پیشنهاد‌های سیدحسین اخوان بهابادی (٢,٧٠٩)

بازدید
٢,٨٩١
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از پیشنهادات کاربران برای معنی "حیض" در همین نرم افزار آمده است: حیض ( خون قرمزی که از زنان در حالت سلامتی و عادی از آنان خارج می شود ) به معنای قاعد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از شرح دعای ابوحمزه ثمالی استاد مصباح یزدی: یا سَیِّدی بِلِسان قَدْ اَخْرَسَهُ ذَنْبُهُ رَبِّ اُنَاجیکَ بِقَلْب قَدْ اَوْبَقَهُ جُرْمُهُ سرورم، تو ر ...

پیشنهاد
٠

دعا در واقع، توجهی است از سوى انسان به خدا و تقویتی است براى رابطه بندگی. در این رابطه، یک طرف خداى متعال و طرف دیگر بنده گنهکار قرار دارد. در دعا هر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دعا در واقع، توجهی است از سوى انسان به خدا و تقویتی است براى رابطه بندگی. در این رابطه، یک طرف خداى متعال و طرف دیگر بنده گنهکار قرار دارد. در دعا هر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دعا در واقع، توجهی است از سوى انسان به خدا و تقویتی است براى رابطه بندگی. در این رابطه، یک طرف خداى متعال و طرف دیگر بنده گنهکار قرار دارد. در دعا هر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

توکل. [ ت َ وَک ْ ک ُ ] ( عربی، مصدر ) اعتماد کردن. || پناه و واگذاشتن به ( خدا ) اِلهی اِنْ کانَ قَلَّ زادُنا فِی الْمَسیرِ اِلَیْکَ فَلَقَدْ حَسُن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لیحقنوا از ریشه حَقن. حَقن دَم کسی ؛ رهانیدن او را از مرگ و کشتن. از کشتن خلاص دادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اِرخاء: فروهشتن. فروگذاشتن. فروکردن. اِرخاء ستر ؛فروگذاشتن پرده یعنی افکندن پرده. افکندن پرده را اِرخاء سَتر گویند. غَرَّنِی سِتْرُکَ الْمُرْخَی ع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اِرخاء: فروهشتن. فروگذاشتن. فروکردن. اِرخاء ستر ؛فروگذاشتن پرده یعنی افکندن پرده. افکندن پرده را اِرخاء سَتر گویند. غَرَّنِی سِتْرُکَ الْمُرْخَی ع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

افکندن پرده را اِرخاء سَتر گویند. غَرَّنِی سِتْرُکَ الْمُرْخَی عَلَیَّ ( فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی ) پرده افتاده ات بر من مغرورم نمود،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حرکت ضمیر "ی" متکلم وحده هنگامی که به کلمه ای می چسبد ممکن است وضعیت خاص پیدا کند مثلاً در هنگامی که اسمی آخرش الف دارد. اسمی که آخرش الف دارد ضمیر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

حرکت ضمیر "ی" متکلم وحده هنگامی که به کلمه ای می چسبد ممکن است وضعیت خاص پیدا کند مثلاً در هنگامی که اسمی آخرش الف دارد. اسمی که آخرش الف دارد ضمیر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مُقِیلَ الْعَثَرَات‏: از اسماء و صفات خداوند به معنای درگذرنده از لغزش ها. مقیل: اسم فاعل از ریشه قول و باب اقاله. افعل، یفعل، افعال/إِفَالَة أَقَا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

أَقَلْتَ: نادیده گرفتی ( صیغه هفتم فعل ماضی أَقَالَ ) وَ أَنَا الْخَائِفُ الَّذِی آمَنْتَهُ وَ الْجَائِعُ الَّذِی أَشْبَعْتَهُ وَ الْعَطْشَانُ الَّذ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مقیل: اسم فاعل از ریشه قول و باب اقاله. افعل، یفعل، افعال/إِفَالَة أَقَالَ ( در اصل، أَقوَلَ ) ، یُقِیلُ ( در اصل یُقوِلُ ) ، إِقَالَة نکته:باب إِفْ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لَعَلَّکَ:شاید تو. أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُعْرِضاً عَنْکَ فَقَلَیْتَنِی یا شاید مرا روی گردان از خود مشاهده کردی، پس مرا مورد خشم قرار دادی، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

أَرَأَیْتَنِی:مشاهده کردی مرا. أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُعْرِضاً عَنْکَ فَقَلَیْتَنِی یا شاید مرا روی گردان از خود مشاهده کردی، پس مرا مورد خشم ...

پیشنهاد
٠

أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی، یا شاید تو مشاهده کردی مرا، ( عبارت تکرار شده در فرازهایی از دعای ابوحمزه ثمالی ) أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُعْرِضاً ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

برای یادسپاری اسانتر علامت اختصاری نقره می توان از بازی های ذهنی بهره برد مثلا گفت ag یعنی آجی یا همان آبجی است و این حکایت از ان دارد که فردی برای ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تنوین، نون ساکن زائدی است که در تلفّظ به آخر اسم اضافه می شود ولی در نگارش نوشته نمی شود، و نشانه آن تکرار شکل حرکت می باشد، ـًـٍـٌ. ( یکی نشانه حرکت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عصایَ : عصای من. قاعده عربی: اگر اسم مقصور به یاء متکلم اضافه شود اسکان آخر آن و فتح یاء واجب است: {قال هی عصایَ أتوکّأ علیها وأهشّ بها علی غنمی} ع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دُنْیَایَ : دنیای من. قاعده عربی: اگر اسم مقصور به یاء متکلم اضافه شود اسکان آخر آن و فتح یاء واجب است یا به عبارتی، حرکت ضمیر "ی" متکلم وحده هنگامی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. الف مقصوره و الف ممدوده در قرائت عربی: الف مقصوره یعنی الف کوتاهی که آن را گاهی روی "و" می گذارند مانند ( زَکوة - صَلوة - حَیوة - ) و گاهی روی "ی" ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. الف مقصوره و الف ممدوده در قرائت عربی: الف مقصوره یعنی الف کوتاهی که آن را گاهی روی "و" می گذارند مانند ( زَکوة - صَلوة - حَیوة - ) و گاهی روی "ی" ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. الف مقصوره و الف ممدوده در قرائت عربی: الف مقصوره یعنی الف کوتاهی که آن را گاهی روی "و" می گذارند مانند ( زَکوة - صَلوة - حَیوة - ) و گاهی روی "ی" ...

پیشنهاد
٠

این ضرب المثل بهابادی جایی کاربرد دارد که تعداد بیشتر افراد باعث می شود که کار راحت تر و سریع تر انجام بگیرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مضاف و مضاف الیه در عربی: اگر بخواهیم اسمی را مشخص کنیم؛ و کمی اطلاعات بیش تر راجع به آن بدهیم و واضح تر سازیم از مضاف الیه استفاده می کنیم. در واقع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مضاف و مضاف الیه در عربی: اگر بخواهیم اسمی را مشخص کنیم؛ و کمی اطلاعات بیش تر راجع به آن بدهیم و واضح تر سازیم از مضاف الیه استفاده می کنیم. در واقع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

باید دانست بها به معنای قیمت و ارزش، کلمه ی کاملآ فارسی است که عربی آن قیمت و ثمن می شود. اما بها ( ی ) عربی ( بهاء ) ، معانیِ متعدد دارد از جمله زی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بها به معنای قیمت و ارزش، کلمه ی کاملآ فارسی است که عربی آن قیمت و ثمن می شود. اما بها ( ی ) عربی ( بهاء ) ، معانیِ متعدد دارد از جمله زیبایی، خرمی، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ابهت هم خانواده ی کلمه ی بهاء است. باید دانست که بها به معنای قیمت و ارزش، کلمه ی کاملآ فارسی است که عربی آن قیمت و ثمن می شود. اما بها ( ی ) عربی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بها به معنای قیمت و ارزش، کلمه ی کاملآ فارسی است که عربی آن قیمت و ثمن می شود. اما بها ( ی ) عربی ( بهاء ) ، معانیِ متعدد دارد از جمله زیبایی، خرمی، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حُسْنُ الثَّوَاب:پاداش نیکو ( ی بهشت رضوان ) . یَا مَنْ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ، یَا مَنْ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ ( فرازی از دعای جوشن کبیر ) ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ام الکتاب: اصل علوم و حقایق. یَا مَنْ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ، یَا مَنْ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ ( فرازی از دعای جوشن کبیر ) ای آن که پاداش نیک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

حامد از اسامی خداوند است و به معنای ستایش کننده ( ذات خود ) . اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا أَحَدُ یَا وَاحِدُ یَا شَاهِدُ یَا مَاجِدُ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نَحَّی : مفرد مذکر غایب فعل ماضی از باب تفعیل ( فعَّلَ، یُفَعِّلُ، تفعیل ) از ریشه ی ( نحی ) به معنای برکنار کرد، معزول کرد، کنار گذاشت، اخراج کرد، ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نَحَّی : مفرد مذکر غایب فعل ماضی از باب تفعیل ( فعَّلَ، یُفَعِّلُ، تفعیل ) از ریشه ی ( نحی ) به معنای برکنار کرد، معزول کرد، کنار گذاشت، اخراج کرد، ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نَحَّی : مفرد مذکر غایب فعل ماضی از باب تفعیل ( فعَّلَ، یُفَعِّلُ، تفعیل ) از ریشه ی ( نحی ) به معنای برکنار کرد، معزول کرد، کنار گذاشت، اخراج کرد، ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

باید بدانیم دو کلمه ی سَریر و سریره ( سَریرَت ) هر دو عربی هستند ولی ارتباطی با هم ندارند و نمی توان گفت سریره مونث سریر است. تفاوت ها: - سریر به م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جک نون وقایه از یک معلم عربی می پرسند چهار تا نون نام ببر، میگه، نون سنگک، نون لواش، نون تافتون، چهارمی را نمی تونه بگه، کمی مِن مِن می کنه، می بینه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در قسمت دانشنامه اسلامی در فوق آمده است: معنی عَلَانِیَةً: آشکار ریشه کلمه: وعلن ( ۴ بار ) که باید گفت، ریشه ی این کلمه، علن است نه وعلن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سریرت متضاد علانیه است و از سِر به معنای راز� و علانیه از علنی به معنای آشکار می آید. وَ قَدْ جَرَتْ مَقَادِیرُکَ عَلَیَّ یَا سَیِّدِی فِیمَا یَکُون ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

باید بدانیم دو کلمه ی سَریر و سریره ( سَریرَت ) هر دو عربی هستند ولی ارتباطی با هم ندارند و نمی توان گفت سریره مونث سریر است. تفاوت ها: - سریر به م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

باید بدانیم دو کلمه ی سَریر و سریره ( سَریرَت ) هر دو عربی هستند ولی ارتباطی با هم ندارند و نمی توان گفت سریره مونث سریر است. تفاوت ها: - سریر به م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تَعَبَّأْ : مفرد مذکر غایب فعل ماضی از باب تَفعُّل ( تَفعَّلَ، یتَفَعَّلُ، تَفعُّل ) از ریشه ی ( عبء ) تَعْبئَة : مشتق از فعل ( عَبَّأَ ) از ریشه ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تَعَبَّأْ : مفرد مذکر غایب فعل ماضی از باب تَفعُّل ( تَفعَّلَ، یتَفَعَّلُ، تَفعُّل ) از ریشه ی ( عبء ) تَعْبئَة : مشتق از فعل ( عَبَّأَ ) از ریشه ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تَعَبَّأْ : مفرد مذکر غایب فعل ماضی از باب تَفعُّل ( تَفعَّلَ، یتَفَعَّلُ، تَفعُّل ) از ریشه ی ( عبء ) تَعْبئَة : مشتق از فعل ( عَبَّأَ ) از ریشه ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تَهَیَّأَ : مفرد مذکر غایب فعل ماضی از باب تَفعُّل ( تَفعَّلَ، یتَفَعَّلُ، تَفعُّل ) از ریشه ی ( هیء ) تَهْیِئَة : مشتق از فعل ( هَیَّأَ ) از ریشه ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تَعَبَّأْ : مفرد مذکر غایب فعل ماضی از باب تَفعُّل ( تَفعَّلَ، یتَفَعَّلُ، تَفعُّل ) از ریشه ی ( عبء ) تَعْبئَة : مشتق از فعل ( عَبَّأَ ) از ریشه ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تَهَیَّأَ : مفرد مذکر غایب فعل ماضی از باب تَفعُّل ( تَفعَّلَ، یتَفَعَّلُ، تَفعُّل ) از ریشه ی ( هیء ) تَهْیِئَة : مشتق از فعل ( هَیَّأَ ) از ریشه ی ...