پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٢٢٥)
آخدا توکریمی اونم کریمه، من زن قحبه هم کریمم! کریمخان زند به تماشای کار بنایان آمده بود که او را به شهر شیر از عمارتی میکردند بر صفه ئی در سایه به ک ...
چوب تیرتراش
چوب تیر تراش
چوب تیرتراش
آقا میرزا والده
دماغ پرور. [ دَ / دِ پ َرْ وَ ] ( نف مرکب ) دماغ پرورنده. که مشام را خوش آید. که مشام جان را نوازش دهد. که مایه نوازش و حظ مغز و اعصاب گردد : یک دسته ...
دماغ پرور. [ دَ / دِ پ َرْ وَ ] ( نف مرکب ) دماغ پرورنده. که مشام را خوش آید. که مشام جان را نوازش دهد. که مایه نوازش و حظ مغز و اعصاب گردد : یک دسته ...
دماغ پرور. [ دَ / دِ پ َرْ وَ ] ( نف مرکب ) دماغ پرورنده. که مشام را خوش آید. که مشام جان را نوازش دهد. که مایه نوازش و حظ مغز و اعصاب گردد : یک دسته ...
انسب. [ اَ س َ ] ( ع ن تف ) مناسب تر. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . الیق. اولی. ( یادداشت مؤلف ) . مناسب تر و ماننده تر و همشکل تر. ( ناظم الاطباء ) ...
quick - eyed Love bade me welcome. Yet my soul drew back Guilty of dust and sin. But quick - eyed Love, observing me grow slack From my first ent ...
شوخی آلت سرکشی است که گاه دوستی را بی رحمانه جریحه دار می کند و زمانی سازنده آن را
شعر و خطش ز نور و از ظلمت قلب شیعی و قالب اموی شعر و خطش بدیدم و گفتم تن یزیدی چراست جان علوی سنایی
شعر و خطش ز نور و از ظلمت قلب شیعی و قالب اموی شعر و خطش بدیدم و گفتم تن یزیدی چراست جان علوی سنایی
confounded
صبح بام. [ ص ُ ح ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صبح زود. اول روز : مگرکز توسنانش بدلگامی دهن بر کشته ای زد صبح بامی. نظامی. سپهدار ایران هم از صبح ب ...
صبح بام. [ ص ُ ح ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صبح زود. اول روز : مگرکز توسنانش بدلگامی دهن بر کشته ای زد صبح بامی. نظامی. سپهدار ایران هم از صبح ب ...
صبح بام. [ ص ُ ح ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صبح زود. اول روز : مگرکز توسنانش بدلگامی دهن بر کشته ای زد صبح بامی. نظامی. سپهدار ایران هم از صبح ب ...
صبح بام. [ ص ُ ح ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صبح زود. اول روز : مگرکز توسنانش بدلگامی دهن بر کشته ای زد صبح بامی. نظامی. سپهدار ایران هم از صبح ب ...
صبح بام. [ ص ُ ح ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صبح زود. اول روز : مگرکز توسنانش بدلگامی دهن بر کشته ای زد صبح بامی. نظامی. سپهدار ایران هم از صبح ب ...
صباح کنان. [ ص َ ک ُ ] ( نف مرکب ، ق مرکب ) کنایت از صباح الخیرگویان است ، یعنی مردمانی که به صباح الخیر گفتن عادت کرده باشند. ( برهان قاطع ) . رجوع ...
صباح کنان. [ ص َ ک ُ ] ( نف مرکب ، ق مرکب ) کنایت از صباح الخیرگویان است ، یعنی مردمانی که به صباح الخیر گفتن عادت کرده باشند. ( برهان قاطع ) . رجوع ...
کف کردن شاش کسی ؛ در تداول ، به حد بلوغ رسیدن او. ( از یادداشت مؤلف ) .
کف کردن شاش کسی ؛ در تداول ، به حد بلوغ رسیدن او. ( از یادداشت مؤلف ) .
( نره برآوردن ) نره برآوردن. [ ن َرْ رَ / رِ ب َ وَدَ ] ( مص مرکب ) اخته کردن. خصی کردن. || از غلاف بیرون کردن فحل نری خود را. ( ناظم الاطباء ) .
تراشه کردن
( قراضة ) قراضة. [ ق ُ ض َ ] ( ع اِ ) ریزه های زر و سیم و جز آن که وقت تراشیدن برافتد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : آن غنچه های نست ...
( قراضة ) قراضة. [ ق ُ ض َ ] ( ع اِ ) ریزه های زر و سیم و جز آن که وقت تراشیدن برافتد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : آن غنچه های نست ...
( قراضة ) قراضة. [ ق ُ ض َ ] ( ع اِ ) ریزه های زر و سیم و جز آن که وقت تراشیدن برافتد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : آن غنچه های نست ...
( قراضة ) قراضة. [ ق ُ ض َ ] ( ع اِ ) ریزه های زر و سیم و جز آن که وقت تراشیدن برافتد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : آن غنچه های نست ...
( قراضة ) قراضة. [ ق ُ ض َ ] ( ع اِ ) ریزه های زر و سیم و جز آن که وقت تراشیدن برافتد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : آن غنچه های نست ...
( قراضة ) قراضة. [ ق ُ ض َ ] ( ع اِ ) ریزه های زر و سیم و جز آن که وقت تراشیدن برافتد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : آن غنچه های نست ...
( قراضة ) قراضة. [ ق ُ ض َ ] ( ع اِ ) ریزه های زر و سیم و جز آن که وقت تراشیدن برافتد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : آن غنچه های نست ...
( قراضة ) قراضة. [ ق ُ ض َ ] ( ع اِ ) ریزه های زر و سیم و جز آن که وقت تراشیدن برافتد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : آن غنچه های نست ...
لکنته. [ ل َک َ ت َ / ت ِ ] ( ص ) لکنت. لکنتی. چهارپای و یا دَدِ پیر و موی ریخته و ضعیف شده. کلته. فرسوده. شکسته. در تداول عوام ، پیر و لاغر و مردنی. ...
لکنته. [ ل َک َ ت َ / ت ِ ] ( ص ) لکنت. لکنتی. چهارپای و یا دَدِ پیر و موی ریخته و ضعیف شده. کلته. فرسوده. شکسته. در تداول عوام ، پیر و لاغر و مردنی. ...
لکنته. [ ل َک َ ت َ / ت ِ ] ( ص ) لکنت. لکنتی. چهارپای و یا دَدِ پیر و موی ریخته و ضعیف شده. کلته. فرسوده. شکسته. در تداول عوام ، پیر و لاغر و مردنی. ...
لکنته. [ ل َک َ ت َ / ت ِ ] ( ص ) لکنت. لکنتی. چهارپای و یا دَدِ پیر و موی ریخته و ضعیف شده. کلته. فرسوده. شکسته. در تداول عوام ، پیر و لاغر و مردنی. ...
لکنته. [ ل َک َ ت َ / ت ِ ] ( ص ) لکنت. لکنتی. چهارپای و یا دَدِ پیر و موی ریخته و ضعیف شده. کلته. فرسوده. شکسته. در تداول عوام ، پیر و لاغر و مردنی. ...
لکنته. [ ل َک َ ت َ / ت ِ ] ( ص ) لکنت. لکنتی. چهارپای و یا دَدِ پیر و موی ریخته و ضعیف شده. کلته. فرسوده. شکسته. در تداول عوام ، پیر و لاغر و مردنی. ...
لکنته. [ ل َک َ ت َ / ت ِ ] ( ص ) لکنت. لکنتی. چهارپای و یا دَدِ پیر و موی ریخته و ضعیف شده. کلته. فرسوده. شکسته. در تداول عوام ، پیر و لاغر و مردنی. ...
آتشکار
کندپا
عدوانی. [ ع ُدْ نی ی ] ( ع ص نسبی ) منسوب به عدوان. || تجاوزکارانه.
Good for you!
pigeon - flying He was a widower with six young children ( he had left them in charge of a sister of his to come out there ) , and the passion of hi ...
pigeon - flying He was a widower with six young children ( he had left them in charge of a sister of his to come out there ) , and the passion of hi ...
اسطقسش درست بودن ؛ محکم ، استوار، قوی ، سالم و تندرست بودن.
اسطقسش درست بودن ؛ محکم ، استوار، قوی ، سالم و تندرست بودن.
اسطقسش درست بودن ؛ محکم ، استوار، قوی ، سالم و تندرست بودن.
اسطقسش درست بودن ؛ محکم ، استوار، قوی ، سالم و تندرست بودن.