جا باز کردن

اصطلاحات و ضرب المثل ها

معنی اصطلاح -> جا [ ی خود را ] باز کردن
[ میان گروهی ] موقعیت مناسب یافتن / نفوذ کردن / مستقر شدن
مثال:
در اولین سال تدریس در آن شهر به کلی تنها بود، اما بعد جای خودش را باز کرد.

پیشنهاد کاربران

میدان گشادن . [ م َ / م ِ گ ُ دَ ] ( مص مرکب ) فضا و جا باز کردن : رقص میدان گشاد و دایره بست پردرآمد به پای و پویه به دست . نظامی ( هفت پیکر ص 124 ) .
make room for sb/sth

بپرس