کسی به سر آمدن ؛ کنایه از درگذشتن و سپری شدن : به تو داد یک روز نوبت پدر سزد گر تو را نوبت آید به سر. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

- نوبت کسی به سر آمدن ؛ کنایه از درگذشتن و سپری شدن : به تو داد یک روز نوبت پدر سزد گر تو را نوبت آید به سر. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

- نوبت کسی به سر آمدن ؛ کنایه از درگذشتن و سپری شدن : به تو داد یک روز نوبت پدر سزد گر تو را نوبت آید به سر. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

نوبت به سر آمدن ؛ مجال نماندن. زمان و فرصت پایان گرفتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

نوبت به سر آمدن ؛ مجال نماندن. زمان و فرصت پایان گرفتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

( نوبت آمدن ) نوبت آمدن. [ ن َ / نُو ب َ م َ دَ ] ( مص مرکب ) نوبت رسیدن : درطبع جهان اگر وفائی بودی نوبت به تو خود نیامدی از دگران. خیام. - نوبت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

داو دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) نوبت بازی دادن در نرد و شطرنج. || مجال دادن. مهلت دادن. گذاردن : هر خری در خرمنش میکرد گاو کشته را هرگز سگان ندهند داو. ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

داو دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) نوبت بازی دادن در نرد و شطرنج. || مجال دادن. مهلت دادن. گذاردن : هر خری در خرمنش میکرد گاو کشته را هرگز سگان ندهند داو. ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

داو دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) نوبت بازی دادن در نرد و شطرنج. || مجال دادن. مهلت دادن. گذاردن : هر خری در خرمنش میکرد گاو کشته را هرگز سگان ندهند داو. ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

داو دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) نوبت بازی دادن در نرد و شطرنج. || مجال دادن. مهلت دادن. گذاردن : هر خری در خرمنش میکرد گاو کشته را هرگز سگان ندهند داو. ...

پیشنهاد
٣

داو تمامی زدن ؛ دعوی کمال کردن. ادعای تمامی کردن : اورنگ کو؟ گلچهر کو؟ نقش وفا و مهر کو؟ حالی من اندر عاشقی داو تمامی میزنم. حافظ.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

شکست و بست ؛ رتق و فتق. حل و عقد. بحث و جدل و مناظره : او کسی است که در حکم بر او غلبه نمیتوان کرد و در شکست و بست با او گفتگو و برابری نمی توان نمود ...

پیشنهاد
٢

شکست و بست ؛ رتق و فتق. حل و عقد. بحث و جدل و مناظره : او کسی است که در حکم بر او غلبه نمیتوان کرد و در شکست و بست با او گفتگو و برابری نمی توان نمود ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

شکست و بست ؛ رتق و فتق. حل و عقد. بحث و جدل و مناظره : او کسی است که در حکم بر او غلبه نمیتوان کرد و در شکست و بست با او گفتگو و برابری نمی توان نمود ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

امیرالجیوش . [ اَ رُل ْ ج ُ ] ( ع اِ مرکب ) سردار لشکر. ( ناظم الاطباء ) . سپهسالار و سردار لشکر. ( آنندراج ) : ثم مضی امیرالجیوش الی مصر و تقدم بها ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

امیرالجیوش . [ اَ رُل ْ ج ُ ] ( ع اِ مرکب ) سردار لشکر. ( ناظم الاطباء ) . سپهسالار و سردار لشکر. ( آنندراج ) : ثم مضی امیرالجیوش الی مصر و تقدم بها ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

کبوترقیمت . [ک َ ت َ م َ ] ( ص مرکب ) ارزان قیمت . کم بها : من کبوترقیمتم بر پای دارم سر بهاآنقدر زری که سوی آشیان آورده ام . خاقانی .