⬆
برای انتخاب دیکشنری یا لغتنامه، اینجا را کلیک کنید.
< مترجم
حسین اسماعیلی زاد
فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده
واژه
نوشتار
1
catwalk
راهروی مدلینگ، سکوی مُد، محل راه رفتن مدلها
١٣٩٩/٠٥/١٢
25
|
1
2
in passing
توی پرانتز، در کنار موضوعات دیگر به صورت لحظه ای اشاره شده
١٣٩٩/٠١/١٠
6
|
1
3
at short notice
تا چند لحظه آینده، وقت خیلی کم برای آماده شدن کاری
Thanks for agreeing to see me at such short notice.
ممنونم که موافقت کردید در این مدت کوتاه ...
١٣٩٩/٠١/١٠
2
|
1
4
at the very least
کمِ کمِش، حداقل حداقل
١٣٩٩/٠١/١٠
21
|
1
5
lightning never strikes twice
something bad or unpleasant is not likely to happen to the same people or in the same place twice
به شخصی که مشکلی براش پیش اومده، این اصطلاح رو م ...
١٣٩٨/١٢/٢٣
21
|
1
6
on earth
what/why/how etc on earth ...? spoken used to ask a question when you are very surprised or angry
اگر بعد از کلمات پرسشی wh,how بیاید، نشانه تعجب ...
١٣٩٨/١٢/٢٣
17
|
1
7
fishing village
روستای ماهیگیری، روستایی نزدیک ساحل که صنعت ماهیگیری در آن رواج دارد.
١٣٩٨/١٢/٠٣
4
|
1
8
Chrity begins at home
اول به خانواده و آشنایان خودت کمک کن، بعد به دیگران کمک کن.
چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است.
١٣٩٨/١١/١١
0
|
1
9
Two wrongs don't make a right
If sb does sth bad to you, that is not a reason to do sth bad to them.
جواب بدی رو با بدی نمیدن.
١٣٩٨/١١/١١
15
|
1
10
Easier said than done
دو صد گفته چو نیم کردار نیست
١٣٩٨/١١/١١
6
|
1
11
Sick and tired
bored with or annoyed about something, and wanting it to stop
خسته و کسل از یک شرایط آزاردهنده یا تکراری
I'm sick and tired of this weather: از ...
١٣٩٨/١١/١١
13
|
1
12
back to front
پشت و رو، پس و پیش
١٣٩٨/١١/١١
8
|
1
13
too good to be true
زیاده از حد خوب،
آنقدر خوب است که به شک وامیدارد.
١٣٩٨/١١/١٠
10
|
1
14
you're kidding
نه بابا!، شوخی نکن، نمیتونه درست باشه
(برای تعجب در مقابل شنیدن خبر غیرقابل باور)
١٣٩٨/١١/١٠
19
|
1
15
a likely story
تو گفتی و منم باور کردم!، آره جون خودت!
١٣٩٨/١١/١٠
10
|
1
16
foregone conclusion
نتیجه قابل پیش بینی و حتمی
١٣٩٨/١١/١٠
8
|
1
17
reproduction
معنی دیگر برای reproduction:
نمونه کپی از آثار هنری
مثال: a reproduction of Vincent Van Gogh’s ‘Sunflowers’
١٣٩٨/١١/٠٨
15
|
1
18
falsehood
دروغ
١٣٩٨/١١/٠٧
2
|
1
19
half truth
سخن نیم راست، حقیقت ناقص
سخنی که بخشی از حقیقت را میگوید.
١٣٩٨/١١/٠٧
0
|
1
20
fib
دروغ جزئی و بی اهمیت
١٣٩٨/١١/٠٧
8
|
1
21
posthumous
(مربوط به ) پس از مرگ
مثال:
posthumous fame : شهرت پس از مرگ
١٣٩٨/١٠/٢٨
6
|
1
22
posthumously
پس از مرگ
١٣٩٨/١٠/٢٨
6
|
1
23
anonymously
به طور ناشناس، با نام مستعار
١٣٩٨/١٠/٢٨
6
|
1
24
phoney
حقه باز، دو رو
١٣٩٨/١٠/٢٨
8
|
1
25
level with
روراست بودن با کسی
١٣٩٨/١٠/٢٨
21
|
1
26
talk up
talk sth up
describe sth in a way that makes it sound better than it is
اغراق آمیز توصیف کردن، بهتر از واقعیت جلوه دادن
١٣٩٨/٠٩/١٨
8
|
1
27
coerce
به زور وادار به کاری کردن
١٣٩٨/٠٨/٢٢
2
|
1
28
arouse
تحریک کردن، برانگیختن، بیدار کردن
مثلا:
arouse sb's suspicion یعنی شک کسی را برانگیختن
١٣٩٨/٠٨/٢٢
15
|
1
29
on the cards
likely to happen
محتمل، قریب الوقوع
١٣٩٨/٠٦/٢٩
15
|
1
30
the dust settles
بهتر شدن اوضاع، خوابیدن شر
مثال:
Wait until the dust settles.
صبر کن تا اوضاع بهتر شود/ صبر کن تا شر بخوابد
١٣٩٨/٠٦/٢٩
10
|
1
31
fuel
تقویت کردن، تجدید نیرو کردن، تحریک کردن
مثال:
His words fuelled her anger still more.
صحبت های او، عصبانیتش را هنوز بیشتر کرد.
١٣٩٨/٠٦/٢٩
10
|
1
32
tip the balance
tip the balance in favor of somebody
به نفع کسی بر نتیجه تاثیر گذاشتن
١٣٩٨/٠٦/٢٩
10
|
1
33
take something lying down
کوتاه آمدن، زیر بار رفتن
پذیرفتن شرایط بد بدون اعتراض یا شکایتی
١٣٩٨/٠٦/٢٩
19
|
1
34
Lure
فریفتن، بوسیله تطمیع به دام انداختن
١٣٩٨/٠٦/٢٩
15
|
1
35
wriggle out of sth
wriggle out of sth/doing sth
معنی:
to avoid doing something by using clever excuses
از زیر بار مسئولیتی شانه خالی کردن، طفره رفتن
مثال: < ...
١٣٩٨/٠٦/٢٩
13
|
1
36
tighten one's belt
هزینه را کمتر کردن، سر کیسه را سفت تر کردن، صرفه جویی در هزینه کردن
١٣٩٨/٠٦/٢٩
8
|
1
37
step down
step down/aside
کناره گیری کردن
١٣٩٨/٠٦/٢٩
57
|
1
38
step aside
step down/aside
کناره گیری کردن
١٣٩٨/٠٦/٢٩
8
|
1
39
Go under
۱. ورشکست شدن
۲. غرق شدن
١٣٩٨/٠٦/٢٩
15
|
1
40
set off
to make something start happening
استارت کاری را زدن، کار را شروع کردن
١٣٩٨/٠٦/٢٩
17
|
1
41
backing
support or help, especially with money
پشتوانه، حمایت
مثال:
All they needed was public support and financial backing.
١٣٩٨/٠٦/٢٩
8
|
1
42
team spirit
روحیه تیمی
١٣٩٨/٠٦/٢٨
10
|
1
43
holiday entitlement
مرخصی استحقاقی
مثال:
Thirty days' holiday entitlement : سی روز مرخصی استحقاقی
١٣٩٨/٠٦/٢٥
8
|
1
44
maternity leave
maternity leave : مرخصی زایمان ( برای مادر)
paternity leave : مرخصی برای پدر ( پس از تولد فرزند)
١٣٩٨/٠٦/٢٥
27
|
1
45
bonus
پاداش (از طرف کارفرما به خاطر عملکرد خوب یا بطور سالیانه)
١٣٩٨/٠٦/٢٥
19
|
1
46
performance related
وابسته به میزان عملکرد، متناسب با میزان موفقیت در کار
مثال:
performance-related pay : پرداخت مبلغ متناسب با میزان عملکرد/موفقیت در کار
١٣٩٨/٠٦/٢٥
15
|
1
47
allowance
مقرری، جیره
١٣٩٨/٠٦/٢٥
4
|
1
48
relocation
جابجایی به محلی جدید برای استخدام در کاری جدید
١٣٩٨/٠٦/٢٥
13
|
1
49
grim
unpleasant and depressing
١٣٩٨/٠٦/٢٤
6
|
1
50
breaking point
نقطه شروع بحران
١٣٩٨/٠٦/٢٤
10
|
1
1
2
<