پیشنهادهای شعیب صبار (١٤٨)
به هنجار هنجارمند قانونمند روشمند
چشمگیر بزرگ با ارزش_ ارزنده پربها
واژآهنگ گفتآهنگ گفتآواز
گفت آوا ؛ گفتاوا گفت آواز مانند: ۱_ لحنت را نمی پسندم / گفت آوازت/گفتآوایت را نمی پسندم ۲_ با والدین خود با لحن نرم و خوش سخن بگویید/ با پدر و مادر خ ...
سهی : راست، صاف و بلند و کشیده؛ کشیده قامت، بلند قامت، سرو: نوعی درخت است که ارتفاع زیادی دارد سرو سهی : کنایه از معشوق خوش قد و بالا است
قناعت: ساده زیستی
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد - نهال دشمنی بر کن که رنج بی شمار آرد ( حافظ ) به بار آوردن: 1 - حاصل کردن، بدست آوردن، به نتیجه رساندن 2 - م ...
آهوی ختن: ختن [خ ُ] در این ترکیب، ناحیه ای در کشور چین بوده که در گذشته ها در مسیر جاده ابریشم قرار داشته و از شهرهای مهم تجارتی به شمار می رفته است ...
نفس برآمد ( 1 ) و کام از تو بر نمی آید ( 2 ) - فغان که بخت من از خواب در نمی آید قد بلند تو را تا به بر نمی گیرم - درخت کام و مرادم به بر نمی آید ( 3 ...
کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد - که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس مکناد؛ ای کاش نکند، آرزو دارم که نکند
حرم نشین: منظور از حرم نشین، کسی است که ساکن حرم می باشد و منظور از �حرم� در اینجا اندرونی خانه است که سرا و مأوای نزدیکان و محارم صاحبخانه بوده و بی ...
سرپیچی کردن، نا فرمانی کردن
وات آرایی رج بندی واج آرایی
1 - مادامی که، تا هنگامی که: نمونه: پدر گفت تا فرزندنم به خانه برنگردد، نمی خوابم. تا در دانشگاه قبول نشوم، به درس خواندن و کنکور دادن ادامه خواهم د ...
فیض: در الهیات مسیحی و ادبیاتی که برای بیان عقاید و باورهایشان به کار می برند موضوع �فیض الهی� را در برابر با مفهوم سزا و جزایِ حاصل از تلاش و کوششی ...
هات نام هر یک از فصل های �یسنا� بعنوان بخشی از کتاب �اوستا� کتاب مقدس زرتشتیان می باشد. منابع: 1 - اوستا: گاثاها، یسنا، یشت ها، ویسپرد و خرده اوستا ...
سنگ لعل
املای صحیح این واژه �ملاحظه� با �ظ� است؛ لحاظ، ملاحظه، ملحوظ
غوطه ور شدن شناور شدن ماندن در نزدیکی سطح آب و فرو نشدن در ژرفای آب
گرت [گَ رَ ت] مخفف است: اگر تو را مانند: به می سجّاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید - که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزل ها ( حافظ ) چو غنچه گرت بسته ...
به نظر من، آنگونه که برخی از دیگر کاربران گرامی پیشنهاد داده اند، مناسب نیست که عاشق را "افسرده کالبد" یا "تافته جگر" یا "بی پروا" یا "واله ( حیران ) ...
کارآموز: معنی امروزی: یادگیرنده ی کار؛ شخص که به تازگی در حال یادگرفتن و کسب تجربه عملی در زمینه ای شده است معنی قدیمی: کار آموزنده، معلم؛ کسی که دی ...
کوچکی کردن کنیزی کردن - غلامی ( نوکری ) کردن چاکری کردن فرمانبری کردن
ویژگی شخصی که به پیمان و رابطه خود خیانت نمی ورزد و آن را نمی گسلد و عهد آن را به جا می آورد
جامِ می گیرم و از اهل ریا دور شوم - یعنی از خلق جهان پاکدلی بگزینم ( حافظ ) یک معنای پاکدلی یعنی درون پاک و ضمیر و اندیشه و نیت خالص و صالحانه و نی ...
فرارسانی
سر و سامان: رو به راه حال و اوضاع خوب و بی دغدغه آرام و بی دلهره
متضاد: مشوّش گر تو زین دست مرا بی سر و سامان داری - من به آه سحرت زلف مشوّش دارم ( حافظ )
در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند - آدم بهشت روضه ی دارالسلام را ( حافظ ) حالا، حاضر، اکنون فراهم، پیشادست، آماده، فوری، زود، بی درنگ
عمری ست تا من در طلب هر روز گامی میزنم - دست شفاعت هر زمان در نیکنامی میزنم ( حافظ ) هر زمان: دمادم، دم به دم، یک ریز، پیوسته، پی در پی، همیشه، هم ...
کلمه ای است به منظور تنبیه و تحذیر و هشدار به کار می رود بویژه چون به همراه فعل امر " دار" بیاید؛ "هِش دار" یعنی: بهوش باش!، هوشیار باش!، آگاه شو!، ...
دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را - دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا ( حافظ ) *** ما بیغمان مست دل از دست داده ایم - همراز عشق و همنفس جام باده ایم ...
خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم - بر ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم ( حافظ ) گشایش ، گره گشایی ، چاره جویی
هم رکاب
بها دادن: چیزی یا کسی را ارج نهادن و آن را مهم و ارشمند شمردن، اهمیت دادن، مورد توجه و اهمیت دانستن نمونه: پدر و مادر علی به ادامه تحصیل او بسیار ...
1 - فداکار، از خودگذشته، فدایی، جانسپار، جانباز 2 - مخلص فداکار و ایثارگر؛ کسی که خود را خالصانه و مخلصانه به همه آنچه از جان و مال و مانند آن در اخت ...
باز پرسیدن: جویا شدن، سراغ گرفتن: الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور - پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی ( حافظ )
مثال دیگر: روی خاکیّ و نم چشم مرا خوار مدار - چرخ پیروزه طربخانه از این کهگل کرد ( حافظ )
خُلق کریم: منش بخشندگی خوی دهشگری اخلاق گشاده دستی سرشت دست و دلبازی سجیّه سخاوتمندی شیوه جوانمردی عادت و آیین رادمردی نقل هر جور که خلق کریمت ک ...
به نظر می رسد �روی نمودن� معانی دیگری نیز دارد که چندان مورد توجه قرار نگرفته است: 1 - �فلانی به دین اسلام روی آورد� در اینجا روی نمودن به معنی �پذ ...
چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس - چو در سراچه ی ترکیب ، تخته بند تنم ( حافظ ) عالم قدس: 1 - بهشت، فردوس 2 - جایگاه و مرتبه فرشتگان، ملکوت 3 - عالم ی ...
محلّ نور تجلّی ست رای انور شاه - چو قرب او طلبی در صفای نیّت کوش ( حافظ ) صفای نیت: غرض پاک داشتن اندیشه خوش یا نیکو خواست و آرزوی نیکو نیکخواهی ...
قصد جان کردن: در خطر انداختن زندگی قصد جان است طمع در لب جانان کردن - تو مرا بین که درین کار به جان می کوشم ( حافظ )
به نا امیدی از این در مرو بزن فالی - بود که قرعه دولت به نام ما افتد ( حافظ ) در بیت بالا، فال زدن همان قرعه کشی کردن و قرعه زدن است و این مفهوم، د ...
پذیرفتن احسان و نکویی دیگری ( نه به اجبار و اکراه بلکه با خرسندی و خوشحالی ) نمونه: به تیغم گر کُشد دستش نگیرم - و گر تیرم زند منّت پذیرم ( حافظ )
فارغ شدن: 1 - التفات نداشتن، بی توجهی کردن، عنایت ننمودن مثال: گرچه یاران فارغند از یاد من - از من ایشان را هزاران یاد باد ( حافظ ) معنی: با اینکه ...
به چنگ آوردن: 1 - با دشواری و تحمل سختی بدست آوردن 2 - با خشونت و بی رحمی بدست آوردن
به طرب حمل مکن سرخی رویم که چو جام - خون دل عکس برون میدهد از رخسارم ( حافظ ) یعنی: اینکه رویم سرخ است را حمل بر طرب مکن به عبارت دیگر سرخ بودن رخس ...
قوّت بازوی پرهیز به خوبان مفروش - که در این خیل حصاری به سواری گیرند ( حافظ )
زهدفروشی