پیشنهادهای 🖤MANI🖤 (٨٥٨)
۱. استعفا دادن ۲. تن دادن ( به انجام کاری ) ۳. دست برداشتن از ۴. تسلیم شدن ۵. تسلیم کردن
۱. به دقت تأمل کردن ۲. به دقت بررسی کردن ۳. به دقت فکر کردن
واژه یونانی برای بافت یا شبکه
سلول های جذب کننده روده
تصاعد
چیزی که می چرخد مثلا در revolver = هفت تیر ، گردونه ی اسلحه می چرخد.
تیرگی هشیاری ( ذهن مه آلود )
1. وسواس در اعمال قدرت، به ویژه در تسلط بر دیگران 2. توهم درباره قدرت یا اهمیت خود
تو بگو
پیشرفت شخصی / ارتقاء شخصی
self - esteem = احترام بنفس
وقتی که سوالات و مشکلات برنامه نویسی خود را سرچ میکنید، در اکثر مواقع اولین سایتی که برای شما ظاهر میشود، سایت Stackoverflow است. اینگونه شما میتوانی ...
lucrative
تقویت کننده
movie idol = ستاره سینما
۱. قول شرف ۲. آزادی مشروط ۳. ( یک زندانی را ) تحت شرایط خاصی آزاد کردن
۱. شخصی که ساختمان ها را بازسازی می کند ۲. کسی که در توانبخشی است
پی نوشت P. S. = PostScript
گفتن چیزی که نوشته شده است
�سوداگر� در گذشته به معنای �دادو ستدکننده� و �تاجر� کاربرد داشته است و امروزه در معنای �فرد سودجو�یی به کار می رود که برای سود و منفعت هر چیزی را داد ...
progressive muscle relaxation = آرامش عضلانی پیش رونده
۱. اساسی / ضروری ۲. زیستی / حیاتی / مربوط به حیات / ضروری برای حیات ۳. کشنده / عامل مرگ و میر، شکست یا ویرانی ۴. پرشور / بانشاط / پویا / سرزنده / پر ...
۱. مستمری ۲. کمک هزینه ۳. حقوق بازنشستگی ۴. پرداخت منظمی که دستمزد نیست ۵. پرداختن مستمری [فعل]
بدون منفذ یا منافذ
دستکاری شده doctored photograph : تصویر دستکاری شده / تصویر ادیت شده
انجام فن ماساژ وجابجا کردن ستون فقرات
[ریاضی]: تجزیه
Cent = 100
کاربرد مشتقات = Application of Derivatives
BMI = Body Mass Index = شاخص توده بدنی تقسیم جرم ( kg ) به مربع قد ( m )
شیوع یک بیماری که سریع پخش می شود؛ بنابراین تعداد زیادی از مردم آن را به طور همزمان دارند. همه گیری، فراگیر، شیوع، بیماری همه گیر
a strong human feeling such as love, fear, anger etc
manufactures and retailers = تولیدکنندگان و خرده فروشان
Maximum Transmission Unit = حداکثر واحد انتقال
گروهی از هواپیماهای نظامی، معمولاً تحت یک فرمانده
پاپوش دوختن
نامتصل
قابل اتصال
شروع یهویی و ناگهانی
۱. قابل خواندن ( خوانا ) ۲. راحت برای خواندن ۳. ساده و آشکار
بدون بدهی
the way you behave when you are with other people or in a particular situation, which gives people a particular idea about your character نحوه رفتار ...
۱. خط زدن ۲. علامت گذاری کردن برای اینکه نتوان از آن استفاده کرد ۳. از بین بردن ۴. لغو کردن
۱. مطابقت ۲. هماهنگی ۳. هم مکانی ۴. هم زمانی ۵. برابری ۶. توافق ۷. انطباق
۱. هماهنگ ۲. مطابق ۳. هم مکان ۴. هم زمان ۵. موافق ۶. منطبق ۷. برابر
۱. از نظر فضا، مکان یکسانی را اشغال کردن ( هم مکان بودن ) ۲. زمان یکسانی را اشغال کردن ( هم زمان بودن ) ۳. دقیقا برابر بودن ۴. موافقت کردن / توافق ...
۱. دور شدن ۲. ترک کردن ۳. روی گرداندن از ۴. تغییر دادن ۵. از بین رفتن ۶. فوت کردن ۷. عازم شدن
عازم
۱. حفر کردن ۲. کشف کردن ۳. پی بردن ۴. از زیر خاک بیرون کشیدن
بسیار دلاور و قدرتمند / شیرافکن