پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٦٦)
صاحب ید طولی ̍ ؛ ورزیده. مجرب.
صاحب وقار ؛ آهسته و بردبار.
صاحب ید طولی ̍ ؛ ورزیده. مجرب.
صاحب ید طولی ̍ ؛ ورزیده. مجرب.
صاحب وقار ؛ آهسته و بردبار.
صاحب وسعت ؛ متمکن. باوسع. مالدار.
صاحب وسعت ؛ متمکن. باوسع. مالدار.
صاحب وجاهت ؛ وجیه. آبرومند.
صاحب وجاهت ؛ وجیه. آبرومند.
صاحب مهارت ؛ استاد.
صاحب مهارت ؛ استاد.
صاحب مهارت ؛ استاد.
صاحب مهارت ؛ استاد.
صاحب مهارت ؛ استاد.
صاحب مهابت ؛ هیبتناک.
صاحب مهارت ؛ استاد.
صاحب مکانت ؛ ارجمند. محترم.
صاحب مهارت ؛ استاد.
صاحب قول بودن ؛ صادق الوعده بودن. وفادار بودن. وفا به عهد کردن. وفا به وعد کردن.
صاحب قول بودن ؛ صادق الوعده بودن. وفادار بودن. وفا به عهد کردن. وفا به وعد کردن.
صاحب مکانت ؛ ارجمند. محترم.
صاحب کار ؛ آنکه کار به کارگر و مزدور محول دارد. کارفرما.
صاحب مال ؛دارا.
صاحب قول بودن ؛ صادق الوعده بودن. وفادار بودن. وفا به عهد کردن. وفا به وعد کردن.
صاحب قول بودن ؛ صادق الوعده بودن. وفادار بودن. وفا به عهد کردن. وفا به وعد کردن.
صاحب قول بودن ؛ صادق الوعده بودن. وفادار بودن. وفا به عهد کردن. وفا به وعد کردن.
صاحب قول بودن ؛ صادق الوعده بودن. وفادار بودن. وفا به عهد کردن. وفا به وعد کردن.
صاحب قول بودن ؛ صادق الوعده بودن. وفادار بودن. وفا به عهد کردن. وفا به وعد کردن.
صاحب فراش بودن ؛ بستری بودن.
صاحب فراش بودن ؛ بستری بودن.
صاحب علقه ؛ علاقه مند.
صاحب عقل ؛ دانا. عاقل. خردمند.
صاحب عطوفت ؛ مهربان. رؤوف.
صاحب عقل ؛ دانا. عاقل. خردمند.
صاحب علقه ؛ علاقه مند.
صاحب عطوفت ؛ مهربان. رؤوف.
صاحب عزم ؛ بااراده. باعزم. پابرجا.
صاحب عزم ؛ بااراده. باعزم. پابرجا.
صاحب عُجب ؛ خودپسند. متکبر.
صاحب عُجب ؛ خودپسند. متکبر.
صاحب عزم ؛ بااراده. باعزم. پابرجا.
صاحب عُجب ؛ خودپسند. متکبر.
صاحب عزم ؛ بااراده. باعزم. پابرجا.
صاحب عزم ؛ بااراده. باعزم. پابرجا.
صاحب عیال ؛ عیالمند. و رجوع به صاحب عائله شود.
صاحب عیال ؛ عیالمند. و رجوع به صاحب عائله شود.
صاحب عیال ؛ عیالمند. و رجوع به صاحب عائله شود.
صاحب طنطنه ؛ مطنطن. شکوه مند.
صاحب طنطنه ؛ مطنطن. شکوه مند.
صاحب طنطنه ؛ مطنطن. شکوه مند.