تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند - گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند ( حافظ )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

�سر شدن� معنی دیگری نیز دارد که ندیدم در فرهنگ های دیگر این درگاه ذکر شده باشد. بویژه در زبان عامه چون گفته می شود �سر شدن� منظور از آن �یادداشتن�، ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تاب کشیدن: در رنج بودن، سختی کشیدن، خشم و قهر ( کسی را ) تحمل کردن از همچو تو دلداری دل بر نکنم، آری - گر تاب کشم باری زان زلف بتاب اولی ( حافظ )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم - بر ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم ( حافظ ) گشایش ، گره گشایی ، چاره جویی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یک دو دم: معنای تحت الفظی آن �یکی دو لحظه� یا �یکی دو نفس� است امّا در حقیقت این معنای اصطلاحی دارد و منظور از آن �زمان مختصر� ، �زمان یا مهلت بسیار ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صوف برکش ز سر و باده صوفی درکش - سیم درباز و به زر سیمبری در برگیر ( حافظ )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به نظر می رسد �روی نمودن� معانی دیگری نیز دارد که چندان مورد توجه قرار نگرفته است: 1 - �فلانی به دین اسلام روی آورد� در اینجا روی نمودن به معنی �پذ ...

پیشنهاد
٠

سر به راه آوردن: پذیرفتن امری و متابعت از آن تسلیم شدن و فرمان پذیرفتن مطیع شدن سر نهادن، گردن نهادن من که شب ها ره تقوا زده ام با دف و چنگ - این ز ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راه زدن: فرهنگ های لغت �راه زدن� را � دزدی و راهزنی� معنی کرده و لذا به برخی از معانی رایج �راه زدن� که به بویژه در شعر و متون ادبی مشاهده می شود تو ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل به جان آمدن: به غم و اندوه بسیار گرفتار آمدن دچار غم و اندوه جانگذاز و طاقت فرسا و جان فرسا گردیدن از شدّت اندوه به حال مرگ ( جان دادن ) افتادن ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به مردمی: با مردم داری با انسانیت از روی بزرگواری و حُسن خلق تو پیک خلوت رازی و دیده بر سر راهت - به مردمی نه به فرمان، چنان بران که تو دانی ( حافظ ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طرف برچیدن: کوچیدن، رفتن ، رحلت گزیدن، دست چیدن، دست برداشتن، ترک کردن، دست بردار شدن، رها کردن اگرچه حالیا دیری ست کان بی کاروان کولی ازین دشت غبا ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دمخور شدن: رفیق شدن مصاحب و معاشر کسی شدن انیس و همدم و دمساز شدن مجازا: پذیرفتن مشرب و مسلک فکری و عملی شخص یا گروهی بواسطه همراهی و مصاحبت و رفاق ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرو ستاندن: عمل گرفتن یا پذیرفتن �گرو� یعنی �رهن� و �ضمانت� به منظور قبول دادن قرض یا وام یا نسیه و مانند آن به دیگری. گرو ستاننده ( مرتهن� از طریق ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آینه گردانی: عمل � آینه دار� یا �آینه گردان� به توضیحات �آینه گردان� مراجعه شود

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آینه گردان: [با سکون حرف ه] �آینه گردان� به سکون �ه� غلام یا خدمتکاری بوده که در گذشته ها آینه را بر دست خود در برابر شاه یا ملکه یا دیگر اشراف و د ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سنگ لعل

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فیض: در الهیات مسیحی و ادبیاتی که برای بیان عقاید و باورهایشان به کار می برند موضوع �فیض الهی� را در برابر با مفهوم سزا و جزایِ حاصل از تلاش و کوششی ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قصد جان کردن: در خطر انداختن زندگی قصد جان است طمع در لب جانان کردن - تو مرا بین که درین کار به جان می کوشم ( حافظ )

پیشنهاد
٠

حلقه در گوش نهادن / کردن: به تسلیم و انقیاد در آوردن، مطیع و فرمانبر ساختن، برده و بنده یا عبید گردانیدن من کی آزاد شوم از غم دل، چون هر دم - هندوی ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ورود گفتن: یا: ورود خواندن در تعریف �ورود� اغلب فرهنگ ها به مضمون و محتوای �ورود� توجه داشته اند و لذا گفته اند ورد، خواندن پاره هایی از قرآن و ادع ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ورود خواندن: مراجعه شود به �ورود گفتن�

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

دل بد کردن: افکار و اندیشه های غم آلوده، پریشان و نگرانی در ذهن و ضمیر آوردن با بدگمانی نسبت به امور و وقایع پیش نیامده خود را مشوش و نگران ساختن انت ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مماناد به معنی �نماند� است که در ریخت و شکل �دعایی� بیان شده است گویا که چنین گفته باشد: الهی که نماند! - ای کاش نماند! پس از مرگ جوانان گل مماناد ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

املای صحیح این واژه �ملاحظه� با �ظ� است؛ لحاظ، ملاحظه، ملحوظ

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بآذین: دارای آذین، دارای زینت و زیور، آراسته و آرایش شده

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تندگرد: گردنده ای که تند و با شتاب می چرخد تیز گردان، تند چرخان چرخنده ی تند و سریع این واژه در صفحه دوم از �مؤخره� کتاب �از این اوستا� اثر �مهدی ا ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راه نداشتن: 1. برای رسیدن به جایی راه عبور ی وجود نداشته باشد؛ نبودن راه عبور، فقدان گذرگاه و مسیر 2. برای انجام کاری شیوه و روش قابل انجام وجود ند ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

�به هیچ روی� یا �به هیچ رو� برابر است برای �به هیچ وجه� یا �به هیچ نحو� یا �به هیچ طریق� که در عبارات اخیر �وجه� ، �نحوه� و �طریق� واژگانی تازی می با ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هزار نقد به بازار کاینات آرند - یکی به سکّه صاحب عیار ما نرسد ( حافظ )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همچنین می تواند مجازاً به معنای �فراموشی � و �سهو در یاد و خاطره� نیز باشد

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یکجهت: موافق، متفق، همدل و هم سو، همساز و هماهنگ، هم فکر و هم عقیده، هم مشرب به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز - به یار یکجهت حقگزار ما نرسد ( حافظ )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوبی و زیبایی خود را به دیگران نمودن و با آن بر سر دیگران فخر و مباهات ورزیدن اگر چه حسن فروشان به جلوه آمده اند - کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بلاگو: بیان کننده مصائب و بلیه ذاکر مرارت ها و مشقت ها بیان کننده و بازگو کننده رنج ها و محنت ها و حوادث ناگوار نوحه سرا، نوحه خوان نیازمند بلاگو ر ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قال و قیل: یا برعکس: قیل و قال سخن ها، آراء، قضاوت ها و نظرات پراکنده، ناهمخوان و فراوانی که گویندگان و صاحب نظران و نمایندگان فرقه ها و گروه ها و دس ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ویژگی شخصی که به پیمان و رابطه خود خیانت نمی ورزد و آن را نمی گسلد و عهد آن را به جا می آورد

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اندوه کشیدن: متحمل غم و اندوه شدن، برای مدت نسبتاً طولانی و پایدار درگیر و دچار غم و اندوه و ناراحتی بودن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اضطراب کشیدن: متحمل نگرانی و تشویش شدن، برای مدتی نسبتاً طولانی دچار بی قراری و نگرانی بودن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خون به جگر شدن: رنج و اندوه بسیار دیدن، رنج بسیار بُردن، بار رنج و اندوه فراوان کشیدن ( از دست عزیزان ) ، متحمل تشویش یا اضطراب و نگرانی بسیار شدن ( ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بلاگو نیازمند بلاگو رُخ از غُبار مشوی - که کیمیای مُراد است خاک کوی نیاز ( حافظ )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

سرپیچی کردن، نا فرمانی کردن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حقّا کزین غمان برسد مژده امان - گر سالکی به عهد امانت وفا کند ( حافظ )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قوّت بازوی پرهیز به خوبان مفروش - که در این خیل حصاری به سواری گیرند ( حافظ )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تصمیم گرفتن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تکلیف کاری یا موضوعی را مشخص کردن - تکلیف کاری یا امری مشخص شدن در خصوص موضوعی تصمیم نهایی را گرفتن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چهره ساز: آنکه طراح، ترسیم کننده، سازننده یا پردازنده چهره و رُخسار می باشد و این معنا بر مجسمه ساز، نقاش و مانند آن اطلاق دارد: تصویرگر، چهره نگار، ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رنگدان: ظرف ویژه نگهداری رنگ جای رنگ توضیح: پسوند �دان� در اینجا همچون �شمع دان�، �آتش دان�، �یخدان�، �سرمه دان�، �نمکدان� و مانند آن معنای محل، جا ی ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از دست بُردن: مجازاً: بیهوش کردن - مست کردن - بی اختیار کردن - از خود بی خود کردن - عاشق و شیفته کردن دوش بیماری چشم تو بِبُرد از دستم - لیکن از لطف ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مستغنی بودن: بی نیاز بودن گوهر پاک تو از مدخت ما مستغنی ست - فکر مشاطه چه با حسن خدا داد کند ( حافظ )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ره کردن: راه کردن عزم کردن - قصد کردن کوچ کردن به - رفتن ره نبردیم به مقصود خود اندر شیراز - خرّم آن روز که حافظ ره بغداد کند ( حافظ )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ورد کردن: بر زبان آوردن - بازگوکردن با دیگران گفتن - گفتن - ذکر کردن فاش کردن گر باده خوری تو با خردمندان خور - یا با صنمی لاله رخی خندان خور بسیار ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مباهات کردن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بر کناره رفتن: به پرهیز از دیده شدن و آزار یافتن از مردم ترسان و گریزان از گوشه و کنار گذشتن و خود نمایی نکردن سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش - که ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زُهد فروختن: پارسا نُمایی؛ تظاهر و وانمود کردن به پارسایی و پاکی و پرهیزکاری و بی توجهی به دنیا دلا، دلالت خیرت کنم به راه نجات - مکن به فسق مباها ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زهدفروشی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محلّ نور تجلّی ست رای انور شاه - چو قرب او طلبی در صفای نیّت کوش ( حافظ ) صفای نیت: غرض پاک داشتن اندیشه خوش یا نیکو خواست و آرزوی نیکو نیکخواهی ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جامِ می گیرم و از اهل ریا دور شوم - یعنی از خلق جهان پاکدلی بگزینم ( حافظ ) یک معنای پاکدلی یعنی درون پاک و ضمیر و اندیشه و نیت خالص و صالحانه و نی ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بعد از این دست من و زلف چو زنجیر نگار - چند و چند از پی کام دل دیوانه روم ( حافظ )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دور دور کردن: عمل رانندگی کردن در مسیرهای غالبا نامشخص و تکراری به منظور تفریح و گذراندن وقت ویکی پدیا: دوردور خرده فرهنگی است که با رانندگی خودرو ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

متضاد: مشوّش گر تو زین دست مرا بی سر و سامان داری - من به آه سحرت زلف مشوّش دارم ( حافظ )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سر و سامان: رو به راه حال و اوضاع خوب و بی دغدغه آرام و بی دلهره

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جمع داری: همه را خشنود نگاه داشتن گروه مردمان را گرد خود حفظ کردن میان داری مردم و واسطه متحد و گردهم بودن آنها شدن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جمع داشتن: به تمامی در اختیار داشتن همه را داشتن ای دل به کوی عشق گُذاری نمی کنی - اسباب، جمع داری و کاری نمی کنی ( حافظ )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرارسانی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

می تواند معادلی برای واژه �ترویج� هم باشد

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میاو: صدای گربه نفس اگر چون گربه گوید که میاو - گربه وارش من درین انبان کنم ( مولانا؛ دیوان شمس - غزل شماره 1656 ) از مولانا دیگه انتظار نداشتم : )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

حرم نشین: منظور از حرم نشین، کسی است که ساکن حرم می باشد و منظور از �حرم� در اینجا اندرونی خانه است که سرا و مأوای نزدیکان و محارم صاحبخانه بوده و بی ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ز دست کوته خود زیر بارم - که از بالا بلندان شرمسارم ( حافظ ) به خاطر ناتوانی و عجز و محرومیتی که بدان گرفتارم، زیر بار رنج و فشار هستم

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کارآموز: معنی امروزی: یادگیرنده ی کار؛ شخص که به تازگی در حال یادگرفتن و کسب تجربه عملی در زمینه ای شده است معنی قدیمی: کار آموزنده، معلم؛ کسی که دی ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تازه آموز: نوآموز، شاگرد، کارآموز، مبتدی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تو از خاکم نخواهی برگرفتن - بجای اشک اگر گوهر ببارم ( حافظ ) برگرفتن از خاک، در بیت بالا یعنی ( از روی زمین /خاک برداشتن ) که کنایه است از �مورد ال ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیر بار بودن: 1 - دچار رنج و مشقت بودن بویژه در نتیجه فشار اجبار و مسئولیت به انجام کارها، وظایف و مسئولیت های سنگین و دشوار 1 - متحمل بودن، ناچار بو ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیر بار رفتن: 1 - به اجبار و اکراه پذیرفتن، ناچار شدن، مجبور شدن، مُکَره شدن 2 - مسئولیت پذیرفتن، به عهده گرفتن، عهده دار شدن، قبول وظیفه و مسئولیت ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هم رکاب

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند - آدم بهشت روضه ی دارالسلام را ( حافظ ) حالا، حاضر، اکنون فراهم، پیشادست، آماده، فوری، زود، بی درنگ

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هوش - دار با هوشدار ( دارای هوش و زکاوت و فراست و زیرکی ) و هوشیار ( بیدار، بخرد و دانا، تیزهوش ) متفاوت است هوش - دار، از دو کلمه ( هوش ) ( دار ) ت ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سخن معنی دار گفتن گفتن سخنی که معنی و مفهوم ژرف و دقیق و لطیف دارد

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نغز گفتن: سخن لطیف و باریک گفتن گفتن سخنی یا مطلبی که دارای نکته یا نکته های باریک و لطیف یا بدیع و نوآورانه است

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به هوا خاستن: 1 - به پرواز درآمدن، هواگیر شدن 2 - برخاستن، بر پاخاستن، بلند شدن 3 - پریدن، جهیدن مثال ها: گویند عقابی به در شهری برخاست - وز بهر ط ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هواگیر شدن: به پرواز درآمدن، به هوا خاستن، پرواز کردن محترم دار دلم، کین مگس قند پرست - تا هواگیر تو شد فرّ همائی دارد ( حافظ )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به طرب حمل مکن سرخی رویم که چو جام - خون دل عکس برون میدهد از رخسارم ( حافظ ) یعنی: اینکه رویم سرخ است را حمل بر طرب مکن به عبارت دیگر سرخ بودن رخس ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معنا کردن: معنی کردن ترجمه کردن تعبیر و تفسیر کردن شرح دادن بیان کردن مفهوم و منظور از واژه یا سخنی را بیان نمودن موضوع یا مفهومی را به بیان و عبا ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راه خلوتگه خاصم بنما تا پس از این - می خورم با تو و دیگر غم دنیا نخورم خاصم بر وزن ( فاعل ) از ریشه ( خصم ) یعنی آنکه به کار خصم و دشمنی می پردازد؛ ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غوطه ور شدن شناور شدن ماندن در نزدیکی سطح آب و فرو نشدن در ژرفای آب

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دامن مفشان از من خاکی که پس از مرگ - زین در نتواند که برد باد غبارم ( حافظ ) دامن فشاندن، یعنی تکاندن دامن ( برای فرویختن و پاک کردن آن از گرد و غب ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بها دادن: چیزی یا کسی را ارج نهادن و آن را مهم و ارشمند شمردن، اهمیت دادن، مورد توجه و اهمیت دانستن نمونه: پدر و مادر علی به ادامه تحصیل او بسیار ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گر قلب دلم را ننهد دوست عیاری - من نقد روان در دمش از دیده شمارم ( حافظ ) به نظرم در این بیت �عیاری ننهد� بدین معنا به کار برده شده که: ارزشی و بها ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به نا امیدی از این در مرو بزن فالی - بود که قرعه دولت به نام ما افتد ( حافظ ) در بیت بالا، فال زدن همان قرعه کشی کردن و قرعه زدن است و این مفهوم، د ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد - نهال دشمنی بر کن که رنج بی شمار آرد ( حافظ ) به بار آوردن: 1 - حاصل کردن، بدست آوردن، به نتیجه رساندن 2 - م ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تاس انداختن: عمل انداختن و غلتاندن تاس روی زمین برای مشخص نمودن شماره های مورد نیاز برای انجام بازی را تاس انداختن می گویند بدین شرح و توضیح: تاس مک ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1 - فداکار، از خودگذشته، فدایی، جانسپار، جانباز 2 - مخلص فداکار و ایثارگر؛ کسی که خود را خالصانه و مخلصانه به همه آنچه از جان و مال و مانند آن در اخت ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یا رب این کعبه مقصود تماشاگه کیست _ که مغیلان طریقش گل و نسرین من است ) حافظ ( ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست_ بی باده گلرنگ نمی باید زیست_ این سبز ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نه من از خلوت تقوا بدر افتادم و بس - پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت ( حافظ ) فروگذاشتن/ از دست دادن / رها کردن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مغتنم دانستن متعارف با: مغتنم شمردن - مغتنم داشتن قدر دانستن، مهم دانستن، گرانمایه دانستن، ارزشمند دانستن، پاس داشتن توضیح: زمانی که گفته می شود چ ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کار رفتن: پیش رفتن و انجام پذیرفتن کار کار از تو می رود، مددی ای دلیل راه - کانصاف میدهیم و ز راه اوفتاده ایم ( حافظ )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کار گشایی کردن: گره از کار یا مشکل کسی باز کردن کسی را از کار یا گرفتاری خود رهاندن گشایش و راحتی پدیدآوردن بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند - تا کار ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را - دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا ( حافظ ) *** ما بیغمان مست دل از دست داده ایم - همراز عشق و همنفس جام باده ایم ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

�نگاه داشتن حق� می تواند دربرگیرنده معانی زیر باشد: ای دل ریش مرا با لب تو حقّ نمک - حق نگه دار که من می روم الله معک ( حافظ ) ضایع نکردن ، از بین ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سربرگفتن: سر را برداشتن، سر را بلند کردن، مجازا: نافرمانی کردن متضاد: سرنهادن ( فرمانبرداری کردن ) به گیسوی تو خوردم دوش سوگند - که من از پای تو ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پذیرفتن احسان و نکویی دیگری ( نه به اجبار و اکراه بلکه با خرسندی و خوشحالی ) نمونه: به تیغم گر کُشد دستش نگیرم - و گر تیرم زند منّت پذیرم ( حافظ )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیرین دهن: معنای آن بر دو وجه است: نخست آنکه شیرین زبان و شیرین سخن است یعنی سخنان لطیف و دلگشا می زند یا در لهجه یا شیوه بیانش دلکش و دلرباست شاید ه ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خُلق کریم: منش بخشندگی خوی دهشگری اخلاق گشاده دستی سرشت دست و دلبازی سجیّه سخاوتمندی شیوه جوانمردی عادت و آیین رادمردی نقل هر جور که خلق کریمت ک ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شرط انصاف: هر یک از واژه های شرط و انصاف را در ترکیب بالا می توان برابر با یکی از معانی زیر دانست: شرط: بایسته، شایسته، درخور، موافق، سازگار، پسند، ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هات یا هائیتی نام هر یک از فصل های �یسنا� بعنوان بخشی از کتاب �اوستا� کتاب مقدس زرتشتیان می باشد. منابع: 1 - اوستا: گاثاها، یسنا، یشت ها، ویسپرد و ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هات نام هر یک از فصل های �یسنا� بعنوان بخشی از کتاب �اوستا� کتاب مقدس زرتشتیان می باشد. منابع: 1 - اوستا: گاثاها، یسنا، یشت ها، ویسپرد و خرده اوستا ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کوچکی کردن کنیزی کردن - غلامی ( نوکری ) کردن چاکری کردن فرمانبری کردن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

نفس برآمد ( 1 ) و کام از تو بر نمی آید ( 2 ) - فغان که بخت من از خواب در نمی آید قد بلند تو را تا به بر نمی گیرم - درخت کام و مرادم به بر نمی آید ( 3 ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد - که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس مکناد؛ ای کاش نکند، آرزو دارم که نکند

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باز پرسیدن: جویا شدن، سراغ گرفتن: الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور - پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی ( حافظ )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

متمسک و متوسل شدن - اعتماد و اطمینان یافتن - درآویختن و چنگ در زدن بر آیین اعتماد - پناه جستن و پناه آوردن و ملتجی گشتن سحر با باد می گفتم حدیث آرزو ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

آهوی ختن: ختن [خ ُ] در این ترکیب، ناحیه ای در کشور چین بوده که در گذشته ها در مسیر جاده ابریشم قرار داشته و از شهرهای مهم تجارتی به شمار می رفته است ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس - چو در سراچه ی ترکیب ، تخته بند تنم ( حافظ ) عالم قدس: 1 - بهشت، فردوس 2 - جایگاه و مرتبه فرشتگان، ملکوت 3 - عالم ی ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرش: مخفف [ اگر او را] است مانند: گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی - روا بود که ملامت کنی زلیخا را ( سعدی ) ضمنا: گرم نیز مخفف ( اگر مرا ) و گرت نیز ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرت [گَ رَ ت] مخفف است: اگر تو را مانند: به می سجّاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید - که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزل ها ( حافظ ) چو غنچه گرت بسته ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرم [گَ رَ م] در نمونه های پایین مخفف ( اگر مرا ) است که به ویژه در شعر بسیار استفاده می شود امّا ندیدم هیچ یک از واژه نامه های این وبگاه بدان اشاره ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گفت آوا بعنوان برابری پارسی برای واژه "لحن" پیشنهاد می گردد مراجعه شود به: گفتاوا

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گفت آوا / گفتاوا بعنوان برابر پارسی برای واژه "لحن" پیشنهاد می گردد

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به نظر من، آنگونه که برخی از دیگر کاربران گرامی پیشنهاد داده اند، مناسب نیست که عاشق را "افسرده کالبد" یا "تافته جگر" یا "بی پروا" یا "واله ( حیران ) ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کلمه ای است به منظور تنبیه و تحذیر و هشدار به کار می رود بویژه چون به همراه فعل امر " دار" بیاید؛ "هِش دار" یعنی: بهوش باش!، هوشیار باش!، آگاه شو!، ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نماپرست [ ن ُ / ن ِ / ن َ ] برابر است با واژه "ظاهر پرست" ؛ آنکه بنده، پرستنده، پیرو، سرسپرده و باورمند به ظاهر و روی آشکار امور است و از باطن امور غ ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واژگون سپهر: سپهر: آسمان، فلک //مجازا: بخت، اقبال، طالع، قضا و قدر، سرنوشت واژگون: سرنگون، وارونه، نگونسار// مجازا: بخت برگشته، شوم و نامبارک، بدبخت ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به چنگ آوردن: 1 - با دشواری و تحمل سختی بدست آوردن 2 - با خشونت و بی رحمی بدست آوردن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موسم گل: فصل گل؛ فصل و دوره ای از سال که در آن گل ها روییده و شکوفا میگردند؛ بهار حافظ رسید موسم گل معرفت مگوی - دریاب نقد وقت و ز چون چرا مپرس ( ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دلق پوش: صوفی، پشمینه پوش

پیشنهاد
٠

از خود غائب بودن: خود را گم کردن، خود را فراموش کردن، خودِ خود نبودن، حقیقت خویش را از یاد بردن، از واقعیت خود بدور بودن، برابر حقیقت و واقعیت خویش ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مجازاً: خیال وصال، آرزوی وصال، تجسم وصال در فکر و خیال

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هرچند کان آرام دل دانم نبخشد کام دل - نقش وصالی می کشم فال دوامی میزنم نقش وصال: نگاره و تصویری از وصال را ( روی کاغذ ) ترسیم می کنم. مجازاً: آرزوی ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1 - مادامی که، تا هنگامی که: نمونه: پدر گفت تا فرزندنم به خانه برنگردد، نمی خوابم. تا در دانشگاه قبول نشوم، به درس خواندن و کنکور دادن ادامه خواهم د ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مهر افروز: افروزنده ی مهر ، روشن کننده آتش مهر و محبت، تابنده مهربانی ها - کنایه از معشوق یا دلبر بی ماه مهر افروز خود تا بگذرانم روز خود - دامی به ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عمری ست تا من در طلب هر روز گامی میزنم - دست شفاعت هر زمان در نیکنامی میزنم ( حافظ ) هر زمان: دمادم، دم به دم، یک ریز، پیوسته، پی در پی، همیشه، هم ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هر که زنجیر سر زلف پریشان تو دید - دل سودا زده اش بر من دیوانه بسوخت سودا زده: به هوس افتاده، به طمع افتاده . . .

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یا رب آن شاهوش ماهرخ زهره جبین - دُرّ یکتای که و گوهر یکدانه کیست ( حافظ )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در این ترکیب کار به معنای ( کارنده/ کشت کننده ) است

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مبتلا گشتم در این بند و بلا - کوشش آن حقگزاران یاد باد ( حافظ )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فارغ شدن: 1 - التفات نداشتن، بی توجهی کردن، عنایت ننمودن مثال: گرچه یاران فارغند از یاد من - از من ایشان را هزاران یاد باد ( حافظ ) معنی: با اینکه ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چشم از آینه داران خط و خالش گشت - لبم از بوسه ربایان بر و دوشش باشد ( حافظ )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عار داشتن: 1 - مایه کوچکی و خواری خود دانستن، 2 - موجب شرمساری یا سرافکندگی یا بی آبرویی خود به شمار آوردن 3 - ننگ پنداشتن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

سهی : راست، صاف و بلند و کشیده؛ کشیده قامت، بلند قامت، سرو: نوعی درخت است که ارتفاع زیادی دارد سرو سهی : کنایه از معشوق خوش قد و بالا است

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

قناعت: ساده زیستی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرغول را بر افشان، یعنی" برغم" سنبل - گرد چمن بخوری همچون صبا بگردان ( حافظ ) دو تن از شرح نویسان این بیت را چنین معنا کرده اند: گیسوان پُرچین خود ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال دیگر: روی خاکیّ و نم چشم مرا خوار مدار - چرخ پیروزه طربخانه از این کهگل کرد ( حافظ )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به سر رفتن : 1 - با شور و اشتیاق به جایی رفتن یا پذیرفتن کسی یا امری 2 - فرمان بردارانه و با سرسپردگی پذیرفتن موضوعی یا فراخوان کسی مثال ها: 1 - اگ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کشورداری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

چشمگیر بزرگ با ارزش_ ارزنده پربها

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

به هنجار هنجارمند قانونمند روشمند

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

واژآهنگ گفتآهنگ گفتآواز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

وات آرایی رج بندی واج آرایی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

گفت آوا ؛ گفتاوا گفت آواز مانند: ۱_ لحنت را نمی پسندم / گفت آوازت/گفتآوایت را نمی پسندم ۲_ با والدین خود با لحن نرم و خوش سخن بگویید/ با پدر و مادر خ ...