foregone conclusion


تصدیق بلاتصور، نتیجه نابهنگام، نتیجه حتمی، نتیجه مسلم

جمله های نمونه

1. The outcome of theelection is a foregone conclusion.
[ترجمه گوگل]نتیجه انتخابات یک نتیجه قطعی است
[ترجمه ترگمان]نتیجه of یک نتیجه گیری قطعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It was a foregone conclusion that I would end up in the same business as him.
[ترجمه گوگل]این یک نتیجه قطعی بود که من در نهایت به همان تجارت او خواهم رسید
[ترجمه ترگمان]به این نتیجه رسیده بود که من هم به همین کار خاتمه خواهم داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The outcome of the vote is a foregone conclusion.
[ترجمه گوگل]نتیجه رای گیری یک نتیجه قطعی است
[ترجمه ترگمان]نتیجه رای گیری یک نتیجه گیری قطعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The outcome of the battle was a foregone conclusion.
[ترجمه گوگل]نتیجه نبرد یک نتیجه قطعی بود
[ترجمه ترگمان]نتیجه نبرد یک نتیجه قاطع بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The election result was a foregone conclusion.
[ترجمه گوگل]نتیجه انتخابات یک نتیجه قطعی بود
[ترجمه ترگمان]نتیجه انتخابات یک نتیجه گیری قطعی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Most voters believe the result is a foregone conclusion.
[ترجمه گوگل]اکثر رای دهندگان بر این باورند که نتیجه یک نتیجه قطعی است
[ترجمه ترگمان]اغلب رای دهندگان معتقدند که نتیجه یک نتیجه گیری قطعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The result of the match was a foregone conclusion.
[ترجمه گوگل]نتیجه این مسابقه یک نتیجه قطعی بود
[ترجمه ترگمان]نتیجه مسابقه یک نتیجه گیری قطعی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The result is no foregone conclusion.
[ترجمه گوگل]نتیجه هیچ نتیجه قطعی نیست
[ترجمه ترگمان]نتیجه هیچ نتیجه گیری قطعی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But gaining that support was not a foregone conclusion.
[ترجمه گوگل]اما به دست آوردن این حمایت یک نتیجه قطعی نبود
[ترجمه ترگمان]اما کسب حمایت از آن یک نتیجه گیری قطعی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It seemed like a foregone conclusion that Tiger Woods would win the tournament.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که تایگر وودز برنده مسابقات خواهد شد
[ترجمه ترگمان]چنین به نظر می رسید که تایگر وودز برنده این مسابقات خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It is equally a foregone conclusion that reform must come eventually.
[ترجمه گوگل]این به همان اندازه یک نتیجه قطعی است که اصلاحات باید در نهایت انجام شود
[ترجمه ترگمان]این یک نتیجه گیری قطعی است که اصلاحات باید در نهایت انجام شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Male speaker It's certainly not a foregone conclusion.
[ترجمه گوگل]سخنران مرد این مطمئناً یک نتیجه قطعی نیست
[ترجمه ترگمان]گوینده مرد قطعا یک نتیجه گیری قطعی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It is a foregone conclusion that the homosexual laws will not be reformed yet.
[ترجمه گوگل]این یک نتیجه قطعی است که هنوز قوانین همجنسگرایی اصلاح نخواهد شد
[ترجمه ترگمان]این یک نتیجه گیری قطعی است مبنی بر اینکه قوانین همجنس گرا هنوز اصلاح نخواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. But the outcome of the battle was a foregone conclusion.
[ترجمه گوگل]اما نتیجه نبرد یک نتیجه قطعی بود
[ترجمه ترگمان]اما نتیجه نبرد یک نتیجه قاطع بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• inevitable conclusion or result, certainty, opinion or decision formed in advance

پیشنهاد کاربران

نتیجه قابل پیش بنی. نتیجه از پیش تعیین شده. نتیجه مسلم. مثل روز روشن بودن
مثال:
The outcome of the battle was a foregone conclusion.
عاقبت جنگ یک نتیجه قابل پیش بینی بود. / عاقبت جنگ مثل روز روشن بود.
gone or completed; past; a result that can be predicted with certainty.
پیش فرض قطعی؛ امری محتوم؛ نتیجه ای که از قبل قابل پیش بینی است؛ امری مسجل؛ یقینی؛ بی بُرو برگرد
Example 1:👇
The result is a foregone conclusion.
...
[مشاهده متن کامل]

نتیجه ی مورد نظر، یک امر قابل پیش بینی بود ( امری مسجل بود ) .
Example 2 :👇
The result of her trial was a foregone conclusion.
نتیجه ی محاکمه امری محتوم بود.
Example 3: 👇
GRAHAM: A Nasty business. I don't wonder Richard Amory is upset. The papers will make the most of this man's friendship with his wife. And mud sticks Monsieur Poirot, mud sticks! Poor lady! She was probably wholly innocent. The man made her acquaintance in some plausible way. They're astonishingly clever these foreigners. Of course, I suppose I shouldn't be talking this way, as though the thing where foregone conclusion but what else is one to think?
POIROT: It leaps to the eye, eh?
* Black Coffee - a play by Agatha Christie
گراهام: یک کار کثیف. من تعجب نمی کنم ریچارد آموری ناراحت باشه. روزنامه ها از دوستی مردِ [خارجی] با همسرش نهایت استفاده را خواهند برد. و اعتبار و آبروی از دست رفته، مسیو پوآرو، بی آبرویی! خانم بیچاره! او احتمالاً کاملاً بی گناه بوده. مرد [خارجی] به روشی مقبول با او آشنا شده. این خارجی ها به طرز حیرت آوری باهوش هستند. البته، گمان می کنم که نباید این طور صحبت کنم، انگار که نتیجه از قبل قطعی شده، اما به چه چیز دیگه ای میشه فکر کرد؟
پوآرو: به چشم میاد، نه؟
* گفتگوی انتخابی: نمایشنامه ی #قهوه ی تلخ، # اثر آگاتا کریستی

foregone conclusion
The result is obvious to every one even before it happens
مثل روز روشنه
بی فایده
مثل روز روشنه
نتیجه قابل پیش بینی و حتمی
They predicted events would turn out like this. Everyone could see it coming . It was a foregone conclusion

بپرس