پیشنهاد‌های حسین اسماعیلی زاد (٧٣)

بازدید
٣٧
تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨٦

people that you work with, study with, or who are in the same situation as you شخص هم موقعیت، شخص یا اشخاص با موقعیت مشابه مثال: fellow citizen: همشه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٩

step down/aside کناره گیری کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٦

روزنامه ای نیم قطع و مصور که به اطلاعات زندگی افراد مشهور میپردازد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٢

maternity leave : مرخصی زایمان ( برای مادر ) paternity leave : مرخصی برای پدر ( پس از تولد فرزند )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤١

یافته ها، نتایج تحقیقات

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

معنی دیگر: شوکه کردن، ناراحت کردن ( به صورت مجهول به کار میرود ) مثال: Football team rocked by scandal. اعضای تیم فوتبال بخاطر رسوایی ببار آمده، ش ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

کمِ کمِش، حداقل حداقل

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

راهروی مدلینگ، سکوی مُد، محل راه رفتن مدلها

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣١

پاداش ( از طرف کارفرما به خاطر عملکرد خوب یا بطور سالیانه )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣١

Ivory : ماده ای که دندان یا عاج از آن ساخته میشود. درواقع tusk از جنس ivory است. اما گاهی به جای ivory tusk از ivory استفاده میشود که مجاز از عاج یا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

معنی دیگر برای reproduction: نمونه کپی از آثار هنری مثال: a reproduction of Vincent Van Gogh’s ‘Sunflowers’

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

تحریک کردن، برانگیختن، بیدار کردن مثلا: arouse sb's suspicion یعنی شک کسی را برانگیختن

پیشنهاد
٢٧

If sb does sth bad to you, that is not a reason to do sth bad to them. جواب بدی رو با بدی نمیدن.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

اتهام وارد کردن، اظهار کردن، ادعا کردن مثال: The water is alleged to be polluted with mercury. ادعا میشود که آب آلوده به جیوه شده. The man alleged ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

تقویت کردن، تجدید نیرو کردن، تحریک کردن مثال: His words fuelled her anger still more. صحبت های او، عصبانیتش را هنوز بیشتر کرد.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

کنترل احساسات، مخفی نگه داشتن احساسات

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

روحیه تیمی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

جابجایی به محلی جدید برای استخدام در کاری جدید

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

تو گفتی و منم باور کردم!، آره جون خودت!

پیشنهاد
٢٠

کوتاه آمدن، زیر بار رفتن پذیرفتن شرایط بد بدون اعتراض یا شکایتی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

گیج، شوکه حالتی که شخص نمی تواند خوب فکر کند.

پیشنهاد
٢٠

something bad or unpleasant is not likely to happen to the same people or in the same place twice به شخصی که مشکلی براش پیش اومده، این اصطلاح رو میگن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

روراست بودن با کسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

در زندگی خصوصی کسی فضولی کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

هزینه را کمتر کردن، سر کیسه را سفت تر کردن، صرفه جویی در هزینه کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

نه بابا!، شوخی نکن، نمیتونه درست باشه ( برای تعجب در مقابل شنیدن خبر غیرقابل باور )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

زیاده از حد خوب، آنقدر خوب است که به شک وامیدارد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

۱. ورشکست شدن ۲. غرق شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

بازپروری، ترک اعتیاد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

wriggle out of sth/doing sth معنی: to avoid doing something by using clever excuses از زیر بار مسئولیتی شانه خالی کردن، طفره رفتن مثال: Don’t try to ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

likely to happen محتمل، قریب الوقوع

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

به طور ناشناس، با نام مستعار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

to make something start happening استارت کاری را زدن، کار را شروع کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

افکار خصوصی، افکار درونی، حرف دل

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

نتیجه قابل پیش بینی و حتمی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

مرخصی استحقاقی مثال: Thirty days' holiday entitlement : سی روز مرخصی استحقاقی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

talk sth up describe sth in a way that makes it sound better than it is اغراق آمیز توصیف کردن، بهتر از واقعیت جلوه دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

معنی دیگر: پوکه فشنگ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

دوباره به حواس اومدن، به خود آمدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

وابسته به میزان عملکرد، متناسب با میزان موفقیت در کار مثال: performance - related pay : پرداخت مبلغ متناسب با میزان عملکرد/موفقیت در کار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

نقطه شروع بحران

پیشنهاد
١٢

ابراز احساسات برای دیگران

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

معنی دیگر: rally ( round/around/to somebody ) phrasal verb informal if a group of people rally round, they all try to help you when you are in a dif ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

سیستم رای گیری مخفیانه که کسی از رای دیگری خبر ندارد. a system of voting, usually in secret, or an occasion when you vote in this way.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

پشت و رو، پس و پیش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

فریفتن، بوسیله تطمیع به دام انداختن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

روستای ماهیگیری، روستایی نزدیک ساحل که صنعت ماهیگیری در آن رواج دارد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

what/why/how etc on earth . . . ? spoken used to ask a question when you are very surprised or angry اگر بعد از کلمات پرسشی wh, how بیاید، نشانه تعجب ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

دو صد گفته چو نیم کردار نیست

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

بهتر شدن اوضاع، خوابیدن شر مثال: Wait until the dust settles. صبر کن تا اوضاع بهتر شود/ صبر کن تا شر بخوابد

١